به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 11
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 25 آذر 93 [ 11:17]
    تاریخ عضویت
    1392-6-07
    نوشته ها
    8
    امتیاز
    1,030
    سطح
    17
    Points: 1,030, Level: 17
    Level completed: 30%, Points required for next Level: 70
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    6
    تشکرشده 2 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array

    Exclamation پشیمانی و دو دلی بد از عقد

    سلام منو شوهرم خارج از کشور با هم آشنا شدیم. آشنایی(دوستی) ما در شرایط سخت بود. منظورم از شرایط سخت دوری از خانواده و تنهایی و اینکه قبلش من یه شکسته عشقی‌ خورده بودم. ولی‌ توی این مدت خیلی‌ به هم وابسته شدیم. تقریبا بد از ۱ سال و نیم من تصمیم گرفتم که برگردم ایران چون دور از خانواده و توی شرایطی که اونجا بودم خیلی‌ اذیتم میکرد. ولی‌ ما رابطمونو از راه دور باهم داشتیم. تقریبا ۲ سال بود که ایران بودم که تصمیم گرفتیم باهم ازدواج کنیم. الان هم یه ۷ ماهی‌ هست که عقد کردیم. و هنوز رابطمون دوره چون شوهرم درسش تموم نشده. ولی‌ ۱ ماه پیش رفتم اونجا که چند وقتی‌ باهم باشیم. از روزی که رسیدم اونجا اصلا حسه خوبی نداشتم نسبت بهش، احساس می‌کنم که با خیلی‌ بهتر از اون می‌تونستم ازدواج کنم(ببخشید که اینو میگم) اصلا از ظاهر و لباس پوشیدنش و حتا قیافش خوشم نیومد! این برا خودمم جای سؤال که چطور من که نزدیک به ۲ سال باهاش رابطه داشتم اینو نفهمیده بودم. تو این مدت که باهم بودیم خیلی‌ زیادم بحث‌مون میشد، احساس می‌کردم هیچ تفاهمی نداریم و این منو بیشتر راغب میکرد که سرد شم. الان احساس می‌کنم دنبال یه بهانه‌ام که رابطه یه جوری قطع شه. حتا اونجا هم که بودم همش ازش ایراد می‌گرفتم.احساس می‌کنم واقعا دوسش نداشتم. فقط یه وابستگی بود. لطفا کمک کنین.

  2. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 08 خرداد 99 [ 15:45]
    تاریخ عضویت
    1391-10-02
    نوشته ها
    399
    امتیاز
    8,219
    سطح
    61
    Points: 8,219, Level: 61
    Level completed: 23%, Points required for next Level: 231
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    14

    تشکرشده 833 در 318 پست

    Rep Power
    58
    Array
    سلام،زندگی خرید جنس از سوپر مارکت نیست که بخواهید بعد خریدن پسش بدید شوهر شما هم جنس مغازه!!!!!!!ادو سال باهاش بودید چیزی نفهمیدید حالا الان از طریقه لباس پوشیدنش خوشتون نمیاد حالا هم میگید چی کار کنم،هیچی یا جدا شید یا به زندگیتون ادامه بدید

  3. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 21 دی 93 [ 23:45]
    تاریخ عضویت
    1391-5-23
    نوشته ها
    535
    امتیاز
    3,418
    سطح
    36
    Points: 3,418, Level: 36
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 82
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    573

    تشکرشده 935 در 360 پست

    Rep Power
    65
    Array
    سلام
    سوالهایی که میپرسم هم خودتون وهم شرایط اقاپسرروبگید:
    چندسالتونه ؟
    چطوری باهم اشناشدید؟
    تحصیلاتون چقدره؟
    فرزندچندم خانواده هستید؟
    بارضایت کامل خانواده هاازدواج کردید؟
    چی عواملی باعث شدبه رابطتون ادامه بدید؟
    ایاازنظرخانوادگی وفرهنگی واعتقاداتی ومذهبی هم سطح هستید؟

  4. کاربر روبرو از پست مفید roseflower تشکرکرده است .

    whiterose (شنبه 09 شهریور 92)

  5. #4
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    جمعه 03 مهر 94 [ 16:31]
    تاریخ عضویت
    1391-10-27
    نوشته ها
    991
    امتیاز
    7,073
    سطح
    55
    Points: 7,073, Level: 55
    Level completed: 62%, Points required for next Level: 77
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    2,771

    تشکرشده 1,881 در 749 پست

    Rep Power
    112
    Array
    سلام عزیزم
    علت بحث هایی که داشتید چی بود ؟می تونی مثال بزنی ؟

  6. 3 کاربر از پست مفید asemani تشکرکرده اند .

    shapoor (شنبه 09 شهریور 92), tamanaye man (پنجشنبه 07 شهریور 92), whiterose (شنبه 09 شهریور 92)

  7. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 25 آذر 93 [ 11:17]
    تاریخ عضویت
    1392-6-07
    نوشته ها
    8
    امتیاز
    1,030
    سطح
    17
    Points: 1,030, Level: 17
    Level completed: 30%, Points required for next Level: 70
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    6
    تشکرشده 2 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array
    سلام مرسی‌ از پاسختون
    من ۲۵ سالم و شوهرم ۲۶ سالشه
    با هم همکلاسی بودیم تو دانشگاه...بلافاصله بعد از اینکه من یه شکست عشقی‌ داشتم با ایشون آشنا شدم( چون خیلی‌ وقت بود که درخواست آشنایی کرده بود و منم برا اینکه از اون موقعیت شکستم فرار کنم قبول کردم). اینم بگم که ازش بدم نمیومد.
    تحصیللات من لیسانس و شوهرم دکترا
    فرزند دوم هستم و یه بردار بزرگتر از خودم دارم که هنوز ازدواج نکرده.
    احساس می‌کنم ترس از اینکه کس دیگه‌ای نتونم برا ازدواج پیدا کنم با این مدرک، بیشتر منو راغب کرد که ازدواج کنم ، و اینکه من قیافه خیلی‌ خوبی‌ دارم ( به گفته‌ دیگران) و خانو‌ادم هم از لحاظه مالی‌ و هم از لحاظ اجتمایی‌ و تحصیلات بالا هستن ولی‌ اعتماد به نفس خیلی‌ خیلی‌ پایینی‌ دارم.
    پدرو مادرم مخالفت نکردن ولی‌ همیشه می‌گفتن که برای من موقعیت‌های بهتری هم پیدا می‌شه. ولی‌ خانوادهٔ شوهرم راضی‌ بودن.
    تحصیلات ایشون و اینکه خانوادشون خیلی‌ محترم بودن بیشتر باعث شد که فکر ازدواجو کنم.
    از لحاظ مالی‌ از ما پایینتر هستن، ولی‌ از لحاظ دیگه مثل هم هستیم.
    من فکر می‌کنم چون تو خارج از ایران فشار زیاد بود، من بیشتر وابسته شده بودم و فکر کردم که ایشون فرشته نجات من هستن، و هیچکدوم از اخلاقهای بد ایشون که شاید اصلا من دوس نداشته باشم و ندیدم، ولی‌ الان که فکر می‌کنم میبینم بهتر بود صبر می‌کردم، چون از لحاظ اخلاقی‌ زیاد باهم جور نیستیم.مثلا ایشون خیلی‌ تو احترام گذاشتن به دیگران افراط می‌کنن. من هم احترام گذاشتن به دیگران و دوس دارم ولی‌ نه در حد افراط که باعث شه خودمو اذیت کنم. یا مثلا ایشون خیلی‌ آروم و بعضی‌ وقتا اصلا حرفی‌ برا گفتن نداره ، وقتی‌ حرف میزنم فقط نگاه می‌کنه و خیلی‌ وقتا اصلا جواب نمید، ولی‌ من از آدمای شیطونو بگو بخند خوشم میاد.

    - - - Updated - - -

    سلام مرسی‌ از پاسختون
    من ۲۵ سالم و شوهرم ۲۶ سالشه
    با هم همکلاسی بودیم تو دانشگاه...بلافاصله بعد از اینکه من یه شکست عشقی‌ داشتم با ایشون آشنا شدم( چون خیلی‌ وقت بود که درخواست آشنایی کرده بود و منم برا اینکه از اون موقعیت شکستم فرار کنم قبول کردم). اینم بگم که ازش بدم نمیومد.
    تحصیللات من لیسانس و شوهرم دکترا
    فرزند دوم هستم و یه بردار بزرگتر از خودم دارم که هنوز ازدواج نکرده.
    احساس می‌کنم ترس از اینکه کس دیگه‌ای نتونم برا ازدواج پیدا کنم با این مدرک، بیشتر منو راغب کرد که ازدواج کنم ، و اینکه من قیافه خیلی‌ خوبی‌ دارم ( به گفته‌ دیگران) و خانو‌ادم هم از لحاظه مالی‌ و هم از لحاظ اجتمایی‌ و تحصیلات بالا هستن ولی‌ اعتماد به نفس خیلی‌ خیلی‌ پایینی‌ دارم.
    پدرو مادرم مخالفت نکردن ولی‌ همیشه می‌گفتن که برای من موقعیت‌های بهتری هم پیدا می‌شه. ولی‌ خانوادهٔ شوهرم راضی‌ بودن.
    تحصیلات ایشون و اینکه خانوادشون خیلی‌ محترم بودن بیشتر باعث شد که فکر ازدواجو کنم.
    از لحاظ مالی‌ از ما پایینتر هستن، ولی‌ از لحاظ دیگه مثل هم هستیم.
    من فکر می‌کنم چون تو خارج از ایران فشار زیاد بود، من بیشتر وابسته شده بودم و فکر کردم که ایشون فرشته نجات من هستن، و هیچکدوم از اخلاقهای بد ایشون که شاید اصلا من دوس نداشته باشم و ندیدم، ولی‌ الان که فکر می‌کنم میبینم بهتر بود صبر می‌کردم، چون از لحاظ اخلاقی‌ زیاد باهم جور نیستیم.مثلا ایشون خیلی‌ تو احترام گذاشتن به دیگران افراط می‌کنن. من هم احترام گذاشتن به دیگران و دوس دارم ولی‌ نه در حد افراط که باعث شه خودمو اذیت کنم. یا مثلا ایشون خیلی‌ آروم و بعضی‌ وقتا اصلا حرفی‌ برا گفتن نداره ، وقتی‌ حرف میزنم فقط نگاه می‌کنه و خیلی‌ وقتا اصلا جواب نمید، ولی‌ من از آدمای شیطونو بگو بخند خوشم میاد.

  8. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 07 تیر 94 [ 00:49]
    تاریخ عضویت
    1392-1-16
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    455
    امتیاز
    3,873
    سطح
    39
    Points: 3,873, Level: 39
    Level completed: 49%, Points required for next Level: 77
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    873

    تشکرشده 1,282 در 361 پست

    Rep Power
    58
    Array
    کاش جای شما با هم عوض میشد.

  9. کاربر روبرو از پست مفید majid_k تشکرکرده است .

    whiterose (شنبه 09 شهریور 92)

  10. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 03 آبان 92 [ 14:11]
    تاریخ عضویت
    1392-6-09
    نوشته ها
    51
    امتیاز
    259
    سطح
    5
    Points: 259, Level: 5
    Level completed: 18%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    18

    تشکرشده 47 در 29 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خوب بهاش صحبت کن خاسته هاتو مطرح کن

  11. کاربر روبرو از پست مفید 721 تشکرکرده است .

    whiterose (یکشنبه 10 شهریور 92)

  12. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 آذر 94 [ 23:23]
    تاریخ عضویت
    1392-3-07
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    312
    امتیاز
    3,323
    سطح
    35
    Points: 3,323, Level: 35
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 27
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    1,117

    تشکرشده 633 در 254 پست

    Rep Power
    42
    Array
    سلام دوست عزیز

    از حرفای شما من اینطور برداشت می کنم که شما به بلوغ فکری لازم برای ازدواج نرسیدید(ببخشید رک گفتم)

    اول از همه باید بگم که مثالایی که زدید فقط یه سری اختلاف نظره و شما هم باید بهشون احترام بذارید. برای مثال در رابطه با احترام گذاشتن به دیگران خب هر کسی اصول خودشو داره ایشونم کاریو انجام میده که از نظر خودش درسته شما باید در حد تذکر دادن به شوهرتون مخالفت خودتونو اعلام کنید نه این که بخواید ایشون رفتارشونو عوض کنن . باز هم پوزش می خوام اگه لحن حرف زدنم بده ولی دلایلی که آوردید بیشتر جنبه بهانه جویی و عیب جویی داشت تا به خودتون(یا دیگران) این حسو القا کنید که شما به درد هم نمی خورید. تفاهم یعنی درک کردن همین تفاوت ها.

    گفتید موارد بهتری داشتید باید بهتون بگم که شما با بهترین مرد دنیا هم ازدواج می کردید بازهم در یکسری تفاوت ها میشدید و تا زمانی که نخواید با اختلاف نظرهاتون کنار بیاید همین مشکلو خواهید داشت. اون آقا هم ممکن بود موارد بهتر از شما پیدا کنن ولی به جای اینکه به این مسائل فکر کنن سعی می کنن از زندگی با شما لذت ببرن شما هم همین کارو بکنید.


    در رابطه با مشکل شما بایدبگم این خاصیت ازدواجه که بعد ازدواج احساس وابستگی قبلی از بین میره و تفاوت ها خیلی رونمایی می کنن شما باید این مشکلو با درایت حل کنی. همه بعد از عقد و ازدواج به این نتیجه میرسن که فرشته نجات یا شاهزاده رویاها وجود خارجی نداشته.

    در پایان باید یادآوری کنم که شما یه شکست عشقی رو تجربه کردید پس نذارید که این احساسات و افکارتون باعث بشه همسرتونم این احساسو تجربه کنه.
    پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت
    من چرا ملک جهان را به جوی نفروشم

  13. 2 کاربر از پست مفید shapoor تشکرکرده اند .

    baranbanoo (یکشنبه 10 شهریور 92), whiterose (یکشنبه 10 شهریور 92)

  14. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 10 اسفند 92 [ 21:31]
    تاریخ عضویت
    1392-4-06
    نوشته ها
    119
    امتیاز
    724
    سطح
    14
    Points: 724, Level: 14
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 76
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    8

    تشکرشده 76 در 56 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    22
    Array
    سلام دوست عزیز شما دو راه دارید اینکها ین ازدواجو بهم بزنی بعد بایکی دیگه ازدواج کنی که به خاطر ازدواج الانت خیلی از موقعیتات از دستت رفته اونا که میان جلو همشه میگن او رابطه قبلی تا چه حد بوده ازون بگو این چیزای که همینجا میبینم و راه2 اینکه با این اقا ادامه بدی و کم کم اگه از اخلاقش خوشت میاد رفتارو تیپش تغییر میکنه چون چیز غیر قابل تغییر نیست ولی هر دو راه سخته با دقت تصمیم بگیر و همه جوانبو در نظر بگیر

  15. کاربر روبرو از پست مفید niloo1 تشکرکرده است .

    whiterose (یکشنبه 10 شهریور 92)

  16. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 27 آبان 92 [ 20:24]
    تاریخ عضویت
    1392-4-31
    نوشته ها
    26
    امتیاز
    159
    سطح
    3
    Points: 159, Level: 3
    Level completed: 18%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    31 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    78

    تشکرشده 36 در 20 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام جالبه شما یک مدتی از این رابطه را در ایران و نزد خانواده بودید پس بخش های زیادی از نیازهای عاطفیتون را خانواده پر می کرد پس علاقه شما به همسرت فراتر از یک وابستگی ساده بوده
    خب شما قبلا از همسرت دور بوی ودوری و دوستی معروفه حالا در کنار آن با واقعیت وجودی همسرت نه آنچه که تو از آن در ذهنت ساختی آشنا می شی
    دختر خوب بچسب به زندگیت اگر آن موقعیت های خوب می خواستند بیان و آمده بودند تو با آنها ازدواج می کردی نه با همسرت
    زندگی ارزش مبارزه و ساختن را داره


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 18:15 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.