سلام...من یه داداش دارم که خیلی خیلی دوسش داشتم و دارم و تمام مشکلاتم رو بهش همیشه میگفتم..تقریبا 2 ساله ازدواج کرده
تو این دنیا فقط با داداشم این قدر راحت بودم و همه ی مسایلم رو میگفتم
از وقتی ازدواج کرده ایشون با خانمش همیشه با همن..همیشه ی همیشه...من اصلا فرصت نمیکنم حرفای دلمو به داداشم بزنم...حرفایی که همیشه بهش میگفتم...قبل ازدواجش ساعتها با هم حرف میزدیم ولی الان هیچ چی...(من حق میدم اولویت اول همیشه باید با خانومش باشه ولی اخه من حتی تلفنی هم راحت نیستم)
خیلی احساس تنهایی و افسردگی میکنم...بارها تلاش کردم که مستقل باشم.اما واقعا بهش نیاز دارم
خانمش هم اصلا بهم رو نمیده....نمیتونم باهاش ارتباط صمیمی داشته باشم و حرفامو جلو اون بگم
حالا میشه راهنماییم کنین چه طور فاصله بگیرم از داداشم و خودم با خودم همه ی مسایلم رو حل کنم؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)