اول باید رو خودتون کار کنید که از کاراشون ناراحت نشید
هر روز
به خوبیهاشون فکر کنید + همون چندباری که در طول عمرتون بهتون محبت کردن و شمارو در آغوش کشیدن
اونارو بنویسید و هر وقت موردی یادتون اومد تو لیستتون اضافه کنید و هر از گاهی مرورش کنید تا تو ناخودآگاهتون بشینه
بدیهاشونم بخاطر خودتون - نه مادرتون - ببخشید و اینو همیشه با خودتون تکرار کنید که خدا چقد از این کار شما خوشحال میشه و بخاطرش تو کارهاتون گشایش بوجود میاره
به قول خودتون شما که نمیتونید ایشونو عوض کنید، مادرتونم هستن و هیچی نباشه کلی حق به گردن شما دارن، پس با فکر کردن به بدیها و کاستی ها خودتونو اذیت نکنید چون هیچ فایده ای نداره و فقط زندگی رو براتون تلخ می کنه
هنر زندگی کردن اینه که بتونیم با سختی هاش، خودمونو رشد بدیم. از این فرصت برای رشد خودتون استفاده کنید
بعد از اون سعی کنید وارد قلب مادرتون بشید
بالاخره هرکسی یه قلقی داره، باید
راه نفوذ به دل مادرتونو پیدا کنید، اونوقت می بینید که چه راحت باشما راه میان
باید پیدا کنید که چه نوع محبتی رو مادرتون بیشتر تأثیر میذاره؟
مادرتون رو چه حسی حساسترن؟
مثلا اگه محبت شمارو با چشم ببینن (مثلا کادو یا تمیز کردن خونه) یا اگه بشنون (ابراز محبت، گوشزد کردن خوبیهاشون، گفتن جمله دوستت دارم) یا اگه لمس کنن (مثل بغل کردن) بیشتر تحت تأثیر قرار میگیرن
شما هر سه راه رو امتحان کنید ولی بیشتر رو اونی که رو مادرتون اثرگذارتره تمرکز کنید
به مرور روی برخوردشون با شما تأثیر میذاره
مگه میشه کسی کلی محبت از یه نفر ببینه و بازم رفتارش در مورد اون آدم عوض نشه
ولی تغییر دادن مدل یه ارتباط 27 ساله، زمان بر هست. امیدوارم صبور باشید.
علاقه مندی ها (Bookmarks)