به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 9 , از مجموع 9
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 06 آبان 92 [ 10:58]
    تاریخ عضویت
    1391-12-18
    نوشته ها
    68
    امتیاز
    738
    سطح
    14
    Points: 738, Level: 14
    Level completed: 38%, Points required for next Level: 62
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    76

    تشکرشده 74 در 42 پست

    Rep Power
    0
    Array

    Icon16 چطور با خواهر دروغگوم برخورد کنم؟؟؟؟

    سلام به همه ی دوستان تالار. من واقعا به کمکتون نیاز دارم. خواهش می کنم از دوستانی که تجربه بیشتری دارن و کارشناسا کمکم کنین.
    مشکل در واقع مربوط به خواهر بزرگترم هست. خواهرم 37 ساله و مجرده. خواهرم از وقتی 13-14 سالش بود خواستگار داشت اما خواهرم با وجود اصرارهای اطرافیان جواب رد می داد. خوب سنی نداشت که بخواد ازدواج کنه. گذشت تا خواهرم 17-18 سالش شد. یکی از پسرهای فامیل می اومد خونه ی ما چون توی شهر ما درس می خوند و خواهرم و اون آقا به هم علاقمند شدن. اما خانواده ها یعنی باباها رابطه ی خوبی نداشتن و هیچ کدوم راضی نبودن اما پدر اون آقا گفته بود اگه با بخواد حرفشو گوش نکنه از ارث محرومش می کنه و این شد که اون آقا منصرف شد. خواهرم در کل از بچگی آدمی بوده که خیلی زیاد زردرنجه و اگه با کسی قهر کنه دیگه تموم. بدجور کینه به دل می گیره. خلاصه اون آقا با یه دختر خیلی کم سن و سال تر و از لحاظ قیافه پایین تر از خواهر من ازدواج کرد. خواهر من بعد از اون هر کی اومد خواستگاری جواب رد داد. خیلی خواستگارهای خوبی داشت با سطح تحصیلات بالا و خانواده های خوب اما قبول نمی کرد. حتی من بچه بودم به من می گفت هیچ وقت عاشق کسی نشو که منم همیشه سعی داشتم به هیچ پسری اعتماد نکنم.
    خواهرم توی دوران تحصیلش درسش خوب نبود و وقتی سیکلشو گرفت ترک تحصیل کرد. تو همون 18 سالگی یه جایی مشغول به کار شد. اون موقع ها من خیلی بچه بودم و از اینکه خواهرم کجا میره و چیکار می کنه سر در نمی آوردم. اما چند سال بعد حدودا 5-6 سال بعدش تصمیم گرفت ادامه تحصیل بده و دیپلم بگیره. رفت شبانه ثبت نام کرد. ساعت 3 می رفت 9-10 شب می اومد هر وقت ازش سوال می کردن یه جوری می پیچوند. تو خانواده ما هم بابام با اینکه اخلاقای بد زیاد داشت اما زیاد عادت نداشت مستقیم سوال کنه کجا بودی و مامانمو واسطه می کرد. مامانم هم که خیلی ساده بی زبون بود زودی قانع می شد. آخه خواهرم سر هر چیزی داد و بیداد می کرد و در واقع مامانم می ترسید سوال کنه. آخرش دیپلم هم نگرفت بعد از چند سال پیچوندن.
    پیش می اومد گاهی باهاش جایی برم. بعضی وقتها یه پسری دنبالمون می افتاد که معلوم بود همیشه اونجا پلاسه. بعضی وقتام منو ایستگاه اتوبوس می کاشت و معلوم نبود کجا میره. کار همیشه اش بود. زیاد بگو بخند می کرد و همش مشکوک می زد. تلفن خونمون طوری بود که دو تا گوشی داشتیم و اگه یکی تو اتاق با تلفن حرف می زد با اون یکی تلفن می شد گوش کنی. چند بار پیش اومد که خواسته بودیم زنگ بزنیم خواهرم داشته با یه مرد حرف میزده اما بازم هیچکی به روش نیاورد.
    پنهون کاری ها بیشتر و بیشتر شد. همیشه می گفت از مردها متنفرم اما وقتی باهاش بودم می دیدم با مردها با هزار ادا و اطوار حرف میزد حالم ازش بهم می خورد. همیشه دیر می اومد خونه. خیلی خیلی ساده بود و هست جوری که همه از اخلاقش سوء استفاده می کردن. این جاشون وای میستاد سر کار اونها درس می خوندن آخرش همونها زیرابشو زدن و بیرونش کردن.
    خلاصه یه روز به بهانه کلاس خیاطی یه روز درس یه روز نقاشی و .... بیرون بود اما نه لباسی دوخته شد نه نقاشی کشیده شد. این وسط اگه یه خواستگاری پیدا می شد که پشیمون می شد می رفت آبروی طرف رو می برد. مثلا از یکی از پسرهای فامیل خوشش می اومد اما می گفت ازش متنفرم و بعدها که طرف ازش خواستگاری کرد جواب رد داد اما بعد خودش افتاد به پاش و مثل دیوونه ها همه رو واسطه می کرد باهاش حرف بزنن اما پسره بهونه آورد و نخواستش و ما رو سکه یه پول کرد.
    این داستانها هنوزم ادامه داره. هنوزم چند ساله داره دیپلم می گیره اما ... هر از گاهی میره سر کار اما یه روز ساعت 8 میره یه روز 9 میره هر وقت دوست داشت میاد و آخر سر هم به یه بهونه ای مثلا میاد بیرون. هر شب بیرونه هر شب بلا استثناء. واسه خریدن یه سوزن 5 میره 10 شب میاد. هر روز خونه ی دوستاشه اما ما تا حالا دوستاشو ندیدیم هر بار می گیم خوب دوستاتو دعوت کن ما بشناسیمشون می گه من روم نمیشه بخاطر وضعیت بابا (اعتیاد) بیارمشون. این در حالیه که بابام 7-8 ساله اینطوریه قبلا که اینطوری نبود بهونه های دیگه ای داشت.
    دو سه سال عاشق راننده سرویسشون شد. طرف تاکسی داشت. زن و بچه داشت و یه زن دوم هم گرفته بود و به زور زن اول طلاق داده بود. با اصرار زیاد بابام راضی شد طرف بیاد خونمون. گفته بود زن اولشو هم طلاق داده و نگفته بود زن دومی هم بوده. وقتی زن اولش فهمید اومد در خونمون و شانس آوردیم داد و بیداد نکرد. مگه خواهرم کوتاه می اومد. روزی که آقاهه اومده بود مدام به گوشی داداشم اس ام اس میداد که کارو تموم کن. خلاصه ما راضی نشدیم و کلی بدبختی کشیدیم. پارسال هم باز یه مرد زن طلاق داده اومد خواستگاریش که اونم بچه داشت و خانواده مخالف بودن اما خواهرم بدون خبر هر روز باهاش بیرون می رفت و کلا عادتشه تا چیزی معلوم نشده به عالم و آدم میگه. خلاصه خونه ی طرف هم رفته بود تا وضع خونه زندگیشو ببینه. و روز خواستگاری وقتی بابام مخالفت کرد اون گفت دختر شما که منو می خواد اومده خونه زندگیمم دیده. نمی دونین بابام چقدر خجالت زده شد. انگار عقل نداره خواهر من. آخه من با این سن 10 سال تقریبا کوچیکترم باید نصیحتش کنم؟؟
    گوشیش همیشه سایلنته همیشه یواشکی تلفنی حرف می زنه حتی اون خواهرم دیدتش با یه نفر و یه مدت گوشیشو گرفتن اما بازم همون آش و همون کاسه. تازه دیگه بعدش به روش نیاوردن و گذاشتن بازم بره بیرون و از این حرفها یعنی کتک و اینا در کار نبود. اما گوش نمیده مدام از سادگیش سوء استفاده می کنن اما نمی فهمه. میگه از مردها متنفره اما به هر قیمتی حاضره خودشو بدبخت کنه و فقط براش مهمه که شوهر کنه. هر چی بهش می گم مگه فقط مهمه آدم ازدواج کنه؟ مهم اینه آدم با کی ازدواج کنه. خواستگارش حتی حاضر نبود بخاطرش سر مهریه کوتاه بیاد. گیر داده 14 تا سکه و بعدش که خانوده ام قبول نکردن رفت پشت سرش هم نگاه نکرد حتی حاضر نشد خانواده ما رو راضی کنه اما خواهرم حاضر بود با هیچی زنش بشه. خودشو به در و دیوار می زد. توی تحقیقات هم مشخص شد سابقه خوبی نداره طرف و همه جور دوست و رفیق میاره خونش.
    این خواهرم خیلی ذهن منو درگیر کرده. خیلی تلاش کردم بیخیالش بشم اما نمی تونم نگرانشم. تا حالا خیلی زیاد دروغ گوییهاش ثابت شده و دبگه سر سوزنی بهش اعتماد ندارم. هر حرفی می زنه فکر می کنم دروغه واسه همین اعصابم بهم می ریزه. وقتی میره بیرون فکرهای بد می کنم. مامانم جرئت نداره به خودش بگه همش پیش من درد و دل می کنه و من بیشتر به هم می ریزم. مامانم بخاط خواهرم مدام فشارش بالاست. من در موردش با یه مشاور هم حرف زدم اما مشاور گقت خواهرم حق داره هر طور بخواد زندگی کنه حتی بخواد جدا زندگی کنه می تونه حتی اگه بخواد با کسی سکس داشته باشه آزاده و من نباید بهش گیر بدم. آخه توی جامعه و فرهنگ ما و با طرز فکر مردم ما همچین چیزی ممکنه؟؟؟
    دارم دیوونه میشم. تو رو خدا بگین چیکار کنم باهاش؟؟
    در آخر می خواستم نام کاربری هم تغییر کنه فکر کنم لو رفتم تو خونه. نمی خوام مطالبمو بخونن. دوستان لطفا راهنمایی کنین. ممنون!

  2. کاربر روبرو از پست مفید ندای درون تشکرکرده است .

    ammin (سه شنبه 26 شهریور 92)

  3. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 25 مهر 94 [ 02:46]
    تاریخ عضویت
    1391-12-26
    نوشته ها
    80
    امتیاز
    2,284
    سطح
    28
    Points: 2,284, Level: 28
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 16
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 91 در 52 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام .خواهشا اینقدر به زندگی خواهرتون گیر ندید .اون آزاده هر جور که میخواد زندگی کنه واین به شما مربوط نیست. اون از کسی کمک نخواسته و شما هم نمیتونید تغییرش بدید.بشین فکر کن ببین شماها چطور رفتار کردین که اون اینجوری عکس العمل نشون میده و میخواد از این خونه فرار کنه. مشاور کاملا درست گفت .امید وارم به حرف هاش عمل کنی

  4. کاربر روبرو از پست مفید خانوم تشکرکرده است .

    ammin (یکشنبه 31 شهریور 92)

  5. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 19 شهریور 96 [ 07:29]
    تاریخ عضویت
    1390-9-26
    نوشته ها
    86
    امتیاز
    4,735
    سطح
    43
    Points: 4,735, Level: 43
    Level completed: 93%, Points required for next Level: 15
    Overall activity: 12.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    149

    تشکرشده 135 در 57 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوست عزيز مي دانم نگران آينده هستي و اينكه به خاطر وجود اين خواهر و رفتارهاي او ممكن است ديگران ديد خوبي نسبت به خانواده تو نداشته باشند و ممكن است خواستگار مناسبي هم براي تو پيدا نشود.
    ولي هر كس به حكم زنده بودن حق زندگي دارد. خوب شرايط طوري پيش نيامده كه خواهرت بتواند ازدواج كند آيا او بايد تمام نيازهاي خود را سركوب كند؟ او باهوش نبوده و نتوانسته ادامه تحصيل دهد، نتوانسته در كار موفق باشد، نتوانسته خانواده تشكيل دهد و هيچ كس هم در اين راه زندگي به او كمكي نكرده، فكر مي كني او به چه چيزي بايد دل خوش كند؟ تا آخر عمر خودش را در قفس حبس كند براي خوشنودي و خوشبختي دل ديگران؟
    به مادرت هم بگو زياد حرس و جوش نخورد و به تو هم حرس و جوش ندهد هر كسي را در قبر خودش مي خوابانند. كسي گناه خواهرت را به نام مادرت ثبت نمي كند. پدر شما هم بي جا با مرد خواستگاري كه بچه دارد مخالفت مي كند اين دختر سنش بالاست خودش بهتر مي تواند براي آينده تصميم بگيرد. مگر او شوهر بهتري برايش سراغ دارد كه با خواسته دخترش مخالفت مي كند.
    به نظر من هم حق با مشاور است او در اين سن حق دارد هر طوري كه صلاح مي داند زندگي كند

  6. کاربر روبرو از پست مفید سارا 2010 تشکرکرده است .

    ammin (یکشنبه 31 شهریور 92)

  7. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 06 آبان 92 [ 10:58]
    تاریخ عضویت
    1391-12-18
    نوشته ها
    68
    امتیاز
    738
    سطح
    14
    Points: 738, Level: 14
    Level completed: 38%, Points required for next Level: 62
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    76

    تشکرشده 74 در 42 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام ممنون از پاسختون. اینکه یه نفر مدام بهتون دروغ بگه اونم نزدیک ترین کستون باید بی خیال بود؟؟ تازه فقط این نیست. اون وسایل شخصی منو هم بی اجازه استفاده می کنه حتی لباس زیر. بارها دیدمش و خودش هم در این موارد میگه خوب واسه خودم می خرم مگه چی شده؟؟ در صورتی که پول هم زیاد خرج می کنه اما عادت داره وسایل دیگرانو بی اجازه بر داره. تا حالا نشده اجازه بگیره و ما بهش ندیم اما عادت کرده دزدکی برداره از رژ لب گرفته تا چیزهای دیگه. البته من بیشتر وقتها چیزی نمی تونم بگم چون واقعا می مونم چی بگم. اون خواهرمه علاوه بر اینکه از کارهاش ناراحتم نگرانش هم هستم. اون خواستگار رو با اینکه خانواده مخالف بودن اما تحقیق کردن حسابی. راجع بهش چیزهای خوبی نگفتن. در ضمن خود اون آقا گفت دوست و رفیق زیاد میان خونش و مواد هم مصرف می کنن. به نظرتون کار عاقلانه ایه که خواهر من نشناخته فقط به خاطر نبودن خواستگار و ندانم کاری خودش خودشو بندازه تو چاه و ما هم نگاه کنیم؟ تازه آقاهه اصلا حاضر نبود یه ذره از شرایطش کوتاه بیاد بعدشم رفت پشت سرشم نگاه نکرد انگار اصلا واسش مهم نبود. برگشت گفت دختر شما که منو می خواد خونه زندگیم هم دیده دیگه حرف شما چیه؟؟ شاید شما توی یه شهر بزرگ زندگی کنید و این چیزا عادی باشه براتون اما تو فرهنگ ما همچین چیزی پذیرفته نیست. من دوست ندارم خواهرم خودشو بدبخت کنه. آخه خیلی ساده ست و زود گول می خوره. من می خوام کمکش کنم. می خوام بفهمه با دروغ به جایی نمی رسه اما نمی دونم چطوری باید بهش بگم. از کارشناسای محترم خواهش می کنم کمک کنین

  8. #5
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    جمعه 07 اردیبهشت 03 [ 00:31]
    تاریخ عضویت
    1392-4-02
    محل سکونت
    ایران
    نوشته ها
    1,968
    امتیاز
    33,342
    سطح
    100
    Points: 33,342, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.1%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    4,392

    تشکرشده 6,389 در 1,793 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام،اول باید تو وپدرومادرت باهم یکدل ومتحدباشید بعد بدون اینکه تو دخالت یانصیحتش کنی مادرت یاپدرت باهاش صحبت کند.تنهایی. واگه به قول معروف شروع کردبه دردودل هدایتش کنیدبه سمت چند جلسه مشاوره همانطورکه خودت حدس زدی مشکلش ازسرخوردگی بخاطرخواستگاراول شروع شده ‏"که نمیشه سرخوردگی روبه روش بیارید"‏.اگه مقاومت وپرخاشگری کرد راه ‏"سکوت معنی دار"روپیش بگیرید یعنی زمانی که رفتاراش درست نیست ودیروقت میادخونه ودروغ میگه بدون سرزنش یا اخم کمترتحویلش بگیرید اگه شروع به تغییرکردد دربرابر رفتارهای درستش بیشتربه سمتش جذب بشوید احتمالابا این روش بتونید شروع کنیدواونوبافضای خانواده وهنجارهاش هماهنگ کنید.
    ای بامن وپنهان چودل ،از دل سلامت میکنم.
    ویرایش توسط ammin : سه شنبه 26 شهریور 92 در ساعت 00:52

  9. کاربر روبرو از پست مفید ammin تشکرکرده است .

    ندای درون (سه شنبه 26 شهریور 92)

  10. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 06 آبان 92 [ 10:58]
    تاریخ عضویت
    1391-12-18
    نوشته ها
    68
    امتیاز
    738
    سطح
    14
    Points: 738, Level: 14
    Level completed: 38%, Points required for next Level: 62
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    76

    تشکرشده 74 در 42 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط ammin نمایش پست ها
    سلام،اول باید تو وپدرومادرت باهم یکدل ومتحدباشید بعد بدون اینکه تو دخالت یانصیحتش کنی مادرت یاپدرت باهاش صحبت کند.تنهایی. واگه به قول معروف شروع کردبه دردودل هدایتش کنیدبه سمت چند جلسه مشاوره همانطورکه خودت حدس زدی مشکلش ازسرخوردگی بخاطرخواستگاراول شروع شده ‏"که نمیشه سرخوردگی روبه روش بیارید"‏.اگه مقاومت وپرخاشگری کرد راه ‏"سکوت معنی دار"روپیش بگیرید یعنی زمانی که رفتاراش درست نیست ودیروقت میادخونه ودروغ میگه بدون سرزنش یا اخم کمترتحویلش بگیرید اگه شروع به تغییرکردد دربرابر رفتارهای درستش بیشتربه سمتش جذب بشوید احتمالابا این روش بتونید شروع کنیدواونوبافضای خانواده وهنجارهاش هماهنگ کنید.
    سلام ممنون از جوابتون. راستش مامانم جرائت این کارو نداره تا یه کلمه سوال می کنه خواهرم شروع به پرخاشگری می کنه. با بابا هم که اصلا رابطه خوبی نداره و حتی بهش سلام هم نمی کنه. کلا با خیلی از آدمها قهره. تنها کسی که می تونه باهاش حرف بزنه خواهر وسطیمه که البته خیلی وقتها باهاش حرف زده اما باز خواهرم کار خودشو می کنه. در مورد دروغهاش هیچ وقت زیر بار نمی ره. بعضی وقتها که تابلو میشه دروغ گفتنش خودشو می زنه به کوچه علی چپ . بحثو عوض می کنه.
    یه سوال دیگه: دقیقا چی باید بهش بگیم؟ بهش بفهمونیم که می دونیم دروغ میگه؟؟ یا فقط در مورد دیر اومدنهاش بپرسیم؟ چون هر دفعه یه دلیلی میاره که چرا بیرون بوده. خواهر وسطیم گزینه ی مناسبی هست که باهاش صحبت کنه؟؟

  11. کاربر روبرو از پست مفید ندای درون تشکرکرده است .

    ammin (سه شنبه 26 شهریور 92)

  12. #7
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    جمعه 07 اردیبهشت 03 [ 00:31]
    تاریخ عضویت
    1392-4-02
    محل سکونت
    ایران
    نوشته ها
    1,968
    امتیاز
    33,342
    سطح
    100
    Points: 33,342, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.1%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    4,392

    تشکرشده 6,389 در 1,793 پست

    Rep Power
    0
    Array
    باهاش همدلی کنید احساسش روازاینکه دوس داره بیرون بره درک کنیداما کم کم بهش بگیداین رفتار متناسب نیست.این بجای بی اعتنایی میتواند موثرترباشد.تایپیک چگونه منفعل نباشیم نکات خوبی میتونه داشته باشه.
    ای بامن وپنهان چودل ،از دل سلامت میکنم.

  13. کاربر روبرو از پست مفید ammin تشکرکرده است .

    ندای درون (سه شنبه 26 شهریور 92)

  14. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 06 آبان 92 [ 10:58]
    تاریخ عضویت
    1391-12-18
    نوشته ها
    68
    امتیاز
    738
    سطح
    14
    Points: 738, Level: 14
    Level completed: 38%, Points required for next Level: 62
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    76

    تشکرشده 74 در 42 پست

    Rep Power
    0
    Array
    راستش بیشتر اوقات بی دلیل بیرون می مونه تا 9-10 شب. حتی واسه خریدن یه چیز کوچیک 3-4 ساعت بیرونه. الان من تو خونه دست تنهام چون مامان بزرگم فوت کرده و مامانم اینجا نیست. بارها بهش گفتم چرا هر روز بیرون میری یه روز بمون به من کمک کن. حتی شده من خونه تنها موندم باز بیرون بوده. الان کمک می کنه که بهش گیر ندیم چرا میری بیرون. من همیشه هم سوال نمی کنم بعضی وقتها ازش می پرسم کجا میری و وقتی باورم نمیشه سکوت می کنم. بعضی وقتها هم کاری که شما گفتین رو انجام دادیم مثلا در عوض دیر اومدنش زیاد تحویلش نگرفتیم اما اصلا به روی خودش نمیاره. حتی می دونه مامانم همیشه نگرانه و وقتی ازش سوال می کنه انقدر عصبانی میشه و بد حرف می زنه که مامانم می ترسه دفعه بعد سوال کنه.
    حتی الان هم که خیلی ازش دلخورم و نگرانشم باز هم لجشو در نمیارم و سعی می کنم باهاش صمیمی باشم اما انگار هیچ تاثیری نداره. خیلی وقتها خواستم جدی باهاش حرف بزنم و بگم بخاطر کارهاش نگرانم و خیلی فکرم مشغوله. بگم که از روی دوست داشتنشه که نگرانشم وگرنه به نظرتون اگه ازدواج می کرد واسه ما راحت تر نبود؟؟ سختمه که خواهر بزرگترمو نصیحت کنم. امروز به خواهر وسطیم می گم اگه قبول کنه باهاش حرف بزنه خیلی خوب میشه.
    یه چیز دیگه هم اینکه خودم چطور آرامشمو حفظ کنم؟ چی کار کنم که انقدر نگران نباشم. من خیلی غصه دیگرانو می خورم و از این بابت خیلی اذیت میشم

  15. کاربر روبرو از پست مفید ندای درون تشکرکرده است .

    ammin (سه شنبه 26 شهریور 92)

  16. #9
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    جمعه 07 اردیبهشت 03 [ 00:31]
    تاریخ عضویت
    1392-4-02
    محل سکونت
    ایران
    نوشته ها
    1,968
    امتیاز
    33,342
    سطح
    100
    Points: 33,342, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.1%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    4,392

    تشکرشده 6,389 در 1,793 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نگرانی ارزشمندهست درصورتی که به اندازه چند ثانیه به ماهشداربدهدکه یک کاری روانجام بدهیم.وقتی یک زنبورسمت شمابیادکه نیش بزنه شمانگران ومضطرب میشید و این باعث میشه یه کاری انجام بدهید.وقتی دربرابرخواهرتون کاری که از دستتون براومده وانجام دادید دیگه بعدش نگرانی معنی نداره چون شمابه خاطرکاری که از دستتون برنمیاد نگران هستید.
    ای بامن وپنهان چودل ،از دل سلامت میکنم.


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. با شوهر دروغگو وخیانتکار خود چگونه رفتار کنم
    توسط مریم سبز در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: چهارشنبه 04 شهریور 94, 19:54
  2. زنی که همه دنیام بود وقیح و دروغگو شده (2)
    توسط milad08 در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: سه شنبه 14 آبان 92, 15:24
  3. با شوهر خیانت کار و دروغگو چطور برخورد کنم؟
    توسط باران بهار 64 در انجمن سایر مشکلات خانواده
    پاسخ ها: 11
    آخرين نوشته: پنجشنبه 02 آبان 92, 00:58
  4. زنی که همه دنیام بود وقیح و دروغگو شده
    توسط milad08 در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 79
    آخرين نوشته: دوشنبه 07 مرداد 92, 00:50
  5. دروغگوهاي 6 ماهه
    توسط دانه در انجمن مقالات آموزشی روانشناسی کودک
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: یکشنبه 28 مهر 87, 00:00

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 19:11 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.