به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 40
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 01 فروردین 98 [ 02:42]
    تاریخ عضویت
    1391-9-10
    نوشته ها
    485
    امتیاز
    9,513
    سطح
    65
    Points: 9,513, Level: 65
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 137
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    1,478

    تشکرشده 1,276 در 407 پست

    Rep Power
    73
    Array

    Posticon (5) حرفای مادرم به شدت روی من تاثیر منفی میذاره و منو به هم می ریزه ( به محبت مادرم نیاز دارم به جاش حرفای آزار دهندشو میشنوم)

    سلام دوستان عزیزم
    راستش توی باز کردن این تاپیک دودل بودم چون نمیدونم کسی میتونه حس منو درک کنه و باهام همدردی کنه یا نه! چون همه جا از عشق مادر میشنویم و فداکاری و دلسوزیو...
    اما متاسفانه من توی این 27 سال که از زندگیم گذشته کمتر این چیزا رو حس کردم! توو تموم این سال ها چیزی که من از مادرم دیدم یا تحقیر شدن بود یا مسخره شدن! یا منت گذاشتن برای هرکاری که توی خونه انجام میده و یا مقایسه من با کسایی که واقعا هرچی فکر میکنم هیچ برتری توشون نسبت به خودم نمیبینم! شاید اینو باورتون نشه اما به سختی یادم میاد که یک بار مادرم بدون مناسبت منو از ته دل بغل کرده باشه و بوسیده باشه!
    من و برادرم و خواهرم آدمای موفقی از نظر تحصیل یا کار بودیم اما هیچ وقت ندیدم که جایی داره به ما افتخار میکنه! در عوض کوچکترین ایرادانمونو انقد میگه که واقعا هیچ کدوم از ما اعتماد به نفس خوبی نداریم. و همیشه با هر روشی که برخورد کنیم یه دلیل برای گیر دادن به ما داره....
    من آدم تقریبا اجتماعی و شوخی هستم و همه جا منو به عنوان یه آدم باجنبه میشناسن یعنی خیلی سخت از حرفاای دیگران ناراحت میشم اما مشکل اینجاست که حرفای مادرم به شدت روی من تاثیر میذاره و منو به هم میریزه. نمیدونم میتونین این حسمو درک کنین یا نه اما مثل یه بچه هنوز به محبت مادرم نیاز دارم و وقتی این محبتو نمیبینم و به جاش حرفای آزار دهندشو میشنوم به هیچ وجه نمیتونم خودمو کنترل کنم و گاهی ساعت ها گریه میکنم. میتونم اینو با اطمینان بگم که هیچکس توی زندگیم اندازه ی مادرم منو ناراحت نکرده و به خاطرش گریه نکردم! همین الان هم که اینا رو مینویسم دارم گریه میکنم
    بهرحال الان دیگه به این نتیجه رسیدم که این اخلاقشه و من نمیتونم عوضش کنم اما میخوام حداقل خودمو عوض کنم! میخوام بتونم زخم زبونا و تحقیراشو نشنیده بگیرم و بهشون بی اعتنا باشم. نمیخوام قهر یا بی احترامی کنم فقط میخوام به جایی برسم که کاراش دیگه عذابم نده.دوستان لطفا اگه راهی به ذهنتون میرسه کمکم کنین تا بتونم تو این خونه دووم بیارم چون واقعا دارم افسرده میشم...

  2. 3 کاربر از پست مفید sara 65 تشکرکرده اند .

    meinoush (شنبه 19 مرداد 92), yasi_20 (چهارشنبه 22 آبان 92), اشنای قدیمی (شنبه 25 آبان 92)

  3. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 05 تیر 97 [ 14:07]
    تاریخ عضویت
    1392-5-19
    نوشته ها
    312
    امتیاز
    8,869
    سطح
    63
    Points: 8,869, Level: 63
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 181
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    480

    تشکرشده 882 در 242 پست

    Rep Power
    60
    Array
    وااای عزیزم گریه نکن. حتما الانم باهاش بحثت شده که این جوری بهم ریختی . آره ؟
    یا شایدم بابت موضوع دیگه ای دلت گرفته بوده ، اونم یه چیزی گفته ، تو یه دفعه ناراحت شدی .

    ولی مطمئن باش همه اینا در ظاهره . برو از دلش بپرس .
    خب بعضی آدما هم اینجوری اند دیگه . علاقشونو بروز نمیدن. من که شک ندارم اون بهتون افتخار می کنه .
    شک ندارم اگه یه ذره مریض بشین یا اتفاقی براتون بیفته ، اون از همه بیشتر غصه می خوره

    الانم شما عصبانی هستی. یکی دو روزی به خودتون استراحت بدین یا جایی برین .
    ایشالا حالتون خوب بشه .

    فقط گریه نکنید دیگه .

  4. 4 کاربر از پست مفید veis تشکرکرده اند .

    **سهیل ** (شنبه 19 مرداد 92), sara 65 (شنبه 19 مرداد 92), یزدانی (شنبه 19 مرداد 92), اشنای قدیمی (شنبه 25 آبان 92)

  5. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 26 بهمن 95 [ 01:37]
    تاریخ عضویت
    1392-3-28
    نوشته ها
    191
    امتیاز
    3,793
    سطح
    38
    Points: 3,793, Level: 38
    Level completed: 96%, Points required for next Level: 7
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    146

    تشکرشده 406 در 140 پست

    Rep Power
    30
    Array
    سلام عزیزم
    اگه روزی 1000 بار کتکت بزنه بازم عاشقتهمحال یه ماد عاشق فرزندش نباشه
    ولی خوب دیگه اخلاقش اینجوریهمامان من همیشه میگه احتیاجی به تعریف و تمجید من ندارین مردم خودشون شمارو میبینن
    عزیزنم اون اگه از شما ایراد میگیره قصدش تحقیر شماها نیست بلکه میخواد شماها بهتر بشین ولی روشش اینجوریه.به خیال خودش اینجوری تشویقتون میکنه
    بالاخره نسل ما با اونا فرق داره نباید انتظار داشته باشی مثل ما رفتار کنن یا الگوهای تربیتیشون مثل ما باشهاکه مامان خوبی نبود الان شما به این راحتی میگفتیم منو خواهر برادرام موفقیم؟عزیزم موفقیت شما حاصل زحمت و تربیت مادرتونهاینو مطمان باش

    - - - Updated - - -

    بعدشم قرار نیستش همه آدما مدل ابراز علاقشون مثل هم باشه.مادر منم سالس یه بار که مسافرت میره تو آغوشم میکشه و بوسم میکنه ولی من خودم روزی چندبار بوسش میکنم با همه وجود هم حس میکنم که چقد دوسم داره

  6. 6 کاربر از پست مفید dokhtare kordestan تشکرکرده اند .

    **سهیل ** (شنبه 19 مرداد 92), bahar.65 (سه شنبه 12 شهریور 92), hedye63 (چهارشنبه 07 خرداد 93), sara 65 (شنبه 19 مرداد 92), tamanaye man (شنبه 19 مرداد 92), اشنای قدیمی (شنبه 25 آبان 92)

  7. #4
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    جمعه 07 اردیبهشت 03 [ 00:31]
    تاریخ عضویت
    1392-4-02
    محل سکونت
    ایران
    نوشته ها
    1,968
    امتیاز
    33,342
    سطح
    100
    Points: 33,342, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.1%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    4,392

    تشکرشده 6,387 در 1,793 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سطح سواد مادرت چه میزان هست؟وشماوبقیه درچه سطحی؟بیشترین انتقادوتحقیرش روی چه رفتاروگفتاری ازشماست؟استدلالات خودش برای توجیه تحقیراتش چیه؟

  8. 6 کاربر از پست مفید ammin تشکرکرده اند .

    **سهیل ** (شنبه 19 مرداد 92), sara 65 (شنبه 19 مرداد 92), فرهنگ 27 (شنبه 19 مرداد 92), فرشته اردیبهشت (شنبه 05 مهر 93), کاغذ بی خط (چهارشنبه 22 آبان 92), یزدانی (شنبه 19 مرداد 92)

  9. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 26 بهمن 95 [ 01:37]
    تاریخ عضویت
    1392-3-28
    نوشته ها
    191
    امتیاز
    3,793
    سطح
    38
    Points: 3,793, Level: 38
    Level completed: 96%, Points required for next Level: 7
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    146

    تشکرشده 406 در 140 پست

    Rep Power
    30
    Array
    شما هم باید اونارو درک کنید,بالاخره 1000 جور گرفتاری دارن به خاطر شما,خسته میشن,سن و سالی ازشون گذشته

    یه کم رو رفتار واخلاقیات خودت تمرکز کن ,ببین واقعا رفتارت به عنوان یک فرزند مناسب هست یا خیر؟و ببین که آیا واقعا خودتو بهش نزدیک میکنی یا نه؟بهش ابراز علاقه میکنی؟

    سعی کنید وقتی یه رفتار شما اونو اذیت میکنه به رفتارتون فکر کنید شاید واقعا مهم باشه و خودتون متوجه نباشید

    - - - Updated - - -

    با این افکار خودتو اذیت نکن
    مطمان باش هم عاشقتونه هم خیلی بهتون افتخار میکنه
    ویرایش توسط dokhtare kordestan : شنبه 19 مرداد 92 در ساعت 02:17

  10. 3 کاربر از پست مفید dokhtare kordestan تشکرکرده اند .

    **سهیل ** (شنبه 19 مرداد 92), sara 65 (شنبه 19 مرداد 92), اشنای قدیمی (شنبه 25 آبان 92)

  11. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 18 اردیبهشت 93 [ 21:19]
    تاریخ عضویت
    1392-1-09
    نوشته ها
    11
    امتیاز
    868
    سطح
    15
    Points: 868, Level: 15
    Level completed: 68%, Points required for next Level: 32
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered500 Experience Points
    تشکرها
    1

    تشکرشده 12 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array
    با مادرت در مورد رفتارش تا به حال حرف زدی تا به حال بهش کفتی چرا این رفتارها رو میکنه به نظرم بشین مادرت حرف بزن چون مادر هرچقدر اخلاقش بد باش هیچ کس توزندگی نمیتونه مثل یک مادرباشه همیشه احترامش رو نکهدار با پدرت هم در مورد رفتار مادرت حرف بزن

  12. 2 کاربر از پست مفید hossein856 تشکرکرده اند .

    **سهیل ** (شنبه 19 مرداد 92), sara 65 (شنبه 19 مرداد 92)

  13. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 21 مرداد 92 [ 18:11]
    تاریخ عضویت
    1391-8-26
    نوشته ها
    96
    امتیاز
    756
    سطح
    14
    Points: 756, Level: 14
    Level completed: 56%, Points required for next Level: 44
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    232

    تشکرشده 239 در 79 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط sara 65 نمایش پست ها
    لان دیگه به این نتیجه رسیدم که این اخلاقشه و من نمیتونم عوضش کنم اما میخوام حداقل خودمو عوض کنم!

    اول باید رو خودتون کار کنید که از کاراشون ناراحت نشید
    هر روز به خوبیهاشون فکر کنید + همون چندباری که در طول عمرتون بهتون محبت کردن و شمارو در آغوش کشیدن
    اونارو بنویسید و هر وقت موردی یادتون اومد تو لیستتون اضافه کنید و هر از گاهی مرورش کنید تا تو ناخودآگاهتون بشینه

    بدیهاشونم بخاطر خودتون - نه مادرتون - ببخشید و اینو همیشه با خودتون تکرار کنید که خدا چقد از این کار شما خوشحال میشه و بخاطرش تو کارهاتون گشایش بوجود میاره
    به قول خودتون شما که نمیتونید ایشونو عوض کنید، مادرتونم هستن و هیچی نباشه کلی حق به گردن شما دارن، پس با فکر کردن به بدیها و کاستی ها خودتونو اذیت نکنید چون هیچ فایده ای نداره و فقط زندگی رو براتون تلخ می کنه
    هنر زندگی کردن اینه که بتونیم با سختی هاش، خودمونو رشد بدیم. از این فرصت برای رشد خودتون استفاده کنید

    بعد از اون سعی کنید وارد قلب مادرتون بشید
    بالاخره هرکسی یه قلقی داره، باید راه نفوذ به دل مادرتونو پیدا کنید، اونوقت می بینید که چه راحت باشما راه میان
    باید پیدا کنید که چه نوع محبتی رو مادرتون بیشتر تأثیر میذاره؟
    مادرتون رو چه حسی حساسترن؟
    مثلا اگه محبت شمارو با چشم ببینن (مثلا کادو یا تمیز کردن خونه) یا اگه بشنون (ابراز محبت، گوشزد کردن خوبیهاشون، گفتن جمله دوستت دارم) یا اگه لمس کنن (مثل بغل کردن) بیشتر تحت تأثیر قرار میگیرن
    شما هر سه راه رو امتحان کنید ولی بیشتر رو اونی که رو مادرتون اثرگذارتره تمرکز کنید
    به مرور روی برخوردشون با شما تأثیر میذاره
    مگه میشه کسی کلی محبت از یه نفر ببینه و بازم رفتارش در مورد اون آدم عوض نشه
    ولی تغییر دادن مدل یه ارتباط 27 ساله، زمان بر هست. امیدوارم صبور باشید.
    وقتی کمتر سزاوارم، به من مهر بورز، آخر آن زمان نیازمندترم

  14. 4 کاربر از پست مفید زنده دل تشکرکرده اند .

    **سهیل ** (شنبه 19 مرداد 92), hedye63 (چهارشنبه 07 خرداد 93), sara 65 (شنبه 19 مرداد 92), اشنای قدیمی (شنبه 25 آبان 92)

  15. #8
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 01 فروردین 98 [ 02:42]
    تاریخ عضویت
    1391-9-10
    نوشته ها
    485
    امتیاز
    9,513
    سطح
    65
    Points: 9,513, Level: 65
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 137
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    1,478

    تشکرشده 1,276 در 407 پست

    Rep Power
    73
    Array
    دوستای خوبم واقعا از همدردی و نظرات خوبتون ممنونم

    veis عزیز
    واقعا ممنونم. اتفاقا دیشب هیچ بحثی نداشتم و گذاشتم که یکم شرایط روحیم آروم تر بشه تا بیام اینجا دردودل کنم اما موضوع همینه که حتی یادآوری حرف ها و حرکات مادرم شدیدا منو ناراحت میکنه . یعنی در حالی که خیلی راحت میتونم حرف دیگرانو نشنیده بگیرم، انگار حرفای مادرم روی حساسترین بخش مغز منه که ناخودآگاه اشک منو در میاره!

    Leila afshari عزیزم
    بابت همدردیت ممنون اما نمیدونم واقعا عشقی که هیچ وقت به زبون نیاد یا نشون داده نشه ارزشی داره؟؟ من به شخصه ترجیح میدم یه نفر حداقل به زبون بگه که منو دوس داره تا اینکه تو دلش دوست داشته باشه و من هیچ وقت اینو نفهمم! صد در صد رفتار من هم مشکل داره اما من واقعا به مرحله ای رسیدم که هیچ امیدی به بهتر شدن شرایط ندارم چون همه ی راه ها رو رفتم و نتیجه نگرفتم

    ammin عزیز
    من فوق لیسانسم . برادرم 35 سالشه و پزشکه و خواهرم هم دانشجوی دکتراست. و هر دو ازدواج کرده ان. مادرم هم سالها قبل فوق دیپلمشو گرفته اما شاغل نیست. مادر من ذهنش پر از پیش داوری هایی راجع به ماست که تحت هیچ شرایطی تغییر نمیکنه. مثلا من تو گذشته کارامو یکم کند انجام میدادم اما الان واقعا اینجوری نیست. اما هنوزم وقتی میخوام یه کاریو انجام بدم مادرم جلوی همه این موضوعو پیش میکشه. مثلا اگه یه جا من شروع کنم به ظرف شستن جلوی همه میگه وای ندین سارا بشوره میخواد 4 ساعت طول بده! یا اینکه من سالها توی خوابگاه زندگی کردمو خودم یاد گرفتم که آشپزی کنم و این کارم خوب انجام میدم اما همیشه میگه تو عرضه ی غذا درست کردن نداری! با اینکه بارها یه کاریو انجام دادم و خودش قبول داشته که خوب انجام دادم اما سریع اونو فراموش میکنه و روی پیش داوریاش قضاوت میکنه! نمیدونم شاید میخواد منو تحریک کنه که این کارا رو انجام بدم ولی خودش میگه من به شما میگم که دیگران به شما نگن! فردا پس فردا ازدواج کنین به مشکل نخورین اما جالبه که همیشه جلوی همسرای خواهر برادرم هم ازشون ایراد میگیره پس من نمیتونم این دلیلو قبول کنم

    آقای Hossein856
    بله بارها باهش صحبت کردیم. پدرم هم با رفتارش آشناست اما متاسفانه گاهی تحت تاثیرش قرار میگیره و این برام خیلی ناراحت کنندست. متاسفانه خیلی علاقه به تخریب شخصیت ما جلوی همدیگه داره و من خودم سعی میکنم اصلا اهمیت ندم و تحت تاثیر قرار نگیرم هرچند که نا خودآگاه تاثیر میذاره و انتظار دارم اونا هم مثل من باشن. اما پدرم گاهی منو سرزنش میکنه ولی زود پشیمون میشه چون اونم از این شرایط خبر داره

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط زنده دل نمایش پست ها

    اول باید رو خودتون کار کنید که از کاراشون ناراحت نشید
    هر روز به خوبیهاشون فکر کنید + همون چندباری که در طول عمرتون بهتون محبت کردن و شمارو در آغوش کشیدن
    اونارو بنویسید و هر وقت موردی یادتون اومد تو لیستتون اضافه کنید و هر از گاهی مرورش کنید تا تو ناخودآگاهتون بشینه

    بدیهاشونم بخاطر خودتون - نه مادرتون - ببخشید و اینو همیشه با خودتون تکرار کنید که خدا چقد از این کار شما خوشحال میشه و بخاطرش تو کارهاتون گشایش بوجود میاره
    به قول خودتون شما که نمیتونید ایشونو عوض کنید، مادرتونم هستن و هیچی نباشه کلی حق به گردن شما دارن، پس با فکر کردن به بدیها و کاستی ها خودتونو اذیت نکنید چون هیچ فایده ای نداره و فقط زندگی رو براتون تلخ می کنه
    هنر زندگی کردن اینه که بتونیم با سختی هاش، خودمونو رشد بدیم. از این فرصت برای رشد خودتون استفاده کنید

    بعد از اون سعی کنید وارد قلب مادرتون بشید
    بالاخره هرکسی یه قلقی داره، باید راه نفوذ به دل مادرتونو پیدا کنید، اونوقت می بینید که چه راحت باشما راه میان
    باید پیدا کنید که چه نوع محبتی رو مادرتون بیشتر تأثیر میذاره؟
    مادرتون رو چه حسی حساسترن؟
    مثلا اگه محبت شمارو با چشم ببینن (مثلا کادو یا تمیز کردن خونه) یا اگه بشنون (ابراز محبت، گوشزد کردن خوبیهاشون، گفتن جمله دوستت دارم) یا اگه لمس کنن (مثل بغل کردن) بیشتر تحت تأثیر قرار میگیرن
    شما هر سه راه رو امتحان کنید ولی بیشتر رو اونی که رو مادرتون اثرگذارتره تمرکز کنید
    به مرور روی برخوردشون با شما تأثیر میذاره
    مگه میشه کسی کلی محبت از یه نفر ببینه و بازم رفتارش در مورد اون آدم عوض نشه
    ولی تغییر دادن مدل یه ارتباط 27 ساله، زمان بر هست. امیدوارم صبور باشید.
    مرسی از راهنمایی های خوبت. من واقعا به راهکارهایی نیاز دارم که بتونم خودمو کنترل کنم. در واقع وقتی میبینم با بی انصافی تمام داره از من بد میگه هرچقدر اون لحظه سعی میکنم که نشنیده بگیرم یا چیزی نگم نمیتونم. سعی میکنم از خودم دفاع کنم و اون لحظه نمیتونین تصور کنین که من چه فشار عصبی رو تحمل میکنم. بله ایشون یک مادره و مطمئنا برای من زحمت های زیادی کشیده و منم نمیگم که تمام این چندسال داشتیم با هم دعوا میکردیم . بارها شده که برای مدتها رابطه ی خوبی با هم داشتیم اما من همیشه از نظر محبت مادر احساس کمبود میکردم و میکنم.
    کادو دادن یا بغل کردنو بوس کردن که هیچ فایده ای نداره.انجام دادن کار خونه راضیش میکنه اما خیلی سریع یادش میره و میگه شماها هیچکار نمیکنین همه ی کار خونه با منه. فکر کن که با رضایت تمام آشپزی کنیو ساعتها براش وقت بذاری اونوقت مادرت بگه یه شب غذا درست میکنی میگردی راحت ترین چیزو درست میکنی؟؟ یا میگه سارا چه اخمی میکنی داری این کارو انجام میدی در حالی که واقعا من داشتم با رضایت انجام میدادم. کلا اثر موقت داره و خیلی وقت ها هم به چشم نمیاد.

  16. کاربر روبرو از پست مفید sara 65 تشکرکرده است .

    اشنای قدیمی (شنبه 25 آبان 92)

  17. #9
    Banned
    آخرین بازدید
    شنبه 19 دی 94 [ 18:27]
    تاریخ عضویت
    1390-10-12
    نوشته ها
    633
    امتیاز
    6,328
    سطح
    51
    Points: 6,328, Level: 51
    Level completed: 89%, Points required for next Level: 22
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    2,084

    تشکرشده 1,278 در 497 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خیالی نامردیه که بگی از مادرت متنفری ، تا عنوان تاپیکت رو دیدم خیلی فکرا به سراغم اومد .
    یعنی واقعا به این که گفته ندید به سارا 4 ساعت طولش میده ، میگی سرزنش یا زخم زبون ؟ این چیزا که خیلی مادرا میگن ، و اصلا هم بچه ها به دل نیمیگیرن و میخندن ، تازه تایید هم میکنند که مامانم راست میگه .
    از چیزایی که تعریف کردی من چیز بدی از مادرت ندیدم ، اتفاقا تمام موفقیت هاتون هم از چشم مادرت میبینم .

  18. کاربر روبرو از پست مفید tamanaye man تشکرکرده است .

    sara 65 (شنبه 19 مرداد 92)

  19. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 05 بهمن 92 [ 02:12]
    تاریخ عضویت
    1392-5-13
    نوشته ها
    23
    امتیاز
    454
    سطح
    9
    Points: 454, Level: 9
    Level completed: 8%, Points required for next Level: 46
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class250 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 8 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دقیقا من هم همین مشکل رو دارم من22 سالمه با مامانم 18 سال تفاوت سنی داریم ولی انگار تفاوت سنی کم تر باشه بد تره
    مامانم هیچ وقت ازم تعریف نکرده مثلا همه اش ایراد میگیره یا ایرادامو جلوی فامیل به همه میگه مثلا اره اینم کار بلد نیست اشپزی بلد نیست
    همه اش تو خونه در حال مقایسه کردن با هم سن و سال های خودمه .....مدام میگه فلانی رو ببین چه زرنگ اونو ببین اله بله.......واقعا افسردم میکنه با این رفتاراش
    وقتی انتقاد میکنم میگه اصلا نمیشه با تو حرف زد تو خیلی حرص میدی .....بدتر عصبانی تر میشم
    واقعا مهربونه ولی فقط میگه اینو بخور اونو بخور ......نه تعریف میکنه نه بوس میکنه نه بغل .....فقط مقایسه ه ه از بس بوسم نکرده واقعا من هم دیگه روم نمیشه بوس کنم
    تروخدا منم راهنمایی کنین .........واقعا عصابم میریزه بهم

  20. کاربر روبرو از پست مفید hhh111 تشکرکرده است .

    sara 65 (شنبه 19 مرداد 92)


 
صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: سه شنبه 05 فروردین 93, 08:09
  2. RE: شوهرم میداند من حساسم،باز حرف خودش رامیزند...
    توسط soda در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: پنجشنبه 02 آذر 91, 20:48
  3. مردایی که می گن دختر باید ریزه میزه و کوچولو باشه ،دروغ می گن؟؟؟؟
    توسط نازنین آریایی در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 55
    آخرين نوشته: پنجشنبه 01 تیر 91, 16:44
  4. از حرفهایی که همسرم جلوی خانواده ام میزند خجالت میکشم
    توسط mahsa1366 در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 34
    آخرين نوشته: یکشنبه 09 مرداد 90, 15:50
  5. ایستگاه کنجکاوی ( در مورد نفر قبلیت کنجکاوی کن)
    توسط کنجکاو در انجمن سرگرمی و تفریح
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: پنجشنبه 11 شهریور 89, 10:23

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 20:31 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.