من اون تاپیک قبلی رو ادامه نمیدم. میخوام یه تاپیک دیگه باز کنم با کلی انرژی مثبت:
اول که مشکلات رو بازشناسی کردم و به نتایج قابل توجهی رسیدم. طوری که همسر بنده از رفتار دیروز و صبح من اینقدر شوکه شد که نتونست به روم نیاره و گفت: تو چی شد یه شبه اینقدر تغییر کردی؟ امید که تغییرات رفتاری من مستدام باشه و باعث بشه اون هم کمی توی بعضی رفتاراش تجدید نظر کنه
کارهایی که شروع کردم به انجام دادنش:

با لبخند باهاش صحبت کردم.
در جواب کاراش با مدارا و حسن نیت رفتار کردم. (فقط یه بار از کوره در رفتم)
حسادتمو به مادر شوهرم کم کردم و پیشنهاد دادم خودم ببرمش دکتر برای کارهای عمل چشمش. (همسر من در جواب این فداکاری من فقط گفت: اوکی، ممنون و اصلا هیچ هیجان و تشکری از خودش بروز نداد)
توی زمان های کاریش بهش گیر ندادم. و سرمو با تمرینام و کتاب خوندن گرم کردم که نتیجه این شد که پیرامون تمرینام کلی حرف داشتم باهاش بزنم.
بهم گفت: خیلی احساس خوبی داره و این سارایی که خودم هستم رو میپرسته اما اون سارایی که گاهی از اعماق وجودم بیرون میاد مضطربش میکنه و چون دوست داره کمکم کنه هیچ کاری از دستش بر نمیاد و عصبی میشه.

اما یه کم حس میکنم پر رو شد، چون الان فکر میکنه وظیفمه کارهای مامانشو انجام بدم و از صبح مدام چند بار یادآوری کرد بابت مامانش.