سلام pooh عزیزم. چقدر خوب و عالی که تو به فکر نشاط خانوادت هستی. چقدر خوب که مشکل حااادی ندارین.
ببین maryam 123 بهت گفت چکار کنی. همون کارای ساده رو شروع کن . باید یه تغییراتی انجام بدی. میتونی تو اینترنت در مورد هارمونی و دکوراسون سرچ کنی. میتونی دکور خونه رو تغییر بدی. از گلهای طبیعی استفاده کنی. از خوشبوکننده های هوا...
پیشنهاد خوبی بود. حتما انجام میدم.
منظورم اینه که از چیزایی اتفاده کنی که انرژی منفی رو کم میکنه و تازگی داره و انرژی مثبت ایجاد میکنه.
متاسفانه مامانت کمی کوتاهی میکنه . به هر حال مادرا ، واسه این مادرن که کانون خانواده هستن و اگه اونا نتونن خانواده رو دور هم جمع کنن، پس کی میتونه.
به هر حال تو دوباره شروع کن. دوباره وقتایی که همگیتون هستین، سفره پهن کن. آشپزی کن. تو آشپزی از چیزای خوش آب و رنگ استفاده کن.
زیاد آشپزی میکنم. اتفاقا دست پختم هم خوبه و غذا رو خیلی هم تزیین میکنم. اما بازم سر سفره سکوته و اخما توی هم!!
لباس رنگ شاد بپوش. حتما هر شب به اتاق برادرات برو و کمی باهاشون حرف بزن. تو کنارشون باشو ونوازششون کن. باهاشون آهنگ گوش بده .
این کارو همیشه انجام میدم که باهاشون حرف میزنم و به علایقشون توجه نشون میدم و دستی به سرشون میکشم. همیشه فکر میکنم من باید بهشون محبت کنم تا نرن سراغ دوست دختر. ولی نمیدونم چرا برادر کوچکم رفته ئنبال دوست دختر!! راستی وقتی مثلا برادر کوچکم که هرچی آهنگ گوش میکنه در مورد خودکشی و پر از انرژی منفیه،نمیتونم کنارش بشینم و به به بگم. صداشو هم خیلی زیاد میکنه. فقط نهایتا میتونم تحمل کنم و برم تو اتاق درو ببندم که از شدت صدا کمی راحت بشم.البته در مورد بعضی آهنگهایی که شعر و مفهوم خوبی داره همیشه توجه بهش نشون دادم.
در مورد تیپ و مدل موهاش اصلا نمیدونم چی کار کنم!! چون مثل این شیطان پرستا لباس میپوشه و موهاشو مدل میده. این اصلا در شان خانواده ما نیست. نمیتونم تاییدش کنم. از این کاراش زجر میکشم. درس هم نمیخونه. یکی از درسای دانشگاشو افتاده. دیروز بهش گفتم کی میای باهات کار کنم؟ ناراحت شد. انگار فحشش دادم!!
اون یکی برادرم هم همش آهنگهای سنتی غمگین گوش میکنه. من نسبت به تصنیفها توجه نشون میدم. خودمم آوازها رو دوست دارم ولی بعضی وقتا دیگه زیاده روی میکنه.
هروقت باهاش حرف میزنم از قهرهای طولانی مامان و بابا شاکیه. برای خودش و آینده اش هم خیلی نگرانه. درکش میکنم. خیلی وقتا بهش میگم قهر و دعواهای مامان و بابا به خودشون مربوطه و نباید تا این حد خودشو ناراحت کنه و باید اول به فکر خودش باشه.ولی راستش مشکل اینه که هروقت مامان و بابا با هم قهرن رفتارشون با ما هم سرد میشه. به خصوص بابا. وقتی با مامان قهره انگار با دنیا هم قهره. سردی روابط اونا دامنگیر من و برادرام هم میشه.
یه مشکل دیگه هم اینه که بابا چند بار رفته مغازه دامادمون و پیشش از مامانم شکایت کرده. دامادمون هم روش باز شده و احترامی که باید به من و برادرام بذاره نمیذاره. حتی به خود مامان و بابا هم دیگه مثل قبل احترام نمیذاره. مرتبا نیش و کنایه میزنه و مسخره میکنه. خواهرم هم از این وضع ناراحته و میگه بابا با این کارش منو جلو شوهرم خرد کرده.
باهاشون فیلم نگاه کن. کمی شیطنت دخترانه داشته باش. مخصوصا که میتونی با بابات بگی و بخندی. نیاز نیست واسه خندیدن کاری انجام بدی. بلکه خودت شاد باش و انرژی مثبت داشته باش. مطمئن باش انرژی مثبت تو به اونام جاری میشه.
البته با بابای من نمیشه گفت و خندید. من همون یه خاطره . اتفاق جالب یا خنده دار هم که براش تعریف میکنم انگار نه انگار دارم باهاش حرف میزنم. سکوت میکنه و چشماشو میبنده و هیچی نمیگه. جوری که حس میکنم ضایع شدم حرف زدم. حتی بیرون هم که میریم یا نمیاد یا اگه بیاد به زور یه نیم ساعتی با اخم میشینه و بعد میره توی ماشین میخوابه. جک و این چیزا هم به نظرش مسخره میاد. کلا جدی و خشکه.
اهنگ شاد واسه خودت بذار. واسه خودت
از این کارا بکن. گاهی هم دسته جمعی با داداشات .
این کارو هروقت فرصت بشه انجام داده ام. البته همراه داداشام نه. چون خیلی حریم بینمون هست. اصلا روم نمیشه جلو داداشام!!!!
مناسبتای مهم رو فراموش نکن. تولد داداش کوچیکا و مامان و بابا مخصوصا. فکر نمیکنم انسانی رو کره زمین باشه که جشن تولدشو دوست نداشته باشه .
داداشام خیلی هم کوچیک نیستنا. یکیشون 23 و یکی 24 ساله هستن.
ببین تو خودت همه راه ها رو بلدی فقط کافیه کمی مصمم باشی . خسته نشی . کوتاه نیای. برای اینکه به دیگران انرژی مثبت بدی، اول باید خودت این انرژی رو بگیری. حالا تو میتونی انرژی خوبو از راه نماز خوندن و ارتباط با خداوند کسب کنی.
خدا منبع بی پایان انرژی هستش. میتونی کلاس بری. با دوستات و همکلاسات برنامه بزاری. اردو بری.
کلاس میرم. امسال تابستون تا قبل از ماه رمضون شنا میرفتم. پیانو تمرین میکنم و کمی یاد گرفتم. یه سری کتابهای خودآموز برنامه های کامپیوتری رو که برادرام علاقه داشتن و خودم علاقه داشتم خریدم و کار میکنم. دوره آموزش روشهای عمومی تدریس رو رفتم تا اگه بشه به عنوان معلم توی مدارس غیر انتفاعی مشغول به کار بشم. دوره های تخصصی اش رو هم میخوام برم.روابط اجتماعیم رو دارم قویتر میکنم.دوره سخنوری هم دارم میرم تا کمروییم در حرف زدن توی جمع کمتر بشه. کلاس زبانم هم از هفته آینده شروع میشه. دارم کم کم از گذشته ام و مشکلاتی که برام پیش اومده بود و افسردگی و اضطراب،کم کم رها میشم.و بخاطر اینها خوشحالم.به نظر خودم دارم حداکثر تلاشم رو میکنم.
فقط امیدوارم خونمون هم یه خونه ی گرم و با صفا بشه.
- - - Updated - - -
کمی با مامانت رفیق شو . باهاش برو خرید. شاید اولش دوست نداشته باشه، اما تو ببرش. کم کم خوشش میاد.
با مامانت واسه جشن تلودا برنامه سورپرایز بچین عزیزم . یه جوری باهاش نزدیک شو . به مامانت سربسته در مورد افسردگی برادرات به خاطر غمگین بودن فضای خونه، یادآوری کن. مطمئن باش اثر داره .
رابطه ام با مامانم بد نیست. گرچه او هیچوقت از من راضی نیست.
اتفاقا امروز موهای مامانو مدل دار کوتاه کردم و موهاشو رنگ کردم.
در مورد جشن تولدها نمیتونم برنامه خاصی بچینم. چون پول توجیبی ندارم که برم چیزی بخرم یا کار خاصی بکنم. گرچه همیشه سعی کردم از امکانات موجود استفاده کنم.
علاقه مندی ها (Bookmarks)