به انجمن خوش آمدید

لینک پیشنهادی مدیران تالار همدردی:

 

"گلچین لینکهای خانواده، ازدواج و مهارتها(به روز شد)"

دانلود موسیقی و آرامش
دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 11
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 24 مرداد 92 [ 17:34]
    تاریخ عضویت
    1392-1-12
    نوشته ها
    16
    امتیاز
    345
    سطح
    6
    Points: 345, Level: 6
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 5
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array

    مشکل با خانوادم برای رفت و آمد با نامزدم

    سلام
    من و نامزدم صیغه هستیم بله برون کردیم مادر و پدرم نمیذارن من با خانواده نامزدم رفت و آمد داشته باشم مثلا میگن 5 بار اون بیاد دو ماه بگذره یه بار تو برو اونم اگه خیلی اصرار کردن اونم 8 شب برو 10 شب برگرد کلافم کردن با نامزدم سر این موضوع دعوا داریم چه کار کنم تو این هفته عروسی دختر عمشه میدونم غر میزنن اگه بگم بخاطر همین ترجیح میدم نگم اصلا میگه اگه مادرو پدرت نمیزارن اشکال نداره منم بعدا نمیرم خونشون کسی راهکاری داره کمک کنه.یادم رفت بگم پدرمم کلا اجازه عقد نمیده تا یه ماه مونده به عروسی

  2. #2
    Banned
    آخرین بازدید
    شنبه 19 دی 94 [ 18:27]
    تاریخ عضویت
    1390-10-12
    نوشته ها
    633
    امتیاز
    6,328
    سطح
    51
    Points: 6,328, Level: 51
    Level completed: 89%, Points required for next Level: 22
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    2,084

    تشکرشده 1,278 در 497 پست

    Rep Power
    0
    Array
    شما و نامزدتون توی یک شهر هستید ؟ اگر نه که به نظرم به حرف پدر و مادرت گوش کن . اگر هم آره که بهتره بعد از عقد دختر عمش شب برگردی خونه خودت . شما که هنوز عقد نکردید ، آره ؟

  3. 3 کاربر از پست مفید tamanaye man تشکرکرده اند .

    **سهیل ** (پنجشنبه 24 مرداد 92), PAPA1 (پنجشنبه 24 مرداد 92), roze sepid (جمعه 25 مرداد 92)

  4. #3
    Banned
    آخرین بازدید
    جمعه 10 آبان 92 [ 13:08]
    تاریخ عضویت
    1391-12-29
    نوشته ها
    196
    دستاوردها:
    500 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    285

    تشکرشده 366 در 142 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط سپیده صبح نمایش پست ها
    من و نامزدم صیغه هستیم

    یادم رفت بگم پدرمم کلا اجازه عقد نمیده تا یه ماه مونده به عروسی
    صیغه همون عقد موقته!

  5. 2 کاربر از پست مفید Rude Boy تشکرکرده اند .

    **سهیل ** (پنجشنبه 24 مرداد 92), roze sepid (جمعه 25 مرداد 92)

  6. #4
    در انتظار تایید ایمیل ثبت نام
    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 93 [ 11:18]
    تاریخ عضویت
    1392-3-26
    نوشته ها
    1,155
    امتیاز
    3,537
    سطح
    37
    Points: 3,537, Level: 37
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 113
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    153

    تشکرشده 2,575 در 920 پست

    Rep Power
    0
    Array
    علت مخالفت پدر و مادرتان چیست ؟

    اگر بخواهید دو نفری بیرون بروید اجازه می دهند ؟

    - - - Updated - - -

    قرار عقد چند وقت دیگر است و آیا قطعی است یا برای شناخت هم صیغه کرده اید؟

  7. 2 کاربر از پست مفید نوروزیان. تشکرکرده اند .

    **سهیل ** (پنجشنبه 24 مرداد 92), roze sepid (جمعه 25 مرداد 92)

  8. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 24 مرداد 92 [ 17:34]
    تاریخ عضویت
    1392-1-12
    نوشته ها
    16
    امتیاز
    345
    سطح
    6
    Points: 345, Level: 6
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 5
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    مرسی نوپو عزیز و دوست دیگری که سر زده بود بله ما در شهر های جدا هستیم فاصله در حد یک ساعت است اجازه می دهند ولی باید یه هفت خان رستم و طی کنم مثلا من به مامانم بگم بعد مامانم سر فرصت مناسب به بابام بگه بعد کنفرانس تشکیل بشه بعدش اگه صلاح شد بابام اجازه بده اونم انقد بعدش و قبلش ازم سوال میپرسه که چطوری میری کجا میاد دنبالت ساعت چند میای و اینچیزا که دیگه واقعا خستم کرده تازه بعضی اوقات میگه دیگه شورشو در نیار من اصلا شب نمیمونم همیشه بر میگردم خونه مشکل من سر رفتنه فقط خوب زشته عروسی دعوتم کردن مخصوص منم کارت دادن من نرم امروز نامزدم باهام دعوا کرد که دیگه خونتون نمیام خونه فامیلتونم نمیام وبعدا اگه عروسی کنیم اون موقع اختیارت دست منه منم میذارم ماهی یه بار فقط بری و از این حرفادرصورتی که اخلاقش اصلا اینطوری نیست خیلی خودمونیه دوست داره همش مهمونی باشه خصوصا خونه ما بابام با خونه ما اومدن مشکل نداره

    قرار عقدم بابام گفته یه ماه قبل عروسی مثلا اگه پولش جوره همین فردا ولی خوب وضع مالی خانوادش خوب نیست کمک خرج اونام هست کلی هم قسط داره از کجا جور کنه خودش میگه خیلی زرنگ باشم کارم اوکی باشه یه سال دیگه

    دیگه دارم به جایی میرسم که باید بگم نه عروسی خاستم نه جهیزیه خیلی تحت فشارم

  9. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 10 اسفند 92 [ 21:31]
    تاریخ عضویت
    1392-4-06
    نوشته ها
    119
    امتیاز
    724
    سطح
    14
    Points: 724, Level: 14
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 76
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    8

    تشکرشده 76 در 56 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    23
    Array
    سلام دوست عزیز کاملا درکت میکنم ادم دوستداره تو دوران نامزدی لحظات شیرینیرو داشته باشه به گردش و تفریح بره ولی از قرار معلوم شما اولین فرزند دختر در خانواده هستی که ازدواج کردی و پدر مادر شما بشددت نگران هستن و دوست ندارن که شما را اذیت کنند فقط میخواهند از شما محافظت کنند و میدونم این شرایط برای همسر شما چقدر ناگوار است که حس میکن پدر مادر شما به او اطمینان ندارند عزیزم بنظر من شما باید کمی با پدر خود صحبت کنی و بگویی چه شرایط سختی برایت به وجود اورده و از او بخواهی که رسما شما را عقد کند و از نگرانیهای بعد رهایی یابد باید به پدر خود اطمینان دهی که همسر مورد علاقه خود را انتخاب کردی و به هیچ وجه احساس پشیمانی نداری و همسرتان خود را به پدر مادر شما ثابت کند و کمی هم برای انها شیرین بازی کند و دل انها را بدست اورد مگر اینکه کلا پدر شما راضی به این وصلت است که این موضوعی جداگانه هست

  10. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 24 مرداد 92 [ 17:34]
    تاریخ عضویت
    1392-1-12
    نوشته ها
    16
    امتیاز
    345
    سطح
    6
    Points: 345, Level: 6
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 5
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    مرسی نیلو جان ولی من اصلا روی این که بخوام با بابام صحبت کنم و ندارم ازم پرسیده که چه جور پسری بوده تو این یه ساله منم گفتم پسر خوب و مسئولیت پذیریه ولی اصلا حرف عقد و این چیزا رو نمیزنه توی بله برونمون عموم گفت حداقل تا 6 ماه عقد نمیکنیم راستش شهریور پارسال اومدن برای خاستگاری و تا عید که قرار بود بعد عید بله برون باشه که عید بابامینا رفتن خونشون برای عید دیدنی تا اون موقع راضی بودن خیلی هم دوسش داشتن ولی بعد از اون اصرار و اصرار که بهم بزن اونا فقیرن به ما نمیخورن نامزد من خودش خونه و ماشین داره از خودش قراره برای عروسیمونم خونه ای بهتر اجاره کنه کارو درآمد خوبم داره پدر و مادرش وضع مالی خوبی ندارن که بابام گفت تو ما رو خار و ذلیل کردی از این پایین تر آدم نبود ولی من واقعا برام این چیزا مهم نیست واقعا میگم مهم نیست که من باهاشون صحبت کردم منطقی بابام گفت من قانع شدم میدونید حرفایی که اون موقع زده شد و این کاراشون یه جورایی خیلی رو دلم مونده دوسشون دارم ولی دوست دارم زودتر از دستشون خلاص بشم درضمن بگم ما اصلا خانواده مذهبی نداریم خیلی هم بازیم ولی این بنده خدا که به منم محرمه یه دفعه تو ماشین دست منو گرفت بابام دید دو روز بعد مامانم گفت شما جنبه ندارید دو ماه یه بار باید همدیگرو ببینید .

    از این که کمک کنید ممنون میشم .

  11. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 10 اسفند 92 [ 21:31]
    تاریخ عضویت
    1392-4-06
    نوشته ها
    119
    امتیاز
    724
    سطح
    14
    Points: 724, Level: 14
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 76
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    8

    تشکرشده 76 در 56 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    23
    Array
    این گفته های شما نشون میده پدر خیلی نگرانه مگه برای تحقیق پدر شما نرفت که تازه فهمید چقدر باهم فرق دارین؟میتونید بامادرتون صحبت کنید

  12. #9
    در انتظار تایید ایمیل ثبت نام
    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 93 [ 11:18]
    تاریخ عضویت
    1392-3-26
    نوشته ها
    1,155
    امتیاز
    3,537
    سطح
    37
    Points: 3,537, Level: 37
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 113
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    153

    تشکرشده 2,575 در 920 پست

    Rep Power
    0
    Array
    مشکل شما رفتار منفعلانه است. یعنی چه که رویم نمی شود با پدرم صحبت کنم؟!! مگر آدم از پدرش خجالت می کشد؟ شما آن وقتی که پدرت مخالف ازدواجتان بود او را قانع کردید. حالا برای یک موضوع پیش پا افتاده رویتان نمی شود حرف بزنید؟
    مقالات چگونه منفعل نباشیم و رفتار جرات مندانه را در همین سایت مطالعه کنید.
    مشکل دیگر این است که پدرتان در دلش مخالف است. برای همین سعی می کند شما را محدود کند چون این ازدواج را دوست ندارد. شما می توانستی با همسرت برنامه ای بریزی که دید پدرت را عوض کنید. اما ظاهرا شما این کار را نکرده اید. این کار مهم تر از مهمانی رفتن است. به همسرتان این موضوع را گوشزد کنید و بگویید به جای بهانه گیری های بچه گانه که چرا عروسی فلانی نمی آیی به فکر حل مشکل و برنامه آینده زندگی تان باشد.

    - - - Updated - - -

    مشکل شما رفتار منفعلانه است. یعنی چه که رویم نمی شود با پدرم صحبت کنم؟!! مگر آدم از پدرش خجالت می کشد؟ شما آن وقتی که پدرت مخالف ازدواجتان بود او را قانع کردید. حالا برای یک موضوع پیش پا افتاده رویتان نمی شود حرف بزنید؟
    مقالات چگونه منفعل نباشیم و رفتار جرات مندانه را در همین سایت مطالعه کنید.
    مشکل دیگر این است که پدرتان در دلش مخالف است. برای همین سعی می کند شما را محدود کند چون این ازدواج را دوست ندارد. شما می توانستی با همسرت برنامه ای بریزی که دید پدرت را عوض کنید. اما ظاهرا شما این کار را نکرده اید. این کار مهم تر از مهمانی رفتن است. به همسرتان این موضوع را گوشزد کنید و بگویید به جای بهانه گیری های بچه گانه که چرا عروسی فلانی نمی آیی به فکر حل مشکل و برنامه آینده زندگی تان باشد.

  13. 2 کاربر از پست مفید نوروزیان. تشکرکرده اند .

    gheryeh (پنجشنبه 24 مرداد 92), roze sepid (جمعه 25 مرداد 92)

  14. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 24 مرداد 92 [ 17:34]
    تاریخ عضویت
    1392-1-12
    نوشته ها
    16
    امتیاز
    345
    سطح
    6
    Points: 345, Level: 6
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 5
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    متشکرم از جوابهاتون
    بله پدرم برای تحقیق رفتن میدونستن مستاجرن خونشونم دیده بودن از بیرون ولی میگفتن فک نمیکردیم انقد فقیر باشن میگفتن به شعورت اطمینان داشتیم

    بله من خودمم فک میکنم این مشکلو دارم اون زمان برای مشکلم پیش مشاور رفتم خیلی روحیه گرفتم و امدم خونه همه حرفای تو دلمو گفتم حتما مطالب مربوطه رو میخونم ولی منظور از برنامه رو متوجه نشدم ؟ چه کار باید بکنیم ؟ یا چه کار باید بکنیم تو دلشون بیشتر جا باز کنه .خب میدونید خود نامزدم خیلی تلاش کرده خودشو تو دلشون جاکنه ولی نمیشه هر کاری که لازم بوده به قول معروف برا خود شیرینی کرده ولی اصلا انگار بابام نمیبینه یه مشکل بزرگ که تو خانوادمون هست اینه که کسی جرات نداره رو حرف بابام حرف بزنه حتی مامانم با برادر بزرگم مثل بچه ها رفتار میکنه کامپیوترشو میگیره یا براش زمان خواب تعیین میکنه حکومت نظامیه خونمون برعکس برادر م یا من که بابام همه چیزو باید برامون دیکته کنه نامزدم خیلی شخصیت مستقلی داره.مهمونی مهم نیست برام از اینکه استقلال ندارم ناراحتم خیلی .


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1404 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 13:38 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.