سلام به دوستان خوب.
من بازم لیلا هستم . چندین بار تاپیک داده ام .
من دلم می خواست خوب زندگی کنم . دلم می خواست شاد باشم . دلم می خواست بنده خوب خدا باشم . دلم می خواست شارژ باشم.
دلم می خواست دختر مهربانی برای پدر و مادرم باشم . دلم می خواست انسان بزرگی بشم . دانشمند باشم . الگو باشم . مستقل باشم .
ولی هیچکدام نشد .
پدرم به خاطر من خورد شده . مادرم هنوز امیدواره ولی پدرم شکسته . اون خیلی پیره . من از آنجاییکه عادت به اذیت کردن آنها پیدا کرده ام. آنها را از هر روشی زجر می دهم و خودم هم زجر می کشم.
من آدم ظالمی شده ام. و مطمئنم که جایم در اعماق جهنمه . فکر نکنید خودم لذت می برم ولی به مرور شخصیت من اینطوری شده شاید به دلیل مصرف داروهای اعصاب باشه ، کسی تجربه خوردن دارو داره ؟! پدرم نفسش می گیره . دکتر گفته از غصست . من اونا را 5 ساله شکنجه روحی می دم . به خاطر هوای نفسم . یعنی جلوی هوای نفسم را نمی توانم بگیرم.
می دونید من خیلی غد بودم. اولش فقط از یه افسردگی شروع شد. من تحت فشار شدید ذهنی بودم. من کاری که فکر می کردم اشتباهه انجام می دادم. و فکر می کردم نمی توانم جلوشو بگیرم. بعد ادامش دادم . پدر و مادرم خیلی رو من حساب می کردند. می گفتند دخترمان مهندسه . ولی بعد خیلی گریه کردند. ولی من به رفتارهایم ادامه دادم و سعیی هم در خوب کردنش نکردم.
من تا حدود یکی دو سالی بهتر شدم ولی با ناز کشیدن های مادرم و خوردن دارو بدتر شدم. نمی دونم شاید می خواستم جلب توجه کنم. ولی خوب نمی شدم. شاید می خواستم پدر و مادرم نازم را بکشند. ولی بدتر شدم.
حالا در سن 33 سالگی یه مرده متحرکم. می دونید اولین کاری که می خواهم انجام دهم ، تغییر روحیه پدر و مادرمه. می دونید برای این کارها خیلی دیر شده . من این کارها را باید در سن 27 سالگی انجام می دادم یا 30 سالگی . ولی متاسفانه این کار را انجام ندادم.
ناخنهایم شکسته هستند. حس می کنم یک انسان 75 ساله هستم که باید منتظر مرگ و جهنم باشه . فوق العاده زیبا باهوش و خوش بیان هستم. ولی چه فایده ؟!
اگر شما جای من بودید، چه کاری انجام می دادید؟
شبها خوابم نمی بره . حس می کنم خداوند مرا رها کرده است.
حتی ازدواج خوب و موقعیت خوبی که برای پیشرفت کاری دارم، ولی شاد نیستم . حق دارم نه ؟!
می دونید تنها چیزی که به من آرامش می ده چیه ؟! اینه که من خیلی خداوند را عبادت کنم . شبها تا صبح دعا کنم و نماز بخوانم . شاید مثل فیلما ، مثل داستان پیامبران معجزه بشه و پدرم جوان بشه. و اتفاقی بیفته که من بتوانم به خودم افتخار کنم و پدرم هم مثل گذشته به من افتخار کنه . به نظر شما چنین چیزی ممکنه ؟!
- - - Updated - - -
آیا ممکنه اینا به خاطر کمبود آهن باشه ؟! ولی کمبود آهن که انسان را مریض نمی کنه .
علاقه مندی ها (Bookmarks)