این لینک تاپیک قبلیم.
http://www.hamdardi.net/thread-29354.html
حس کردم باید یه جا دیگه شروع کنم به نوشتن چون دیگه کار از کار گذشت.از همه ی دوستان ممنونم
الان اعصابم به شدت خرده.دیروز با زنم رفتیم مشاوره.اول ایشون تنها رفت تو. بعد که نوبت من شد و رفتم تو حرفامو زدم.مشاور ایشونم آخر صدا کرد که بیان. اونوقت وسط حرفا یهو خانومم قاطی کرد که تو کافری و تمام خانواده ت هم کافرن و دخترای فامیلتون همه خرابن.تو منو مجبور کردی سر عقد لباس باز بپوشم گناه کنم تو با تمام دخترای فامیلت رابطه داری...
یعنی بهتون بگم من از خجالت مردم جلوی مشاور. فقط نگاهش کردم.گفتم باشه پاشو بریم.تو راه هیچکس حرف نزد.فقط گفت لباس عروسمو میخوام بدم کاملاً پوشیده بدوزن(واقعاً چه ربطی داشت؟!) مجلسم باید کاملاً جدا باشه. من هیچی نگفتم.رسیدیم خونه ی ما. زنگ زدم خونه ی باباش گفتم آب دستتونه بذارین زمین بیاین. از اونورم زنگ زدم یکی از محضر دارهای آشنام گفتم بیا خونه مون. همه اومدن گفتم دیگه این خانومو نمیخوام.این مهرش(چک در آوردم قیمت سکه ها رو به نرخ روز حساب کردم چک نوشتم!). اینم تمام وسایلی که براش خریدم همه مال خودش.حتی طلاها هم مال خودش.لباساشم ریختم جلوش. به عاقد گفتم طلاقو بخون. یک وضعی شده بود. زنم کلی گریه و جیغ و داد کرد حتی چند تا ظرفو شکوند.کلی تهمت چرت و پرت در مورد اینکه زیر سر من بلند شده بهم زد.(این رفتارای هیستریکشو که دیدم واقعاً حالم بهم خورد) مادر و پدرش هی میپرسیدن مگه چی شده.گفتم اصلا حوصله ی توضیح دادن ندارم.همین امشب برش دارین ببرین این دیگه زن من نیست.از یه غریبه هم غریبه تره. مادر و پدر من هاج و واج مونده بودن...آخرش با اصرار پدر و مادرا حاضر شدم اون لحظه دست بکشم از طلاق.حتی مادرش گفت شما که داشتین تدارک عروسی میدیدن گفتم ما نه دخترتون به تنهایی!...
اصلا نمیدونم قراره چی بشه. فقط میدونم حالم ازش بهم میخوره وقتی یادم میاد چه تهمت های زشتی به من و خانواده م زد.
علاقه مندی ها (Bookmarks)