به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 12
  1. #1
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 25 اردیبهشت 01 [ 00:01]
    تاریخ عضویت
    1390-6-17
    نوشته ها
    1,916
    امتیاز
    39,710
    سطح
    100
    Points: 39,710, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,897

    تشکرشده 3,095 در 1,314 پست

    Rep Power
    315
    Array

    چطوری شادی رو به خودم و خانواده ام برگردونم؟

    سلام.

    خونه و خانواده ی ما اصلا شاد نیست. واقعا اصلا شاد نیست. قبلا خیلی سعی کردم فضا رو شادکنم اما نتونستم و کم آوردم و خودم هم دو سه سالی هست افسردگی دارم و نزدیک دو ساله دارو مصرف میکنم. البته الان نسبتا خیلی بهترم و فعالیتهایی رو آغاز کرده ام و از محیط کلاسها کمی انرژی میگیرم ولی در خونه دوباره اون حالت افسرده ی حاکم بر خونه انرژیم رو نابود میکنه. دلم میخواد یه فضای شاد و با صفا توی خونه باشه اما نمیدونم چطوری ایجادش کنم؟ مثلا چطوری بخندم و بتونم بخندونم؟ یا هر کار دیگه ای که صفا و نشاط به خونه بده؟

    اطلاعاتی که فکر میکنم لازمه بدم: من دختر، 25 ساله، مجرد، لیسانس هستم. شاغل نیستم. فرزند چهارم از شش فرزند هستم. دو برادر کوچکتر از خودم دارم و خواهرها و برادر بزرگترم ازدواج کرده اند.
    پدرم 64 ساله،بازنشسته ولی شاغل،با شخصیتی درونگراست.
    مادرم هم 54 ساله و شاغل.

    ممنون میشم کمکم کنید.

  2. #2
    در انتظار تایید ایمیل ثبت نام
    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 93 [ 11:18]
    تاریخ عضویت
    1392-3-26
    نوشته ها
    1,155
    امتیاز
    3,537
    سطح
    37
    Points: 3,537, Level: 37
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 113
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    153

    تشکرشده 2,575 در 920 پست

    Rep Power
    0
    Array
    آیا افراد خانواده شما مشکل حاد شخصی یا خانوادگی یا بیماری خاصی دارند؟

  3. 2 کاربر از پست مفید نوروزیان. تشکرکرده اند .

    Pooh (پنجشنبه 17 مرداد 92), ویدا@ (پنجشنبه 17 مرداد 92)

  4. #3
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 25 اردیبهشت 01 [ 00:01]
    تاریخ عضویت
    1390-6-17
    نوشته ها
    1,916
    امتیاز
    39,710
    سطح
    100
    Points: 39,710, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,897

    تشکرشده 3,095 در 1,314 پست

    Rep Power
    315
    Array
    ضمن تشکر از نوپو گرامی،
    مشکل حااااد فکر نمیکنم. خب یه سری مشکلاتی هست. مثلا بابا کمالگراست و اصلا اهل تفریح نیست. حتی سیزده بدر هم نمیریم. هر وقت هم میریم بیرون اخماش تو همه یا کلا میگه حوصله بیرون رفتن ندارم.کلا یا ساکته ساکته یا داره بحث سیاسی میکنه.

    مامان هم علیرغم موفقیتهاش در مورد شغلش، مدیریت قوی توی خونه نداره و یه جوری عمل نمیکنه که خونه قانون داشته باشه. مثلا به جای اینکه موقع ناهار میز رو بچینه و همه رو صدا کنه، میاد یکی یکی میپرسه کی گرسنشه و فقط برای هرکی گرسنه است غذا میکشه و نفر بعدی هروقت گرسنه شد دوباره غذا براش میکشه. یعنی یه آشفتگی توی خونه احساس میشه.فکرش بیشتر توی کارش چرخ میزنه و اکثر حرفاش در مورد کارشه.البته بیشتر از بابا با ما ارتباط برقرار میکنه. ولی گاهی اصلا بلد نیست چطور رابطه برقرار کنه و گاهی مخرب عمل میکنه.

    مامان و بابا یکم با هم مشکل دارن. البته چندسالی هست مشاجره پر سر و صدا با هم نداشتن ولی از 12 ماه سال 7-8 ماهش رو قهرن و توی خونه یه فضای سرد و بی روح حاکم میشه.

    رفت و آمدی نداریم. فامیل هم شهر دور هستن و سالی یکی دو بار میبینمشون.تفریح محدود به تلویزیون و کامپیوتر و نت و ساز زدن.

    برادر آخرم هم از اون آدماییه که اصلا حقوق دیگران رو رعایت نمیکنه، دردسر سازی میکنه و کلا فشار عصبی ایجاد میکنه. مثلا اهل دوست دختر و این چیزهاست. یا مثلا آهنگهای مزخرفی مثل آهنگهای مجیدخراطها رو میذاره و صداشو تا آخر بلند میکنه و مجبوریم تحمل کنیم و تا میگیم صداشو کم کن بدتر میکنه.البته درونا خوش قلبه و احساس میکنم فکر میکنه حالا که به عنوان یه شخصیت منفی شناخته شده، دیگه فایده ای نداره خوب باشه وبخاطر همین دوباره کارهای منفیش رو تکرار میکنه.

    اون یکی برادرم که توی خونه است خیلی پسر خوب و پاکیه ولی حس میکنم اونم افسردگی گرفته.همیشه مضطربه که نکنه چیزی بشه که مامان و بابا دعواشون بشه و خیلی از خواسته های خودش میگذره به خاطر اینکه میترسه نکنه مشکلی ایجاد کنه.


    توی این 6-7 سال اخیر هم بخش بزرگی از زندگی خواهرم روی دوش ما بود. چون خونشون نزدیک ما بود. اخلاق شوهرش خیلی جالب نیست و خیلی اهل مسخره کردنه. به طور متوسط 5 روز هفته رو خونه ما بودن.بارها از برادرام شنیدم که دیگه تحملش رو ندارن.ولی دو ماهی هست خونشونو عوض کردن و یکم دورتر شدن و نهایتا هفته ای یکبار میبینیمشون.

    من هم که توی این دو سال اخیر وضع روحیم خراب بود و کلا قاتی کرده بودم و یه جورایی به خانواده ام هم خیلی فشار اومد.

    فکر کنم مشکلات کلی موجود توی خانوادمون اینا باشه.

    من دلم میخواد توی خونه همه دور هم بشینن و بگن و بخندن و تعریف کنن. اما انگار اصلا خندیدن و شادی یادمون رفته.

  5. کاربر روبرو از پست مفید Pooh تشکرکرده است .

    مهربونی... (پنجشنبه 17 مرداد 92)

  6. #4
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 فروردین 03 [ 01:56]
    تاریخ عضویت
    1390-10-11
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    2,483
    امتیاز
    37,786
    سطح
    100
    Points: 37,786, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsRecommendation Second ClassVeteranOverdriveTagger Second Class
    تشکرها
    8,332

    تشکرشده 10,023 در 2,339 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    372
    Array
    سلام دوست خوبم

    چقدر خوب که به فکر اوردن شادی به خونه هستی.مطمئن باش موفق میشی

    اما اینو بدون برای اینکه بتونی شادی رو بیاری خونه، خودت هم باید یک ادم شاد باشی.نمیدونم چه کلاسهایی میری اما ورزشهایی مثل شنا خیلی میتونه به برطرف کردن افسردگیت کمک کنه.

    چند تا راهکار به ذهنم میرسه امیدورام به دردت بخوره:

    مثلا شما که شاغل نیستی به مادرت بگو ناهار امروز رو من میکشم.و یک سفره بنداز و با سر و صدا کردن اعضای خانواده رو صدا کن.

    یا مثلا یه فیلم شاد (مثل فیلمهای کمدی ماهی صفت که نیازی به دیدن نداره و صداش در خونه باشه کفایت میکنه) رو بذار و و خودت بشین و نگاه کن.مطمئن باش یکی دو تا از جوکهاش رو که بشنون و براشون جالب باشه میان سمتش.

    در مورد برادر اخرت فکر میکنم نوجوانه و این رفتارها در این سن و سال طبیعیه.شما هم بهش گیر ندین تا شدت لجبازیش زیاد نشه.حتی میتونی برخی مواقع دل به دلش بدی و تاییدش هم بکنی.مثلا بهش بگی این اهنگ قشنگه یکمی بیشترش کن !

    میتونی با اون یکی برادرت که پسر پاکیه برنامه ریزی خوبی داشته باشید و ازش درباره فیلمهای کمدی و یا اهنگهای شاد تو خونه گذاشتن کمک بگیری.

    خوردن یک سری مواد غذایی هم بی تاثیر نیست.مثلا لپه و عدس حزن آوره و بهتره توسط خانواده شما کمتر مصرف بشه.

    از اون طرف خوردن یکسری مواد غذایی دیگه نشاط آوره مثل:

    بهترین غذاهای شادی آور

    موفق باشی

    - - - Updated - - -

    سلام دوست خوبم

    چقدر خوب که به فکر اوردن شادی به خونه هستی.مطمئن باش موفق میشی

    اما اینو بدون برای اینکه بتونی شادی رو بیاری خونه، خودت هم باید یک ادم شاد باشی.نمیدونم چه کلاسهایی میری اما ورزشهایی مثل شنا خیلی میتونه به برطرف کردن افسردگیت کمک کنه.

    چند تا راهکار به ذهنم میرسه امیدورام به دردت بخوره:

    مثلا شما که شاغل نیستی به مادرت بگو ناهار امروز رو من میکشم.و یک سفره بنداز و با سر و صدا کردن اعضای خانواده رو صدا کن.

    یا مثلا یه فیلم شاد (مثل فیلمهای کمدی ماهی صفت که نیازی به دیدن نداره و صداش در خونه باشه کفایت میکنه) رو بذار و و خودت بشین و نگاه کن.مطمئن باش یکی دو تا از جوکهاش رو که بشنون و براشون جالب باشه میان سمتش.

    در مورد برادر اخرت فکر میکنم نوجوانه و این رفتارها در این سن و سال طبیعیه.شما هم بهش گیر ندین تا شدت لجبازیش زیاد نشه.حتی میتونی برخی مواقع دل به دلش بدی و تاییدش هم بکنی.مثلا بهش بگی این اهنگ قشنگه یکمی بیشترش کن !

    میتونی با اون یکی برادرت که پسر پاکیه برنامه ریزی خوبی داشته باشید و ازش درباره فیلمهای کمدی و یا اهنگهای شاد تو خونه گذاشتن کمک بگیری.

    خوردن یک سری مواد غذایی هم بی تاثیر نیست.مثلا لپه و عدس حزن آوره و بهتره توسط خانواده شما کمتر مصرف بشه.

    از اون طرف خوردن یکسری مواد غذایی دیگه نشاط آوره مثل:

    http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=108660

    موفق باشی
    گاهی برای رشد کردن باید سختی کشید،گاهی برای فهمیدن باید شکست خورد،گاهی برای بدست آوردن باید از دست داد،چون برخی درسها در زندگی فقط از طریق رنج و محنت آموخته میشوند.


  7. 2 کاربر از پست مفید maryam123 تشکرکرده اند .

    Pooh (پنجشنبه 17 مرداد 92), ویدا@ (پنجشنبه 17 مرداد 92)

  8. #5
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 25 اردیبهشت 01 [ 00:01]
    تاریخ عضویت
    1390-6-17
    نوشته ها
    1,916
    امتیاز
    39,710
    سطح
    100
    Points: 39,710, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,897

    تشکرشده 3,095 در 1,314 پست

    Rep Power
    315
    Array
    مریم جان ممنون.

    اما باید بگم من همه ی این کارها و خیلی کارهای دیگه رو هم قبل از اینکه خودمم دچار افسردگی بشم انجام دادم اما موفق نشدم. چون فکر میکنم همه ی خانواده من دچار افسردگی هستن. یادمه ده چهارده سال پیش یه بار یه دعوای بدجور بین مامان و بابا شد که نزدیک بود جدا بشن. توی دوره های مشاوره که میرفتن گفته بودن بابا افسردگی شدید داره و باید دارو مصرف کنه اما بابا زیر بار نرفت.

    برادرام هم گاهی از ،سردرد و سرگیجه و بدن درد و بدخوابی و بی انگیزگی و علاقه نداشتن به چیزی و سایر علایمی که خودم در دوره افسردگیم داشتم، حرف میزنن. بخاطر همین حس میکنم اونا هم افسرده هستن. مامانم هم هروقت میره دکتر برای فرضا معده دردش یا حتی مشکل مشکل مفاصل و ... میگن همه اش عصبیه!!

    ببینید ما حتی توی مسافرت هامون هم شاد نیستیم.

    البتهتنها زمانی که حال همه ی ما بهتر میشه وقتاییه که مامان و بابا با هم خوبنو با هم شوخی میکنن و شاد هستن. دقت کردم و دیدم فقط در این مواقعه که من وبرادرام هم شاد میشیم و زندگی برامون قشنگ میشه. ولی متاسفانه این جوراتفاقا به ندرت و خیلی کم دوام توی خونه اتفاق می افته.

    من میخوام به چنین خانواده ای کمک کنم شاد باشن. لطفا اگه باز هم راهی به ذهنتون میرسه کمکم کنید.
    ممنون

  9. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 10 فروردین 98 [ 11:48]
    تاریخ عضویت
    1392-1-18
    نوشته ها
    96
    امتیاز
    5,259
    سطح
    46
    Points: 5,259, Level: 46
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 91
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    1,092

    تشکرشده 246 در 78 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام pooh عزیزم. چقدر خوب و عالی که تو به فکر نشاط خانوادت هستی. چقدر خوب که مشکل حااادی ندارین.
    ببین maryam 123 بهت گفت چکار کنی. همون کارای ساده رو شروع کن . باید یه تغییراتی انجام بدی. میتونی تو اینترنت در مورد هارمونی و دکوراسون سرچ کنی. میتونی دکور خونه رو تغییر بدی. از گلهای طبیعی استفاده کنی. از خوشبوکننده های هوا...

    منظورم اینه که از چیزایی اتفاده کنی که انرژی منفی رو کم میکنه و تازگی داره و انرژی مثبت ایجاد میکنه.
    متاسفانه مامانت کمی کوتاهی میکنه . به هر حال مادرا ، واسه این مادرن که کانون خانواده هستن و اگه اونا نتونن خانواده رو دور هم جمع کنن، پس کی میتونه.

    به هر حال تو دوباره شروع کن. دوباره وقتایی که همگیتون هستین، سفره پهن کن. آشپزی کن. تو آشپزی از چیزای خوش آب و رنگ استفاده کن. لباس رنگ شاد بپوش. حتما هر شب به اتاق برادرات برو و کمی باهاشون حرف بزن. تو کنارشون باشو ونوازششون کن. باهاشون آهنگ گوش بده .
    باهاشون فیلم نگاه کن. کمی شیطنت دخترانه داشته باش. مخصوصا که میتونی با بابات بگی و بخندی. نیاز نیست واسه خندیدن کاری انجام بدی. بلکه خودت شاد باش و انرژی مثبت داشته باش. مطمئن باش انرژی مثبت تو به اونام جاری میشه.
    اهنگ شاد واسه خودت بذار. واسه خودت از این کارا بکن. گاهی هم دسته جمعی با داداشات .

    مناسبتای مهم رو فراموش نکن. تولد داداش کوچیکا و مامان و بابا مخصوصا. فکر نمیکنم انسانی رو کره زمین باشه که جشن تولدشو دوست نداشته باشه .
    ببین تو خودت همه راه ها رو بلدی فقط کافیه کمی مصمم باشی . خسته نشی . کوتاه نیای. برای اینکه به دیگران انرژی مثبت بدی، اول باید خودت این انرژی رو بگیری. حالا تو میتونی انرژی خوبو از راه نماز خوندن و ارتباط با خداوند کسب کنی. خدا منبع بی پایان انرژی هستش. میتونی کلاس بری. با دوستات و همکلاسات برنامه بزاری. اردو بری.

    - - - Updated - - -

    کمی با مامانت رفیق شو . باهاش برو خرید. شاید اولش دوست نداشته باشه، اما تو ببرش. کم کم خوشش میاد.
    با مامانت واسه جشن تلودا برنامه سورپرایز بچین عزیزم . یه جوری باهاش نزدیک شو . به مامانت سربسته در مورد افسردگی برادرات به خاطر غمگین بودن فضای خونه، یادآوری کن. مطمئن باش اثر داره .

  10. کاربر روبرو از پست مفید مهربونی... تشکرکرده است .

    Pooh (پنجشنبه 17 مرداد 92)

  11. #7
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 25 اردیبهشت 01 [ 00:01]
    تاریخ عضویت
    1390-6-17
    نوشته ها
    1,916
    امتیاز
    39,710
    سطح
    100
    Points: 39,710, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,897

    تشکرشده 3,095 در 1,314 پست

    Rep Power
    315
    Array
    ممنون مهربونی عزیز. چشم. راهکارهای شما و مریم رو حتما انجام میدم.

    الان داشتم در بخش آگاهی ها و مهارتهای انجمن آرامش و کمال انسان، قسمت موفقیت و شادی رو میخوندم. مطالب خوبی داشت. خیلی ازشون انرژی گرفتم. سعی میکنم حداقل برای خودم به کارشون ببندم تا انرژی خودم بالا بره و به اعضای خونواده ام هم منتقل بشه.

    شما هم برام دعا کنید. آرزومه خانوادم از ته دل بخندن و شاد باشن.

  12. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 10 فروردین 98 [ 11:48]
    تاریخ عضویت
    1392-1-18
    نوشته ها
    96
    امتیاز
    5,259
    سطح
    46
    Points: 5,259, Level: 46
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 91
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    1,092

    تشکرشده 246 در 78 پست

    Rep Power
    0
    Array
    pooh عزیزم، اینایی که من برات نوشتم، فقط حرف نیست. ممنونم که میخونی. بلکه اینا تجربه خودمه. منم خانواده خیلی شادی ندارم. سه برادر که هر کدوم به نحوی غمگین و مشکلدار. مشکلات پدر به کنار، مشکلات مادر به کنار ، مشکلات خودم به کنار....
    منم اینا رو درک کردم عزیزم. چهارپنج سال پیش شروع به این تغییرات کردم. الان میتونم با قدرت بهت بگم خانوادم خیلی بهترن . خیلی حالشون بهتره . هنوزم گاهی وقتا سرد میشن ولی کافیه من برم خونه . سعی میکنم شادی رو با خودم ببرم. با داداشام فیلم و آهنگ و ... با بابا خوندن جک و تولد گرفتن و ...
    با مامانم سبزی پاک کردن و حرف زدن و خرید رفتن و.....
    الان حواب داده . خانوادم آرامش بیشتری دارن. شادی هم وجود داره .

    موفق باشی. چشم دعام میکنم.

  13. کاربر روبرو از پست مفید مهربونی... تشکرکرده است .

    Pooh (پنجشنبه 17 مرداد 92)

  14. #9
    در انتظار تایید ایمیل ثبت نام
    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 93 [ 11:18]
    تاریخ عضویت
    1392-3-26
    نوشته ها
    1,155
    امتیاز
    3,537
    سطح
    37
    Points: 3,537, Level: 37
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 113
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    153

    تشکرشده 2,575 در 920 پست

    Rep Power
    0
    Array
    عزیزم تو چیزی را داری که بسیار برای شادی کردن مناسب است : دو تا برادر جوان ! آخ که نمی دانی چه پتانسیلی از شادی در ( برادر ) برای یک دختر هست. نمی دانی اگر یک رابطه نزدیک با آنها داشته باشی چه قدر افسردگی هر سه شما بهتر می شود و می توانید پدر و مادرتان را شاد کنید. بینید همه پدر و مادرها در این زمانه نگران فرزندان و پشتوانه آینده آنها هستند. اما اگر شما با برادرانت و حتی خواهرانت یک رابطه خوب ، صمیمی و شاد و البته با دلسوزی داشته باشی خیال پدر و مادرت راحت می شود و باور کن بار سنگینی را از دوش آنها برمی داری. من خودم تجربه کرده ام.
    شما و برادرانت می توانید با هم تفریح کنید. سه تایی ! از الان بشین فکر کن و ببین برادرانت به چه چیزی علاقه دارند و چگونه با تو همراه می شوند. خوشبختانه فاصله سنی شما آنقدر نیست که از هم جدا شوید. فکرش را بکن سه تا جوان در خانه کنار هم !! مثلا می توانی راجع به رفتار با نوجوان ها مطالعه کنی و آن وقت می بینی چه طور برادرت با تو همراه می شود! او احتیاج دارد کسی در خانواده هوای او را داشته باشد و با او جدی رفتار نکند. یا برادر دیگرت. اگر کمی برای او وقت بگذاری و با هم صحبت کنید و به حرف هایش گوش کنید و از او پذیرایی کنید می بینی چه طور به تو علاقه مند می شود. به هر حال در خانه شما پتانسیل زیادی برای شادی هست. جدی می گویم.

    در راستای توصیه های دوستان یک وبلاگ به شما معرفی می کنم که اگرچه عاشقانه است اما بسیار شاد است و می توانی از آن ایده بگیری ( پیچ و مهره ها هم عاشق می شوند ) .

  15. کاربر روبرو از پست مفید نوروزیان. تشکرکرده است .

    Pooh (پنجشنبه 17 مرداد 92)

  16. #10
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 25 اردیبهشت 01 [ 00:01]
    تاریخ عضویت
    1390-6-17
    نوشته ها
    1,916
    امتیاز
    39,710
    سطح
    100
    Points: 39,710, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,897

    تشکرشده 3,095 در 1,314 پست

    Rep Power
    315
    Array
    ممنون از همه ی دوستان و راهنمایی هاشون

    نقل قول نوشته اصلی توسط مهربونی... نمایش پست ها
    سلام pooh عزیزم. چقدر خوب و عالی که تو به فکر نشاط خانوادت هستی. چقدر خوب که مشکل حااادی ندارین.
    ببین maryam 123 بهت گفت چکار کنی. همون کارای ساده رو شروع کن . باید یه تغییراتی انجام بدی. میتونی تو اینترنت در مورد هارمونی و دکوراسون سرچ کنی. میتونی دکور خونه رو تغییر بدی. از گلهای طبیعی استفاده کنی. از خوشبوکننده های هوا...
    پیشنهاد خوبی بود. حتما انجام میدم.

    منظورم اینه که از چیزایی اتفاده کنی که انرژی منفی رو کم میکنه و تازگی داره و انرژی مثبت ایجاد میکنه.
    متاسفانه مامانت کمی کوتاهی میکنه . به هر حال مادرا ، واسه این مادرن که کانون خانواده هستن و اگه اونا نتونن خانواده رو دور هم جمع کنن، پس کی میتونه.

    به هر حال تو دوباره شروع کن. دوباره وقتایی که همگیتون هستین، سفره پهن کن. آشپزی کن. تو آشپزی از چیزای خوش آب و رنگ استفاده کن.
    زیاد آشپزی میکنم. اتفاقا دست پختم هم خوبه و غذا رو خیلی هم تزیین میکنم. اما بازم سر سفره سکوته و اخما توی هم!!

    لباس رنگ شاد بپوش. حتما هر شب به اتاق برادرات برو و کمی باهاشون حرف بزن. تو کنارشون باشو ونوازششون کن. باهاشون آهنگ گوش بده .

    این کارو همیشه انجام میدم که باهاشون حرف میزنم و به علایقشون توجه نشون میدم و دستی به سرشون میکشم. همیشه فکر میکنم من باید بهشون محبت کنم تا نرن سراغ دوست دختر. ولی نمیدونم چرا برادر کوچکم رفته ئنبال دوست دختر!! راستی وقتی مثلا برادر کوچکم که هرچی آهنگ گوش میکنه در مورد خودکشی و پر از انرژی منفیه،نمیتونم کنارش بشینم و به به بگم. صداشو هم خیلی زیاد میکنه. فقط نهایتا میتونم تحمل کنم و برم تو اتاق درو ببندم که از شدت صدا کمی راحت بشم.البته در مورد بعضی آهنگهایی که شعر و مفهوم خوبی داره همیشه توجه بهش نشون دادم.

    در مورد تیپ و مدل موهاش اصلا نمیدونم چی کار کنم!! چون مثل این شیطان پرستا لباس میپوشه و موهاشو مدل میده. این اصلا در شان خانواده ما نیست. نمیتونم تاییدش کنم. از این کاراش زجر میکشم. درس هم نمیخونه. یکی از درسای دانشگاشو افتاده. دیروز بهش گفتم کی میای باهات کار کنم؟ ناراحت شد. انگار فحشش دادم!!

    اون یکی برادرم هم همش آهنگهای سنتی غمگین گوش میکنه. من نسبت به تصنیفها توجه نشون میدم. خودمم آوازها رو دوست دارم ولی بعضی وقتا دیگه زیاده روی میکنه.
    هروقت باهاش حرف میزنم از قهرهای طولانی مامان و بابا شاکیه. برای خودش و آینده اش هم خیلی نگرانه. درکش میکنم. خیلی وقتا بهش میگم قهر و دعواهای مامان و بابا به خودشون مربوطه و نباید تا این حد خودشو ناراحت کنه و باید اول به فکر خودش باشه.ولی راستش مشکل اینه که هروقت مامان و بابا با هم قهرن رفتارشون با ما هم سرد میشه. به خصوص بابا. وقتی با مامان قهره انگار با دنیا هم قهره. سردی روابط اونا دامنگیر من و برادرام هم میشه.

    یه مشکل دیگه هم اینه که بابا چند بار رفته مغازه دامادمون و پیشش از مامانم شکایت کرده. دامادمون هم روش باز شده و احترامی که باید به من و برادرام بذاره نمیذاره. حتی به خود مامان و بابا هم دیگه مثل قبل احترام نمیذاره. مرتبا نیش و کنایه میزنه و مسخره میکنه. خواهرم هم از این وضع ناراحته و میگه بابا با این کارش منو جلو شوهرم خرد کرده.


    باهاشون فیلم نگاه کن. کمی شیطنت دخترانه داشته باش. مخصوصا که میتونی با بابات بگی و بخندی. نیاز نیست واسه خندیدن کاری انجام بدی. بلکه خودت شاد باش و انرژی مثبت داشته باش. مطمئن باش انرژی مثبت تو به اونام جاری میشه.

    البته با بابای من نمیشه گفت و خندید. من همون یه خاطره . اتفاق جالب یا خنده دار هم که براش تعریف میکنم انگار نه انگار دارم باهاش حرف میزنم. سکوت میکنه و چشماشو میبنده و هیچی نمیگه. جوری که حس میکنم ضایع شدم حرف زدم. حتی بیرون هم که میریم یا نمیاد یا اگه بیاد به زور یه نیم ساعتی با اخم میشینه و بعد میره توی ماشین میخوابه. جک و این چیزا هم به نظرش مسخره میاد. کلا جدی و خشکه.
    اهنگ شاد واسه خودت بذار. واسه خودت از این کارا بکن. گاهی هم دسته جمعی با داداشات .


    این کارو هروقت فرصت بشه انجام داده ام. البته همراه داداشام نه. چون خیلی حریم بینمون هست. اصلا روم نمیشه جلو داداشام!!!!
    مناسبتای مهم رو فراموش نکن. تولد داداش کوچیکا و مامان و بابا مخصوصا. فکر نمیکنم انسانی رو کره زمین باشه که جشن تولدشو دوست نداشته باشه .

    داداشام خیلی هم کوچیک نیستنا. یکیشون 23 و یکی 24 ساله هستن.
    ببین تو خودت همه راه ها رو بلدی فقط کافیه کمی مصمم باشی . خسته نشی . کوتاه نیای. برای اینکه به دیگران انرژی مثبت بدی، اول باید خودت این انرژی رو بگیری. حالا تو میتونی انرژی خوبو از راه نماز خوندن و ارتباط با خداوند کسب کنی. خدا منبع بی پایان انرژی هستش. میتونی کلاس بری. با دوستات و همکلاسات برنامه بزاری. اردو بری.
    کلاس میرم. امسال تابستون تا قبل از ماه رمضون شنا میرفتم. پیانو تمرین میکنم و کمی یاد گرفتم. یه سری کتابهای خودآموز برنامه های کامپیوتری رو که برادرام علاقه داشتن و خودم علاقه داشتم خریدم و کار میکنم. دوره آموزش روشهای عمومی تدریس رو رفتم تا اگه بشه به عنوان معلم توی مدارس غیر انتفاعی مشغول به کار بشم. دوره های تخصصی اش رو هم میخوام برم.روابط اجتماعیم رو دارم قویتر میکنم.دوره سخنوری هم دارم میرم تا کمروییم در حرف زدن توی جمع کمتر بشه. کلاس زبانم هم از هفته آینده شروع میشه. دارم کم کم از گذشته ام و مشکلاتی که برام پیش اومده بود و افسردگی و اضطراب،کم کم رها میشم.و بخاطر اینها خوشحالم.به نظر خودم دارم حداکثر تلاشم رو میکنم.



    فقط امیدوارم خونمون هم یه خونه ی گرم و با صفا بشه.

    - - - Updated - - -

    کمی با مامانت رفیق شو . باهاش برو خرید. شاید اولش دوست نداشته باشه، اما تو ببرش. کم کم خوشش میاد.
    با مامانت واسه جشن تلودا برنامه سورپرایز بچین عزیزم . یه جوری باهاش نزدیک شو . به مامانت سربسته در مورد افسردگی برادرات به خاطر غمگین بودن فضای خونه، یادآوری کن. مطمئن باش اثر داره .

    رابطه ام با مامانم بد نیست. گرچه او هیچوقت از من راضی نیست.
    اتفاقا امروز موهای مامانو مدل دار کوتاه کردم و موهاشو رنگ کردم.

    در مورد جشن تولدها نمیتونم برنامه خاصی بچینم. چون پول توجیبی ندارم که برم چیزی بخرم یا کار خاصی بکنم. گرچه همیشه سعی کردم از امکانات موجود استفاده کنم.

    چیکار کنم که مامان و بابا با هم بهتر باشن؟ به نظرم بزرگترین دلیل افسردگی توی خونه رابطه سرد مامان و باباست.
    آخه من میدونم مشکلشون سر چیه! ولی نمیتونم کاری کنم.مشکلشون سر روابط خصوصی بین خودشونه. هر وقت مامان جواب منفی میده بابا تا یکماه باهاش قهره.البته اینو مامان به من نگفته ولی چند بار که داشته با خواهرم حرف میزده شنیدم.



 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 01:27 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.