سلام نیلو جان
خوبی خانومی؟امیدوارم رفته رفته حالت بهتر بشه
من فکر میکنم برخی مواقع توی زندگیها چون نعمتهایی که خدا داده برامون عادی میشه کم کم شروع میکنیم به بهانه گرفتن.
به اینها فکر کن (خدایی نکرده):
-شما یه بیماری داشتی و توان بلند شدن از سرجات رو نداشتی و نمیتونستی برای خودت و همسرت غذا درست کنی
-همسرت تا دیر وقت بیرون بود و شما نمیدونستی با کی و و کجا میره و این افکار ناراحتت میکرد
-یا مجبور بودی به خاطر نیز مالیت در هر شرایطی (سالم..مریض) صبح زود بری سرکار و تا دیر وقت سرکار باشی.
میبینی اینا چقدر میتونه شما رو اذیت کنه؟
نیلو جان
حالا که شکر خدا مشکل خاصی نداری بهتره به فکر ایجاد انگیزه و شور و شوق برای خودت و همسرت باشی.
مثلا یک زمان خاصی رو مشخص کنید و باهم برید پیاده روی.برنامه ریزی کنید برای مثال روزهای زوج شبها میرید پارک نزدیک منزل.
یا مثلا ماهی یکبار برید سینما.
میتونی خودت بری یک کلاس ورزشی و صبحها که همسرت خونه نیست بری کلاس.
تا حس افسردگی رو از خودت دور نکنی نمیتونی شور و شوق رو به زندگی برگردوونی.
یا میتونی دکوراسیون خونه رو تغییر بدی.
میتونی یک سری لباس نو بخری.
میتونی رنگ موهاتو عوض کنی و یا حتی مدل ابروت رو.
اینا همه نوعی تغییر و تحول و حس تازگی در تو ایجاد میکنه.
اما در کنار همه اینها یادت نره که ناشکری نکنی.خیلی وقتها وقتی یه نعمتی رو از دست میدیم قدرش رو میدونیم.
راستی تو و همسرت چند سالتونه و تحصیلاتتون چیه و چند وقته ازدواج کردین؟
گاهی برای رشد کردن باید سختی کشید،گاهی برای فهمیدن باید شکست خورد،گاهی برای بدست آوردن باید از دست داد،چون برخی درسها در زندگی فقط از طریق رنج و محنت آموخته میشوند.
علاقه مندی ها (Bookmarks)