اون قدر ازتون کمک گرفتم که خجالت می کشم باز هم ازتون کمک بخوام .
چند روزیه که هزار بار نوشتم و پاک کردم . اما راستش !
من مدام پشیمون میشم. به ظاهر پای حرفم ایستادم. به همه میگم که مطمئنم . به خودش با جرات میگم دیگه دیر شده .
اما ته دلم دارم می میرم که بتونم پای حرفم بایستم.
اون هنوز اعتقاد داره دیر نشده . میگه اگر من نخوام هیچی نمیشه .
به همه میگم این تصمیم قطعی و آخر منه . اما به خودم نمی تونم بگم.
من چرا دوستش دارم ؟
این آزارم میده .
بین اون و مردی که من توصیف کردم که دوس دارم ، فرق زیادیه در ظاهر.
مگه میشه من دو شخصیت رو دوس داشته باشم ؟؟؟؟
یا این تفاوت ها رو بیخودی برا خودم بولد کردم یا یه مشکلی در وجود من هست
چطور میشه بگم مردی که من دوسش دارم فلانه و بعد مردی با این ویژگیها رو دوس داشته باشم ؟
یه حسی مدام میگه شاید این آدم همون ویژگیهایی رو که من می خواستم رو داشت ، خودش هم مدام میگه چیزهایی که سرشون بحث کردیم خیلی پیش پا افتاده بودن
تا ده روز دیگه به طور رسمی به خواستگاری میره . این موضوع قلبم رو از حرکت نگه میداره .
مدام دلم میخواد یکی کنار گوشم بگه تو اشتباه نکردی. بگه اون بدبین بود. اون سنتی بود . اون ریزبین بود و وسواس فکری داشت.
چرا وقتی از دستش میدم حس می کنم خیلی دوسش دارم ، چرا از از دست دادنش می ترسم ، اما همین الان که می تونم دوباره به دستش بیارم به پای حرفم موندم و کاری نمی کنم!! این چه علاقه ایه ؟؟؟
این چه عقلیه ؟ که هنوز نمی تونه با قطعیت بگه کارش درست بوده!!
- - - Updated - - -
http://www.hamdardi.net/thread-29263.html
http://www.hamdardi.net/thread-29281.html
علاقه مندی ها (Bookmarks)