به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 16
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 29 بهمن 92 [ 21:59]
    تاریخ عضویت
    1391-6-26
    نوشته ها
    286
    امتیاز
    270
    سطح
    5
    Points: 270, Level: 5
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 30
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered250 Experience Points
    تشکرها
    1,336

    تشکرشده 1,148 در 268 پست

    Rep Power
    40
    Array

    ترس از دست دادن عزیزانم دیوانه ام کرده.(آقای sci لطفا کمک کنید)

    سلام
    من 28 ساله و متاهل هستم.هنوز فرزندی نداریم.
    مشکل من این است که خیلی خیلی نگران از دست دادن عزیزانم(پدرر و مادر و خواهر و برادر و همسر) هستم. به طوری که واقعا دارم به جنون می رسم.
    فقط کافی است که توی خیابان تصادفی ببینم. سریع فکرم به بدترین چیزها می ره و تا مطمئن نشم همه خانواده سالمند آروم نمی گیرم. اگر کسی از خانواده ام گوشی اش و جواب نده به شدت نگران می شم و فکرم انقدر خیالپردازی اتفاقای ناگوار رو می کنه تا دست و پام یخ می زنه.
    هر جا کسی عزیزش رو از دست داده باشه، شدیدا با او همذات پنداری می کنم
    هفته پیش در همسایگی مان پسر جوانی فوت کرده بود. باورتون نمی شه ولی من که از پنجره خونه مون شاهد رفت و آمدها و ... بودم، پابه پای خواهر و برادرش اشک ریختم و غصه خوردم
    شبی که قرار بود فردایش جنازه پسر جوان را به خانه اش بیاورند و تشییع کنند، تا صبح خوابم نبرد و تا چشم رو هم می گذاشتم، کوچکترین صدایی باعث می شد مثل دیوانه ها از جا بپرم.
    یادمه از بچگی این خصوصیت رو داشتم. تا پدرم کمی خانه اومدنش به تاخیر می افتاد، من که 4-5 سال بیشتر نداشتم جانماز پهن می کردم و نماز می خواندم و از خدا می خواستم برای پدرم اتفاقی نیفته.
    یک شب هم در همان کودکی پدر و مادرم من رو پیش مادربزرگم گذاشتند و به عروسی رفتند. شب دیر برگشتند و تا وقتی که بیایند، من گریه شدید می کردم و انگار دیگه برایم مسلم شده بود که پدر و مادرم تصادف کرده اند و مرده اند( زبانم لال)
    اینها رو می گم تا شاید ریشه مشکلم پیدا بشه.
    بیشتر که فکر می کنم می بینم شاید این ترس من به خاطر رفتارهای مادربزرگم بود.
    ما در دوران کودکی من، با پدربزرگم اینا توی یک ساختمان بودیم و من مادربزرگی داشتم که واقعا عاشقش بودم و البته او هم. مادربزرگم پدر و مادر خودش رو در جوانی و خیلی زود از دست داده بود و گهگاهی برای غم از دست دادن اونها گریه می کرد و شعرهایی می خواند که شبیه به روضه بود. من واقعا با شنیدنشان اذیت می شدم. فکر می کنم این ترس، از همان جا نشات بگیره
    آقای sci عزیز، دوستان خوبم،
    اگه راهی به ذهنتون می رسه لطفا کمکم کنید.چون این قضیه واقعا داره به من آسیب می زنه و روزبه روز هم شدیدتر می شه

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 15 دی 93 [ 16:40]
    تاریخ عضویت
    1392-3-22
    نوشته ها
    69
    امتیاز
    1,495
    سطح
    21
    Points: 1,495, Level: 21
    Level completed: 95%, Points required for next Level: 5
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    15

    تشکرشده 23 در 12 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    درک میکنم حست رو، منم اینجوری بودم الانم یکم هستم ، یه نفر بهم گفت لبنیات زیاد بخور مخصوصا ماست برای من تاثیر داشت، سعی هم کن که خودت رو زیاد مشغول کنی و سرگرم باشی، این حس آدمو داغون میکنه و افسرده

  3. #3
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    جمعه 07 اردیبهشت 03 [ 00:31]
    تاریخ عضویت
    1392-4-02
    محل سکونت
    ایران
    نوشته ها
    1,968
    امتیاز
    33,342
    سطح
    100
    Points: 33,342, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.2%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    4,392

    تشکرشده 6,389 در 1,793 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام.آیا فارغ ازاین افکار خودت هم اضطراب واسترس داری؟
    ای بامن وپنهان چودل ،از دل سلامت میکنم.

  4. #4
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 29 بهمن 92 [ 21:59]
    تاریخ عضویت
    1391-6-26
    نوشته ها
    286
    امتیاز
    270
    سطح
    5
    Points: 270, Level: 5
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 30
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered250 Experience Points
    تشکرها
    1,336

    تشکرشده 1,148 در 268 پست

    Rep Power
    40
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط ammin نمایش پست ها
    سلام.آیا فارغ ازاین افکار خودت هم اضطراب واسترس داری؟
    سلام. در حالت عادی نه. حتی در مواقع حساس مثل جلسه کنکور یا دفاع از پایان نامه بدون استرس و خیلی ریلکس بودم.
    فقظ در دو مورد خیلی بهم می ریزم: 1- مواقعی که نگران می شم نکنه اتفاقی برای عزیزانم افتاده باشه
    2- در خصوص شوهرم و نگرانی از بابت اینکه نکنه داره بهم خیانت می کنه(که البته این قضیه دارای پیشینه ای است مربوط به 1/5 قبل که در همین تالار هم مطرح کرده ام)

  5. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 04 دی 97 [ 09:08]
    تاریخ عضویت
    1388-1-24
    نوشته ها
    88
    امتیاز
    8,262
    سطح
    61
    Points: 8,262, Level: 61
    Level completed: 38%, Points required for next Level: 188
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    123

    تشکرشده 113 در 55 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام...
    آرزوی آرامش براتون دارم ...به نظر من بهتره شما با یک روانپزشک حضورا دیدار کنین...چون علاوه بر این که ممکنه بر اثر حوادث دیگر استرستون تشدید بشه ...ممکنه این استرس رو به زندگیتون هم انتقال بدین..
    اگر در تهران روانپزشک خوب خواستین...بگین من معرفی کنم..

  6. #6
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 29 بهمن 92 [ 21:59]
    تاریخ عضویت
    1391-6-26
    نوشته ها
    286
    امتیاز
    270
    سطح
    5
    Points: 270, Level: 5
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 30
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered250 Experience Points
    تشکرها
    1,336

    تشکرشده 1,148 در 268 پست

    Rep Power
    40
    Array
    دوستان کسی نظری نداره؟
    کسی تجربه ای در این خصوص نداره که بتواند کمک کند؟
    این قضیه واقعا داره به زندگیم آسیب می زنه

  7. کاربر روبرو از پست مفید shabe niloofari تشکرکرده است .

    ammin (پنجشنبه 28 شهریور 92)

  8. #7
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    جمعه 07 اردیبهشت 03 [ 00:31]
    تاریخ عضویت
    1392-4-02
    محل سکونت
    ایران
    نوشته ها
    1,968
    امتیاز
    33,342
    سطح
    100
    Points: 33,342, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.2%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    4,392

    تشکرشده 6,389 در 1,793 پست

    Rep Power
    0
    Array
    من حواسم به تایپیک شما بود فکرمیکردم دکتر بهش سرمیزنه احتمالا این روزا مشغله ش زیادهست.این نوع اضطراب درخانمها بیشتر شایع هست زمانی میشه اون رو فراگیرمحسوب کردکه شما ازوقوع سایراتفاقات هم نگران باشید.پس چون به دومورداشاره کردیداحتمال اینکه شما ازنداشتن یک نقطه اطمینان رنج میبرید زیاد هست نوعی وابستگی قبلی به خانواده که بعدازدواج مطمئن نیستید دلبستگی قوی بین شما وشوهرتون باشه.من پیشنهادمیکنم به یک روانشناس بالینی خوب مراجعه کنید شاید نیازی به دارو نباشد...ورزش،دیدن فیلمهای شادوخنده دار،پیاده روی،صله رحم ودیدارباخانواده،وشناخت درمانی یعنی اگه ریشه در ندیدن دلبستگی وترس ازنبودن دلبستگی شوهربه شماست باشناخت درمانی ومهارت در رفتارهای جذاب زنانه تقویت اعتماد به نفس واعتبار دادن به خودو...این روبرطرف کنید

    - - - Updated - - -

    من حواسم به تایپیک شما بود فکرمیکردم دکتر بهش سرمیزنه احتمالا این روزا مشغله ش زیادهست.این نوع اضطراب درخانمها بیشتر شایع هست زمانی میشه اون رو فراگیرمحسوب کردکه شما ازوقوع سایراتفاقات هم نگران باشید.پس چون به دومورداشاره کردیداحتمال اینکه شما ازنداشتن یک نقطه اطمینان رنج میبرید زیاد هست نوعی وابستگی قبلی به خانواده که بعدازدواج مطمئن نیستید دلبستگی قوی بین شما وشوهرتون باشه.من پیشنهادمیکنم به یک روانشناس بالینی خوب مراجعه کنید شاید نیازی به دارو نباشد...ورزش،دیدن فیلمهای شادوخنده دار،پیاده روی،صله رحم ودیدارباخانواده،وشناخت درمانی یعنی اگه ریشه در ندیدن دلبستگی وترس ازنبودن دلبستگی شوهربه شماست باشناخت درمانی ومهارت در رفتارهای جذاب زنانه تقویت اعتماد به نفس واعتبار دادن به خودو...این روبرطرف کنید

    - - - Updated - - -

    اصلاح میکنم:اون میشه مهارتهای شناختی_رفتاری که به درمان این مشکل کمک میکند
    ای بامن وپنهان چودل ،از دل سلامت میکنم.

  9. کاربر روبرو از پست مفید ammin تشکرکرده است .

    shabe niloofari (پنجشنبه 28 شهریور 92)

  10. #8
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 29 بهمن 92 [ 21:59]
    تاریخ عضویت
    1391-6-26
    نوشته ها
    286
    امتیاز
    270
    سطح
    5
    Points: 270, Level: 5
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 30
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered250 Experience Points
    تشکرها
    1,336

    تشکرشده 1,148 در 268 پست

    Rep Power
    40
    Array
    ممنون آقای ammin
    من از علاقه شوهرم به خودم اطمینان دارم. اما شوهرم در گذشته خطاهایی کرده که باعث شده این نگرانی در من به وجود بیاید
    در خصوص خانواده ام در کل کسی نیستم که وابسته باشم. یعنی شاید حتی دیر به دیر به خونه پدرم می رویم. اما این ترس انگار هر لحظه با منه
    من سر اتفاقاتی که پارسال افتاد تا مدت ها تحت نظر روانپزشک بودم. اما کم کم بعد از یکسال قرص ها رو با مشورتش کم کردم و حالا هم که دیگه از دارو استفاده نمی کنم.
    احساس می کنم این اضطراب من از یک نوع وسواس فکری نشات می گیره

  11. کاربر روبرو از پست مفید shabe niloofari تشکرکرده است .

    ammin (پنجشنبه 28 شهریور 92)

  12. #9
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    جمعه 07 اردیبهشت 03 [ 00:31]
    تاریخ عضویت
    1392-4-02
    محل سکونت
    ایران
    نوشته ها
    1,968
    امتیاز
    33,342
    سطح
    100
    Points: 33,342, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.2%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    4,392

    تشکرشده 6,389 در 1,793 پست

    Rep Power
    0
    Array
    البته اگه وسواس فکری هم باشه ریشه وسواس دراضطرابه تاجایی‏ که میدونم وسواس رودرگروه اضطراب طبقه بندی میکنن.اما شمابهتربود ازاول به روانشناس مراجعه میکردیدمگه اون به روانپزشک ارجاع بدهد...مگه شوهرتون خطای سابقی که شمانگرانش هستید روادامه میدهد؟خانم ؛شب نیلوفری خیلی وقتا نیاز به دارو نیست اگه دوباره به روانپزشک مراجعه کنید فقط ممکنه دارو هاروتغییربده یا بامیلی بیشترتجویزکند مگه اینکه دارو درمانی با رواندرمانی ورضایت روانشناس از تجویز دارو همراه باشه.
    ای بامن وپنهان چودل ،از دل سلامت میکنم.

  13. #10
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 29 بهمن 92 [ 21:59]
    تاریخ عضویت
    1391-6-26
    نوشته ها
    286
    امتیاز
    270
    سطح
    5
    Points: 270, Level: 5
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 30
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered250 Experience Points
    تشکرها
    1,336

    تشکرشده 1,148 در 268 پست

    Rep Power
    40
    Array
    نه خدا رو شکر من بعد از اون ماجرا دیگه چیزی ازش ندیدم و اضطرابم هم نسبت به قبل خیلی کمتر شده (اضطراب مربوط به جریانات پارسال)
    الان مشکل اصلی من همین اضطراب ناشی از از دست دادن عزیزانم است (که خیانت شوهرم رو هم به این دلیل گفتم که فکر کردم این هم یه جور ترس از دست دادن است)

  14. 2 کاربر از پست مفید shabe niloofari تشکرکرده اند .

    ammin (پنجشنبه 28 شهریور 92), time (جمعه 29 شهریور 92)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. نگران از دست دادن عزیزانم هستم.
    توسط sisili در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 34
    آخرين نوشته: جمعه 17 شهریور 91, 01:37
  2. ترس از دست دادن عزیزانم
    توسط Bita mahdavi در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: پنجشنبه 11 اسفند 90, 11:40
  3. نظرتان درباره اقای کیوان مدیر تالار چه است
    توسط محمدابراهیمی در انجمن پیشنهادات ،انتقادات و مشکلات تالار
    پاسخ ها: 34
    آخرين نوشته: شنبه 05 شهریور 90, 23:04
  4. +درخواست کمک و همیاری از همه عزیزان
    توسط SaMaN HAMDARDI در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: سه شنبه 13 بهمن 88, 09:55
  5. +کمک و راهنمایی شما عزیزان...آیا درست است ؟
    توسط nashenas2 در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: پنجشنبه 14 شهریور 87, 07:46

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 00:51 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.