پسر من این روزها بسیار به من وابسته شده چون خانمم چند روزی هست سرکار میرن. سابقا وقتی اون رو مهد میگذاشتیم اصلا ناراحت نمیشد و استقبال هم میکرد ولی این چند روز مهد و خانه مادرخانمم نمی مونه. خانمم به دلیل مسیرکاری و ساعت کاری شون یک ساعت زودتر از من از خونه بیرون میرن و من به پسرمون صبحانه میدم لباسهاش رو تنش میکنم وکیفش رو آماده میکنم خلاصه روبراهش میکنم.در حال حاضر یک جوری شده که به هیچ عنوان حاضر نیستش وقتی مامانش نیست از من دور باشه. دستم رو بقدری محکم میگیره که دستهای کوچولوش عرق میکنه اما حاضر نیست دستم رو رها کنه.در خونه مامان بزرگش از ماشین پیاده نمیشد و وقتی بغلش کردم ناخنهاش رو توی شونه ام محکم فرو میکرد آروم گریه میکرد یکدفعه عربده میکشید.روی زمین می نشست زار زار گریه میکرد پاهاش رو به زمین می کوبید.در مهدکودک پاهام رو چسبیده بود گریه و جیغ میزد بابا تو رو خدا نرو.
من هم نمیتونستم وقتی اینطوری ناراحت میشد تو همون حال رهاش کنم و مجبور شدم این چند روز تو این هفته همراه خودم سرکار ببرم.شانس بوده بالاخره شرکت پدرم هستش و اسباب بازی براش تو نمازخانه گذاشتم و اونجا بازی میکنه یا میخوابه. اما نمیتونم همیشه اینکار رو انجام بدم هرچی باشه محل کار هست و درستش نیست. نمیدونم چکار کنم. چطوری بچه رو راضی کنم حداقل پیش مادربزرگش باشه. اینطوری برام سخته چون مثلا هر نیم ساعت یکبار خوراکی هاش رو میاره میگه بابا درش رو باز کن.همیشه یک دست لباس اضافی تو کیفش هست میاد میگه بابا لباسم رو عوض کن. یا میخواد تو بغلم بشینه یا میاد تو اتاق سرک میکشه. میگم جونم بابا چی شد؟ میگه هیچی میخواستم ببینم هستی یا نیستی. میگه بابا من رو ول نکنی ها یک وقت نری. بالای قفسه ها رفته بود اگر یکی از خانمها نمی دید قفسه ها رو روی خودش انداخته بود.روی میزهای بچه های شرکت خورده کیک و بیسکوییت میریزه . با دو سه تا از خانمهای شرکت جور شده بعد ازظهر که خونه میریم میگه بابا خاله فلانی گفت آرمین فردا هم بیای ها. از خودش در میاره یعنی که من رو فردا هم ببر.
پدرم یکی دور روز اول رو چیزی نمیگفتن وقتی که برادرم به خاطر اینکه بچه رو شرکت میبرم خیلی با من بد رفتار کردن وگفتن مگر اینجا کودکستانه تو و بچه ات رو پرت میکنم بیرون و.. الان میگن چرا بچه رو همراهت شرکت میاری نبایست بیاری. اگر با رفتار بچه ها آشنایی دارین بگید چطوری با بچه حرف بزنم یا رفتار کنم که بدون گریه و بهونه گیری خونه مامان بزرگش یا تو مهد بمونه.اینطوری واقعا معذب هستم چون نه میتونم بچه رو تو این حالت جایی بگذارم نه اینکه برا همیشه همراهم سرکار بیارم.
میدونم با خودتون میگید پژمان مشکلاتش تمامی نداره دیگه به جز اینجا راهی به دهنم نمیرسه.
- - - Updated - - -
ارسال موضوع در بخش کودکان بسته بود محبور شدم در این قسمت موضوع رو ارسال کنم اگر صلاح میدونین منتقل کنین ممنون.
علاقه مندی ها (Bookmarks)