اول درباره مشخصات خودم کمی توضیح میدم، من 28 سالمه و تحصیلاتم تا سطح ارشد هست. توی خانوادهای زندگی میکنم که به ندرت درباره مسائل عاطفی و احساسی صحبتی توش میشه، شاید به خاطر اینکه خواهر ندارم. ولی در عوض در نگرش و نوع تفکر آزادی کامل داریم.
مشکل من مربوط به علاقه زیادم به دختر خالم هستم که از من 5 سال کوچیکتره. فکر کنم شروع این علاقه مربوط به 10 ساله پیش باشه. من هیچوقت نتونستم بهش رک و مستقیم بگم چقدر بهش علاقه دارم ولی رفتار ما طوری بوده که هر فرد غریبهای بین ما بیاد متوجه میشه که ما یه رابطه صمیمی داریم. مشکل اینجاست که این صمیمت توی این زمان طولانی برای همه عادی شده حتی بعضی وقتا بوده که خودمم گول میزدم که این طبیعیه. البته مطمئن هستم که اون هم نسبت به من بی علاقه نیست.
من آدم خیلی ملاحظهگری هستم و همیشه دوست داشتم از نظر دیگران انسانی پاکی جلوه کنم (البته الان به پاکی 10 سال پیشم نیستم هنوز). این احساس هرگز به من اجازه نداد که بتونم مستقیم بهش بگم شایدم بلد نبودم اینکارو بکنم. الانم که سنم زیادتر شده شرایط ازدواج مثل استقلال مالی و اینارو ندارم که البته دیگه توی این زمان کمتر کسی پیدا میشه این مشکل رو نداشته باشه.
چند بار خواستم قید همه چیز رو بزنم و این عشق رو رها کنم ولی نشد. انقدر علاقه من زیاده که تو این مدت هرکاری کردم با کسی دیگهای رابطه عاطفی داشته باشم، نتونستم. الان همه چیز به حالت خنثی دراومده. رفتار خانوادهها، فامیل و همه چیز خنثی شده. دیگه از هیچ چیز مطمئن نیستم جز علاقه زیادی که دارم. از طرفی میخوام حرفم بگم ولی نمیتونم، از طرفی هم نمیشه قیدشو بزنم.
صمیمانه ازتون میخوام اگه پیشنهادی به فکرتون میرسه کمکم کنید. حاضرم صبورانه هر کاری که لازم رو انجام بدم تا این عشق به یه نتیجه خوب برسه.
پیشاپیش از راهنمایی و یاری شما سپاسگزارم
علاقه مندی ها (Bookmarks)