به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 38
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 24 آذر 93 [ 19:21]
    تاریخ عضویت
    1392-6-13
    نوشته ها
    32
    امتیاز
    1,231
    سطح
    19
    Points: 1,231, Level: 19
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 69
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 63 در 23 پست

    Rep Power
    0
    Array

    خدا چرا من و فراموش کرده؟

    با سلام اونقدر به حرف زدن با یکی نیاز دارم که خواستم اینجا عضو شوم تا شاید آروم شم. من یه دختر 32 ساله و مجردم بعضی وقتا وقتی فکر می کنم به گذشته میگم خدا تا حالا نشده هیچ کدوم از حاجت ها و خواسته های من و بدی یعنی من اونقدر بنده بدی بوذم واست؟؟؟؟ بهش می گم کاره بدی کردم تا حالا با نجابت زندگی کردم ؟؟؟ کاره بدی کردم مثل اکثر دختر پسرا که الان هر کاری می کنن و آخرشم یکی و قسمتشون می کنی که تو حسرت خیلی چیزا نمون. اونقدر گناهکارم آخه؟ من که کاری نکردم تو گذشته که عذاب وجدانی حس کنم البته عذاب وجدان هم برا کسایی که به بعضی چیزا معتقد باشن وگرنه اخیلیا این پاکی رو بی کلاسی می دونن. نه کاره موفق دارم نه سرو سامون گرفتم که بگم یکی همدممه یکی تکیه گاهمه. اونقدر فشار دارم که واقعا بریدم از زندگی . همه دوستام ازدواج کردن واقعا تک و تنها شدم دیگه کسی هم نیست وقتی دلم گرفت باهاش حرف بزنم. وقتی به مامانم نگاه می کنم دلم آتیش می گیره اونقدر غصه ازدواج من و می خوره که می گم خدا لااقل دلت برا مادرم بسوزه یه فکری به حال من بکن آخه؟ یه خواهر دارم 7 سال از من کوچیکتره الان بیچاره به خاطر من خواستگاراشو رد می کنه هی به خودم لعنت می دم ولی چی کار کنم؟ می گم بهش تو ازدواج کن من شاید قسمتم نیست می گه نه هنوز وقت دارم ولی داره موفعیت هاشو از دست می ده. می دونم ازدواج کنه واسم سخته نه به خاطر ازدواجش چون خوشبختی شو می خوام به خاطر حرف مردم نگاه مردم که بهم ترحم کنن چون تنها چیزی که تو زندگی ازش بدم میاد همین ترحم کردن به دیگرونه. بهم نگید تو اجتماع ظهر شو و از این کارا چون واقعا آدم اجتماعی هستم و از نظر قیافه هم بد نیستم ولی اونقدر شانس و اقبالم بده که به اینجا رسیدم خواستگار داشتم ولی نمی شد و الان 2 ساله که دیگه خواستگارم ندارم حتی از دوستای خودمم خجالت می کشم می گم الان می گن چه ایرادی دارم که هیشکی حاضر نیست با من ازدواج کنه. خیلی از خدام شاکی ام چون زندگیم اونی نشد که می خواستمممممممممممم

  2. کاربر روبرو از پست مفید تنهای خسته تشکرکرده است .

    دختری تنها (پنجشنبه 14 شهریور 92)

  3. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 30 اردیبهشت 93 [ 21:45]
    تاریخ عضویت
    1392-4-23
    نوشته ها
    60
    امتیاز
    785
    سطح
    14
    Points: 785, Level: 14
    Level completed: 85%, Points required for next Level: 15
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registeredTagger Second Class500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 46 در 30 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ا
    ول بهت سلام وخوش امد میگم دوست عزیزچرا اینقدر ناراحت؟ببین این بی انصافی ما ادمهاست که هر چیزی رو از چشم خدا بدونیم.میدونی الان خیلی از دخترها دچار این مشکل شدن که تا خواستگار تو یه موقعی براشون میاد به امید اینکه بعدی بهتر باشه ردش میکنن اونم بعضی مواقع سر یه عیب کوچولو که بعدها که دیگه خواستگار براشون نمیاد میبینن اون عیب واقعا ارزش رد کردن طرف رو نداشته وکم کم با بالا رفتن سن از سطح توقعاتشون کم میشه البته از ته دل هم از این قضیه راضی نیستند بعضی ها هم برعکس بخصوص توی پسرها سطح توقعاتشون با بالا رفتن سن بیشتر میشه .نمیدونم شما در گذشته چه ملاکهایی داشتین واوضاع خواستگاراتون چطور بوده که اینو باید برامون توضیح بدی.ولی اگر هر کس با توجه به مشکلش بخواد بگه من اقبال ندارم وفقط شانس من اینجوریه و.... درست نیست.من تو یه بیمارستان دیدم تو یه حادثه 3 نفر زخمی شده بودن پیش هر کدوم که میرفتی میگفت:شانس ما باید امروز این اتفاق می افتاد!در صورتی که واسه هر 3اتفاق مشابهی افتاده بود.من کسایی رو میبینم که با اینکه سنشون25/26ساله همش ناامیدن ومیگن ما دیگه پیر شدیم وهمه دوستامون ازدواج کردن و... .وقتی هم باهاشون حرف میزنی میبینی یه گوشه کارشون میلنگیده.یکیش توقعات زیاد داشته یکیش از نظر خانوادگی مشکل داشته دیگری از زیبایی بهره ای نداشته یا طرز صحبت کردن وآداب معاشرت بلد نبوده وهزار مساله دیگه.
    دوست دارم در مورد خودت بیشتر بگی در مورد کار وتحصیلاتت .وضع خانوادگیت ومحل زندگیت اینکه تو شهر کوچیک هستید ؟وضعیت محل چطوره ایا محله ی خوشنامی دارید؟واینکه خواستگارات چطور بودن که تو قبولشون نمیکردی وبه واسطه ی کیا باهاشون اشنا میشدیوملاکهات چیا بوده والان چیا هست
    اگر دوست داشتی اینارو جواب بده تا بشه بهتر کمکتون کرد.

  4. 3 کاربر از پست مفید آدرین تشکرکرده اند .

    ammin (چهارشنبه 13 شهریور 92), danger (جمعه 15 شهریور 92), ویدا@ (چهارشنبه 13 شهریور 92)

  5. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 24 آذر 93 [ 19:21]
    تاریخ عضویت
    1392-6-13
    نوشته ها
    32
    امتیاز
    1,231
    سطح
    19
    Points: 1,231, Level: 19
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 69
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 63 در 23 پست

    Rep Power
    0
    Array
    آد رین عزیز شاید وقتی دختر سنش می ره بالا همه فکر می کنن حتما ایرادی داشته که ازدواج نکرده ولی اصلا اینطوری نیست . خواستگار داشتم ولی همیشه این و می گم اگه کسی بود که می تونست همدیگرو خوشبخت کنیم منم مثل همه ازدواج می کردم چون کی دوست داره تنها زندگی کنه هیچ جوونی پیدا نمی شه که بگه من نمی خوام تا آخر عمرم ازدواج کنم. منم دوست داشتم الان حتی بچه ام داشتم چون بیرون وقتی مادری می بینم که دست بچه شو گرفته خیلی حسرت می خورم.
    حالا بیشتر در مورد خودم بگم من لیسانسم و 5 ساله که تو یه کار غیر رسمی کار می کنم و تازگیا اقدام کردم که خودم این کارو شروع کنم اونم از اینکه شغلم تضمینی نداشت و به اصرار خانوادم خودم قراره یه دفتر بزنم. حالا بماند که این کارم قراره با وام و قرض شروع کنم. خانواده تحصیل کرده ای دارم یعنی می تونم بگم مایه افتخارمه. و محل زندگیم تبریزه. تو بهترین محله این شهذ البته 7 سال اومدیم اینجا محله قبلیمون خواستگار زیاد داشتم ولی اینجا چون جای پولداراست آقا پسرا خودشون کلی واسه خودشون دوست دختر دارن و اونقدر دختر رنگی دورو برشون هست که منی که دختر ی هستم که با اینکه به پوشش اهمیت میدم ولی همیشه ساده می گردم رقمی نیستم . اخلاصه خودمم موندم تو کار خدا که چرا سرنوشتم این شده. همه ازم تعریف می کن ولی همش در حد تعریفه . دیگه نمی دونم چی کار کنم.
    همیشه سعی کردم مرتب بگردم به رفتارم به برخوردم با دیگرون به شخصیت ام خیلی بها دادم ولی نمی دونم چرا الان دوره زمونه بدی شده و پسرا دنبال دخترایی هستن که هزار جور آرایش و جلف هستن آدمایی مثل من دیده نمی شیم. دوستام همه کلی ذوست پسر عوض کردن و کلی به قول خوذشون جوونی کردن الان شوهرهای مثل دسته گل گیرشون اومده منم ماشااله تو عروسی همشون حضور داشتم با شرایط مجردیم. دیگه خجالات می کشم. الان بیشتر از خوذم غصه مادرم و می خورم که بیچاره چه گناهی کرده. که من دخترش شدم. واسه من این ازدواج ماراتون شده واسه خیلیا حتی فکرشم نمی کنن ولی خدا اونقدر خوب قسمتشون می کنه که نگو. اولا شبا گریه می کردم و از خدا می خواستم الان دیگه می گم خدا تو که من و فراموش کردی و پروندم ام پرت کرد ی تو بایگانی پس چی و بخوام اخه

  6. 2 کاربر از پست مفید تنهای خسته تشکرکرده اند .

    ammin (چهارشنبه 13 شهریور 92), danger (جمعه 15 شهریور 92)

  7. #4
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    جمعه 07 اردیبهشت 03 [ 00:31]
    تاریخ عضویت
    1392-4-02
    محل سکونت
    ایران
    نوشته ها
    1,968
    امتیاز
    33,342
    سطح
    100
    Points: 33,342, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.1%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    4,392

    تشکرشده 6,382 در 1,793 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام تنهای خسته،خودت میدونی الان سه مشکل مهم توی جامعه هست که یکیش مشمول تو هم شده.اعتیاد،بیکاری،بالارفت سن ازدواج.نمیخام حرف تکراربهت بگم،فقط زمانی باید غصه بخوری که اراده خودت ازدواجت روبه تأخیرانداخته باشه،چیزی که ازاراده تو خارج بوده حتما تا حالاخیرت درش نهفته بوده. پس چرابایدنگران حرف مردم باشی یکی ازاون مردم من هستم که صادقانه درکت میکنم هرکی هم درکت نمیکنه بره سرخودشو بکوبه به دیوار مشکل خودشه.من منکر نیازت به همدم ومونس نیستم.اما حق تو از زندگی فراترازاین حرفاست که بخاطرتأخیرازدواج خودتو لنگ خواستگارکنی.وقتی اینوواقعا رهاکنی. فصل جدیدی ازتحولات رو مشاهده میکنی.
    ویرایش توسط ammin : چهارشنبه 13 شهریور 92 در ساعت 16:44

  8. 8 کاربر از پست مفید ammin تشکرکرده اند .

    danger (جمعه 15 شهریور 92), roze sepid (چهارشنبه 13 شهریور 92), sanjab (چهارشنبه 13 شهریور 92), shabnam z (شنبه 09 آذر 92), toojih (چهارشنبه 13 شهریور 92), فرشته مهربان (شنبه 16 شهریور 92), ویدا@ (چهارشنبه 13 شهریور 92), اشنای قدیمی (دوشنبه 18 شهریور 92)

  9. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 02 مرداد 93 [ 18:11]
    تاریخ عضویت
    1392-5-15
    نوشته ها
    6
    امتیاز
    88
    سطح
    1
    Points: 88, Level: 1
    Level completed: 76%, Points required for next Level: 12
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 3 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام تنهای عزیز واقعا درکت میکنم منم تو شرایط توام فقط اینو میتونم بگم که امیدتو از دست نده و باور داشته باش خدا خیلی عادله و همه چی درست میشه و ایشاله به اونچیزی که میخوای میرسی واست از صمیم قلب آرزوی خوشبختی میکنم

  10. کاربر روبرو از پست مفید setarehsoheil تشکرکرده است .

    danger (جمعه 15 شهریور 92)

  11. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 17 دی 93 [ 22:34]
    تاریخ عضویت
    1391-12-08
    نوشته ها
    661
    امتیاز
    3,788
    سطح
    38
    Points: 3,788, Level: 38
    Level completed: 92%, Points required for next Level: 12
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    2,635

    تشکرشده 911 در 430 پست

    Rep Power
    78
    Array
    سلام ستاره عزيز.
    من تنهاشو نگفتم چون تو ومن وهر كس ديگه تا وقتي خدا هست (كه هميشه هست)تنها نيستيم.
    منم تازه شدم همسن تو.
    منم تمام اين حرفايي كه تو ميگي مشابهشو درك كردم.
    منم اجازه دادم خواهر كوچكترم ازدواج كنه والان يك بچه كوچولو تپل داره.با اينكه خودم رضايت داده بودم وگفتم خدايا واسه خاطر تو كه خواهرم به گناه نيفته اما ته دلم راضي نبودم چون فكر حرف مردمو ميكردم.
    كم كم خدا كاري كرد كه آروم شدم.
    هيچكس هم به خودش اجازه نداد يك كلمه حرف بزنه.اگرم گفتن من نشنيدم واصلا واسم مهم نيست.
    با حرف اونا نه خواستگارام بيشتر شدن ونه كمتر.
    اتفاقا همه گفتن چه دختر خوبي هستي كه فكر خواهرتم بودي.كلي براي كاري كه خيلي هم من توش نقش نداشتم تحسين شدم.
    اينجا خودتو خالي كن وحرف بزن.بزار هرچي اذيتت ميكنه از وجودت پاك بشه.

  12. 8 کاربر از پست مفید roze sepid تشکرکرده اند .

    ammin (پنجشنبه 14 شهریور 92), danger (جمعه 15 شهریور 92), deljoo_deltang (چهارشنبه 13 شهریور 92), juni (دوشنبه 08 اردیبهشت 93), mohammad6599 (پنجشنبه 14 شهریور 92), rainbow69 (شنبه 16 شهریور 92), sanjab (چهارشنبه 13 شهریور 92), toojih (چهارشنبه 13 شهریور 92)

  13. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 24 آذر 93 [ 19:21]
    تاریخ عضویت
    1392-6-13
    نوشته ها
    32
    امتیاز
    1,231
    سطح
    19
    Points: 1,231, Level: 19
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 69
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 63 در 23 پست

    Rep Power
    0
    Array
    آقا امین عزیز منم می دونم خیلیا هستن که شرایط من رو دارن ولی می گم چرا پس مااااااااااااااااااااا؟ مگه تنهایی فقط مال خدا نیست. من دخترم خدا طول عمر بده به والدین مون ولی همیشه که پیشمون نیسن همش فکر می کنم اگه ازدواج نکنم من سنم بیشتر از این بالا رفت چی کار می کنم فکرشم وقتی می نویسم داغونم می کنه. من دختر شادی بودم ولی الان دیگه نمی تونم از ته دل بخندم. همه تو فامیل به مامانم می گن دختر کوچیکه اگه خواستگار خوب داشت بدید قرار نیست که اون به پای خواهرش بسوزه اینارو که می شنوم دنیا رو سرم خراب می شه می گم ببین دارم چه روزایی رو می بینم. پسر تا هر چند سالم مجرد بمونه کسی باهاش کاری نداره ولی به دختر به چشم دیگه نگاه می کنن. و کنکور نیست که بگم تلاش می کنم تا قبول شم این کار دست خداست ولی اونم فرق می زاره بین بنده هاش

  14. کاربر روبرو از پست مفید تنهای خسته تشکرکرده است .

    danger (جمعه 15 شهریور 92)

  15. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 06 تیر 93 [ 06:00]
    تاریخ عضویت
    1392-1-22
    نوشته ها
    523
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    2,312

    تشکرشده 1,508 در 444 پست

    Rep Power
    64
    Array
    سلام تنهای خسته، من اگه جای تو بودم همین چند تا کاری که میخوام بهت پیشنهاد بدم رو انجام میدادم:

    (1) از خدا بگذر. خدایی که به خاطر شوهر پیدا کردن دوستش داشته باشیم به سال نکشیده به خاطر مشکلات توی زندگی مون میزاریمش کنار.

    اگه اینطور خدایی داری همون بهتر که امروز به خاطر پیدا نشدن شوهر بزاریش کنار. ول کن این خدا رو. این خدا بدردی نمیخوره. امروز باهات باشه

    حتما فردایی، پس فردایی، بالاخره نیشش رو بهت میزنه.

    (2) نزار خواهرت به خاطر تو خواستگاری رو رد کنه.

    (3) ازدواج رو فراموش کن. به خودت برس. از زندگیت لذت ببر، شاد باش و کاری کن که بقیه از بودن باهات لذت ببرند.

  16. 4 کاربر از پست مفید toojih تشکرکرده اند .

    danger (جمعه 15 شهریور 92), roze sepid (چهارشنبه 13 شهریور 92), sanjab (چهارشنبه 13 شهریور 92), فرشته مهربان (شنبه 16 شهریور 92)

  17. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 17 دی 93 [ 22:34]
    تاریخ عضویت
    1391-12-08
    نوشته ها
    661
    امتیاز
    3,788
    سطح
    38
    Points: 3,788, Level: 38
    Level completed: 92%, Points required for next Level: 12
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    2,635

    تشکرشده 911 در 430 پست

    Rep Power
    78
    Array
    من اسمتو ستاره گذاشتم چون ميدونم اوني كه خودت نوشتي از احساس اون لحظه اي كه تاپيكو نوشتي ناشي ميشه.
    اميدوارم مثل يك ستاره پيش خداي مهربون بدرخشي وزيبا ونوراني باشي.

  18. کاربر روبرو از پست مفید roze sepid تشکرکرده است .

    danger (جمعه 15 شهریور 92)

  19. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 24 آذر 93 [ 19:21]
    تاریخ عضویت
    1392-6-13
    نوشته ها
    32
    امتیاز
    1,231
    سطح
    19
    Points: 1,231, Level: 19
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 69
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 63 در 23 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط يوسف گمگشته نمایش پست ها
    سلام ستاره عزيز.
    من تنهاشو نگفتم چون تو ومن وهر كس ديگه تا وقتي خدا هست (كه هميشه هست)تنها نيستيم.
    منم تازه شدم همسن تو.
    منم تمام اين حرفايي كه تو ميگي مشابهشو درك كردم.
    منم اجازه دادم خواهر كوچكترم ازدواج كنه والان يك بچه كوچولو تپل داره.با اينكه خودم رضايت داده بودم وگفتم خدايا واسه خاطر تو كه خواهرم به گناه نيفته اما ته دلم راضي نبودم چون فكر حرف مردمو ميكردم.
    كم كم خدا كاري كرد كه آروم شدم.
    هيچكس هم به خودش اجازه نداد يك كلمه حرف بزنه.اگرم گفتن من نشنيدم واصلا واسم مهم نيست.
    با حرف اونا نه خواستگارام بيشتر شدن ونه كمتر.
    اتفاقا همه گفتن چه دختر خوبي هستي كه فكر خواهرتم بودي.كلي براي كاري كه خيلي هم من توش نقش نداشتم تحسين شدم.
    اينجا خودتو خالي كن وحرف بزن.بزار هرچي اذيتت ميكنه از وجودت پاك بشه.

    مرسی عزیزم بابت حرفهایی که زدی. منم می خوام خواهرم خوشبخت شه نمی خوام سرنوشتش مثل من بشه ولی همش فکر می کنم اگه تو لباس عروسی ببینمش بزنم زیر گریه نه بخاطر اون بخاطر خودم و سرنوشتم واسم خیلی سخته بهش گفتم تو ازدواج کن من موقع جشنت میرم مسافرت نمی خوام نگاه مردم رو ببینم اون نگاههای تحقیر آمیز رو اون نگاههایی که سرشار از ترحمه. همین الانشم بعضی چیزا فامیل هامون می گن که مامانم و من و ناراحت می کنه ولی همیشه واسه مادرم غصه خوردم . منم واست دعا می کنم که توام زوده زود بری خونه بخت البته یه آدم شریف و کسی که مرد باشه و خوبختت کنه رو خدا نصیبت کنه. به خدا می گم خدا جون اگه ازدواج نصیبم کردی لااقل خوبشو نصیبم کن چون به حد کافی غصه خوردم دیگه نمی تونم بیشتر از این تحمل کنم

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط toojih نمایش پست ها
    سلام تنهای خسته، من اگه جای تو بودم همین چند تا کاری که میخوام بهت پیشنهاد بدم رو انجام میدادم:

    (1) از خدا بگذر. خدایی که به خاطر شوهر پیدا کردن دوستش داشته باشیم به سال نکشیده به خاطر مشکلات توی زندگی مون میزاریمش کنار.

    اگه اینطور خدایی داری همون بهتر که امروز به خاطر پیدا نشدن شوهر بزاریش کنار. ول کن این خدا رو. این خدا بدردی نمیخوره. امروز باهات باشه

    حتما فردایی، پس فردایی، بالاخره نیشش رو بهت میزنه.

    (2) نزار خواهرت به خاطر تو خواستگاری رو رد کنه.

    (3) ازدواج رو فراموش کن. به خودت برس. از زندگیت لذت ببر، شاد باش و کاری کن که بقیه از بودن باهات لذت ببرند.
    توجیه عزیز من خدا رو بخاطر ازدواج کردنم نمی خوام اینم یه نیاز و خواست است ازش . من به خواهرم گفتم اگه موقعیت ها تو بخاطر من رد کنی نمی بخشمت چون نمی خوام بار این گناهم به دوش بگیرم. الان تصمیم رو گذاشتم به عهده خودش. راستش نمی تونم خودم رو گول بزنم و الکی شاد باشم وقتی کلی غصه و غم تو دلم هست همیشه سعی کردم ولی نشده که نشده. آدما تا مشکل مشابه نداشته باشن شاید درکش واسشون سخت باشه ولی وقتی مشکل یکی بود بیشتر محسوسه واسشون.

  20. کاربر روبرو از پست مفید تنهای خسته تشکرکرده است .

    danger (جمعه 15 شهریور 92)


 
صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 10:57 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.