به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 15
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 06 خرداد 93 [ 10:50]
    تاریخ عضویت
    1392-3-19
    نوشته ها
    12
    امتیاز
    829
    سطح
    15
    Points: 829, Level: 15
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 71
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    1

    تشکرشده 6 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array

    شوهرم نسبت به من سرد شده ، موقعیتم بحرانیه

    20 سالمه ،شوهرم 24سالشه ، 7 ماهه عقد کردیم ، اوالش خیلی شیرین و قشنگ بود یه عشق قشنگ بود من خیلی دلبستم و وابسته شدم اما بعدش کمکم شوهرم رفتاراش باهام سر و سنگین شد ، خیلی عاشقش بودم تحمل نداشتم ببینم رفتاراش با من عوض شده . بهش میگفتم و خواستم که باهام مثل اولا صمیمیتر بشه اما هر دفعه که بهش میگفتم ازم دورتر میشد ، اونقدر ازم دور شد که حالا انکار دیگه منو نمیبینه ، من بخاطر یه مسئله ای یک ماه رفتم خونشون موندم . این هفته آخر دیگه حتی شبا با من نمیخوابید و تا صبح پای کامپیوترش بود . خلاصه همش حواسش به اینترنتش بود یا کامپیوتر یا گوشیش یا ماهواره . دیگه حتی نگاهمم نمیکرد . خدا میدونه چی کشیدم از رفتاراش . فقط خدا میدونه چقدر کوچیک شدم . تا اینکه این یک ماه تموم شدم و من با دل شکسته و هزار تا غصه برگشتم خونه . دیروز باهاش بحثم شد تلفنی . من ازش خواستم رفتاراشو عوض کنه اما ناباورانه دیدم اون این جوابو بهم داد :
    تو فقط فکر عشق و حال خودتی که چطور عشق و حال کنی و یکی همش بهت بگه ئوستت دارم و از این چرت و پرتا که من حالم از این حرفا بهم میخوره من از این مسخره بازیا خوشم نمیاد و.................
    و خیلی حرفای دیگه .....
    اون چهار ماه اول خیلی رفتارش باهام خوب بود اما یک دفعه 180 درجه عوض شد . و خییییلی ازم دور شد نه با حرف درست میشه نه با قهر نه با دعوا نه با تهدید ..... حتی واسش مهم نیست که من قهر کنم گریه کنم . واسش مهم نیست که من کنارش باشم یا نه .
    میگه من هر دفعه که تو بهم گفتی رفتارتو عوض کن از عشقم کم کردم بجای اینکه گرمتر شم .
    همش میگه کاش ازدواج نمیکردم دلم واسه مجردیم تنگ شده کاش زن نگرفته بودم . (حالا انگار من واسش نامه فدایت شوم نوشته بودم ) میگه من عشقم کور شده . میگه من اون موقع عاشق بودم و چشم و گوشم بسته بود . با حرفاش عذابم میده
    بخدا من کاریش نکردم من همیشه احترامشو نگه داشتم و تنها چیزی که ازش میخواستم عشق و محبت بود . نمیخوام از خودم تعریف کنم اما نه زن ولخرجیم نه کسیم که درک نکنه شوهرشو . همیشه با احترام و با گرمی باهاش رفتار کردم .
    اما حالا غرورم خورد شد ، عشقمو از دست دادم شوهرم خیلی مستقیم داره بهم میگه نمیخوامت از زندگی من برو بیرون ....
    خدایا دارم خورد میشم دارم دیوونه میشم .... من فکر میکنم زیادی پرروش کردم و زیادی بهش عشق دادم ، چون من همیشه میرفتم خونشون ، چون من همش واسش یادداشتهای عاشقانه میذاشتم
    حالا باید چیکار کنم ؟ من تصمیم گرفتم یه مدتی ازش دور باشم و دیگه نرم طرفش . حتی بهش زنگ نزنم اس ندم ..... نظرتون چیه ؟؟؟/

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 10 اسفند 92 [ 21:31]
    تاریخ عضویت
    1392-4-06
    نوشته ها
    119
    امتیاز
    724
    سطح
    14
    Points: 724, Level: 14
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 76
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    8

    تشکرشده 76 در 56 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    22
    Array
    سلام دوست من
    باید بگم این کاملا طبیعی بعد از گذشت 6 ماه یکباره همچی عوض میشه بعد همه میگن برید سر خونه زندگیتون که اونم بعد 3 ماه باز تمام خوشی ها عشق بازیها تموم میشه مردا دوست دارن زنشونم به فکر زندگی باشه پیشرفت در مورد ایند حرف بزنن دیگه حوصله عشق لاو ترکوندن ندارن اولا اره کاره خوبی میکنی اگه میتونی تحمل کنی ادمه بدی شروع کن ولی اگه میدونی دو روز بهش زنگ نزدی اونم زنگ نزد طاقت نداری نه چون بدتر میشه ولی میتونی تحمل کنی خوبه تا یکم به خودش بیاد ببینه زندگی مجردی خوب بود یا الان بعدم بهش بگو هرچی تو دلت موقع اشتی شاید دوباره قهر کنید ولی حرفهای دلتو گفتی باید مواظب کلماتم باشی چون برداشت مردا با برداشت ما از کلمات فرق داره واضح وبدونه هیچ ابهامی براش توضیح بده این نظر منه دوست من

  3. کاربر روبرو از پست مفید niloo1 تشکرکرده است .

    faghat-KHODA (شنبه 29 تیر 92)

  4. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 05 آذر 92 [ 23:00]
    تاریخ عضویت
    1392-1-08
    نوشته ها
    127
    امتیاز
    791
    سطح
    14
    Points: 791, Level: 14
    Level completed: 91%, Points required for next Level: 9
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    47

    تشکرشده 202 در 83 پست

    Rep Power
    24
    Array
    اقایون شبیه ما فکر نمیکنند شبیه ما محبت نمیکنند شبیه ما ابراز عشق نمیکنن
    ما زنها تمایل داریم همش بشنویم از صبح تا شب به فکر عشقیم صبح که بیدار میشیم صبحانه میخوریم کار میکنیم شب میخوایم تمامی لحظه ها داریم به عشقمون فکر میکنیم
    ولی اقایون صبح بیدار میشن صبحانه میخورن فقط صبحانه میخورن کار میکنن فقط کار میکنند و زمان عشق فقط به عشق فکر میکنند
    اگه هی بخوایم بهشون گیر بدیم که بهمون عشق بده هی ابراز علاقه کن کلافه میشن چون مجبورن نصفیش رو نقش بازی کنن
    بهتره اجازه بدیم ادمها تو زمانهایی که فرصتش هست بهمون ابراز علاقه کنن و ما هم در زمان و فرصت مناسب خودش عشق بدیم
    اصرار بر دوست داشتن کلافگی و عصبی شدن رو همراه میاره
    امیدوارم به جای قهر کردن و کم کردن رابطه و اینها خانومانه تر رفتار کنید اروم و صبور باشید و متوجه باشید شوهر شما جز عشق شما هزار کار هست که باید بهش فکر کنه

  5. کاربر روبرو از پست مفید hamrahi تشکرکرده است .

    baby (یکشنبه 30 تیر 92)

  6. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 06 خرداد 93 [ 10:50]
    تاریخ عضویت
    1392-3-19
    نوشته ها
    12
    امتیاز
    829
    سطح
    15
    Points: 829, Level: 15
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 71
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    1

    تشکرشده 6 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام . دوستای گلم باور کنید من نمیخوام که شوهرم 24 ساعته بهم عشق بورزه . ولی حداقل انتظار دارم احتراممو نگه داره ، با حرفاش که بهتون گفتم منو کلافه نکنه ، دیگه حالا که ازدواج کرده باید سرش تو زندگیش باشه نه اینکه همش بگه کاش مجرد بودم ....انتظار دارم شبا شوهرم کنارم بخوابه نه اینکه تا صبح بشینه پای اون کامپیوتر لعنتیش و تازگیا فهمیدم تا صبح عکسای بد تو اینترنت سرچ میکنه . با این حرفایی که بهم زد دیگه حالم از هرچی عشقه به هم میخوره . دیگه میخوام بعد اینکه آشتی کردیم بی نهاااایت مغرور باشم . دیگه هیچ وقت غرورمو واسه عشق خورد نمیکنم . حالا اون پیش خودش فکر میکنه من خیلی کشته مردشم ... من زنشم دوست دخترش که نیستم اینطوری باهام حرف میزنه ....
    متاسفانه انتقاد پذیرم نیست و فوری بهش برمیخوره . حالا یه سوال دارم من چطوری باید بی تفاوتی هاشو تحمل کنم ؟ وابستگیمو کم کنم ؟؟؟؟؟ دیگه نمیخوام هیچ و.قت ازش در خواستی داشته باشم .....میخوام بی خیال رفتاراش شم ،

  7. کاربر روبرو از پست مفید delsa تشکرکرده است .

    نازنین آریایی (یکشنبه 30 تیر 92)

  8. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 17 شهریور 92 [ 22:38]
    تاریخ عضویت
    1391-10-01
    نوشته ها
    124
    امتیاز
    783
    سطح
    14
    Points: 783, Level: 14
    Level completed: 83%, Points required for next Level: 17
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    190

    تشکرشده 264 در 100 پست

    Rep Power
    24
    Array
    سلام دلسا جان.خانمی چطور آشنا شدین؟توی اون چند ماه اولی هم به کامپیوتر و ماهواره وقت میگذروند یا نه؟در دوران مجردی اهل گشتن و تفریح با رفیقاش بوده یا نه؟
    شما از موقعی که رفتین خونه اونا رابطه اینطوری شد یا تشدیدش کرده ؟ابراز علاقه از جانب همسرتون را چطور تعریف میکنید؟کلامی؟عملی؟در این چند ماه باهم ارتباط داشتین؟

  9. #6
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 16 اردیبهشت 94 [ 09:58]
    تاریخ عضویت
    1389-9-28
    محل سکونت
    ایران_شیراز
    نوشته ها
    3,166
    امتیاز
    21,370
    سطح
    92
    Points: 21,370, Level: 92
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 980
    Overall activity: 9.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassOverdrive1000 Experience Points10000 Experience Points
    تشکرها
    14,388

    تشکرشده 15,106 در 3,401 پست

    حالت من
    Shad
    Rep Power
    338
    Array
    با سلام و احترام

    نقل قول نوشته اصلی توسط فرشته مهربان نمایش پست ها
    توجه ، توجه

    تاپیکهایی که با عنواین مبهمی چون :

    کمکم کنید

    راهنمایی کنید

    نمی دانم چه کنم .

    کمک

    و ......

    هر عنوانی که اشاره ای به مشکل و مسئله ای که در متن تاپیک وجود دارد نداشته باشد . از امروز به بعد بدون هیچ توضیحی و درخواست اعلام عنوان برای جایگزین کردن حذف خواهد شد .

    ( اینگونه تاپیکها هم بسیار انرژی از مدیران می گیرد تا بیایند موضوع چیست و آیا در انجمن مربوطه قرار گرفته یا خیر و ..... هم اعضاء و کارشناسان نسبت به ورود به آن و راهنمایی دادن بی رغبت هستند )

    .
    O.o°•♥خـــٌـدایــا راز دل با تــو چـہ گویَـم ڪِہ تــو خــود راز دِلــــی ♥•°o.O


    http://gifportal.ru/data/smiles/cveta-674.gif

  10. کاربر روبرو از پست مفید ویدا@ تشکرکرده است .

    faghat-KHODA (شنبه 29 تیر 92)

  11. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 06 خرداد 93 [ 10:50]
    تاریخ عضویت
    1392-3-19
    نوشته ها
    12
    امتیاز
    829
    سطح
    15
    Points: 829, Level: 15
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 71
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    1

    تشکرشده 6 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام عزیزم . خانواده من و شوهرم باهم آشنا بودن ..
    تو چند ماه اولی شوهرم بیشتر وقتشو با من بود و به این شدت پای کامپیوتر نبود . در دوران مجردی رفیق باز بوده حسابی ولی الان نه . من از وقتی رفت و آمدم تو خونشون زیاد شد ، اینطوری شد و یه دفعه ای عوض شد .
    من اون اوایل عقدمون شوهرم همه جوره به من عشق می ورزید کلامی (همیشه عاشقانه باهام حرف میزد) ، عملی خلاصه همه جوره بهم عشق و علاقه میداد یعنی واقعا عاااشقم بود . اما حالا چی .......
    منظورتون چه رابطه ایه ؟؟؟/

  12. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 29 اردیبهشت 97 [ 00:12]
    تاریخ عضویت
    1391-8-12
    نوشته ها
    629
    امتیاز
    8,334
    سطح
    61
    Points: 8,334, Level: 61
    Level completed: 62%, Points required for next Level: 116
    Overall activity: 22.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    662

    تشکرشده 792 در 312 پست

    Rep Power
    74
    Array
    سلام دوست عزیز
    یه جورایی خیلی درکت میکنم چون منم همین وضعو کشیدم و تقریبا میکشم...
    درخواست محبت به زن و مرد بودن نیست انسان به محبت و عشق نیاز داره و این وسط ادمای احساساتی مث شما دو برابر نیاز دارن بعشق محبت و عاطفه همسر.
    توی اینطور ازدواج ها معمولا اوایل یه وضعیت عاشقانه وجود داره از طرف مرد و زن و بعد از این مدت یه دوره میشه که ادم حس میکنه زندگی تکراری و مزخرف شده (ببخشید رک میگم) تو این وضعیت معمولا کسی که احساسی تره هنوز به عشق و علاقش و ابرازهاش ادامه میده ولی یک طرف که احساسی نیست خسته میشه و کم کم سرد میشه. البته این سرد شدن به نظرم یکمی به دلیل تکراری شدن زندگیشه.
    شما گفتی یک ماه پش هم بودین حالا بنا به هر شرایطی ولی احتمالا توی این یه ماه زندگی با شما و اینکه باهاتون باشه و بخوابه و .... براش عادی شده و دیگه حسی برای ابراز علاقه و عشق بازی نداره.
    تو این شرایط بهترین راه اینه که باهاش حرف بزنین و ازش بخواین مشکلش رو توی این زندگی مشترک بگه و بگه که توی مجردی جی داشته که الان نداره؟
    اگر با دوستاش بیرون میخواد بره ازادش بزارین تا یکمی تفریح کنه تنهایی...
    ولی احساس میکنم همون تکراری شدن زندگی براش سخته کلا بعضی افراد هستن که روحیه سردی دارن مث خانم من که از ااس ام اس عاشقانه زیاد خوشش نمیاد جز گهگداری که اونم خیلی کم پیش میاد بیشتر ابراز علاقش به صورت همون دوستت دارم و عزیزم و .. است و هیچ وقت اس ام اس احساسی نمیده و منم دیگه بهش نمیدم چون بازخوردی نداره.
    من خودم عاشق ابراز احساسات و عشق بازی و احساسم و همیشه هم این عشقو بهش ابراز میکردم ولی دلش رو زد خیلی زودتر از اونچه فکر کنم دلشو زد ولی دل منو نمیزنه هیچ وقت و همیشه برای ابراز علاقه بهش اماده ام.
    این برمیگرده به وضع زندگی افراد و برخورد خانوادگیشون. خیلی خوبه که تحمل میکنی و به نظرم روش خوبیه که یه چند وقت البته با اطلاع بهش که " من میخوام مدتی ازت دور باشم و تنها باشم" ازش دور باشین و حتی تماس نگیرین و بذارین اون بیاد دنبالتون. من این روش رو برای خانم خودم استفاده کردم و خیلی زود اومد سمتم (بعد دو یا سه روز) و ازم عذرخواهی کرد بابت رفتارش و حرفاش ولی بعد مدتی دوباره اون رفتارا رو ادامه میده.
    اشتباه من این بود که خیلی زود وقتی میومد سمتم احساسی میشدم و اونم از احساسم استفاده میکرد و زود به سمتش میرفتم ولی به نظرم یکمی محکم باشین و اگرم اومد سمتتون برخوردتون معمولی باشه ( نه بی محلی و نه عشقولانه)
    عیب امثال شما و شاید من اینه که همیشه خودمون رو توی نیاز به طرف مقابل نشون میدیم و این عیب بزرگیه
    هر کسی حتی خود شما اگر بهتون خیلی ابراز علاقه بشه یه غروری بهش دست میده که من برترم و اون نیازمند منه. و همین باعث میشه بی محلی کنه و شاید لذت هم میبره که بی محلی میکنه و شما حرص میخورین.( البته ناخود اگاه نه عمدا)
    رفتارتون رو از حالت احساسی به حالت منطقی تغییر بدین و عشقتون رو توی دلتون یه مدت نگه دارین باهاش بی ارتباط نباشین ولی مث خودش معمولی باشین و احساس نکنه که نیازمندشین! این خیلی مهمه که احساس نیاز رو نفهمه و متوجه نشه.
    بذارین فکر کنه یکمی سرد شدین


    [size=medium]تنها دو روز در سال هست که نمیتونی هیچ کاری بکنی‌!
    یکی‌ دیروز و یکی‌ فردا .
    [/size]

  13. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 17 شهریور 92 [ 22:38]
    تاریخ عضویت
    1391-10-01
    نوشته ها
    124
    امتیاز
    783
    سطح
    14
    Points: 783, Level: 14
    Level completed: 83%, Points required for next Level: 17
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    190

    تشکرشده 264 در 100 پست

    Rep Power
    24
    Array
    دلسا جان ،تغییر زندگی از مجردی به تاهل خودش برای هردوطرف تجربه نابی و جدیدیه که هردو نیاز به مچ شدن با این دوران دارن.شوهر شما قبل از ازدواج رفیق باز بوده و اهل گردش اما بعد از عقد بخاطر شما و احتمالا با اصرار شما روابطشو کم کرده و همش با شما بوده.از طرفی شما هم مدام بدنبال دریافت عشق از جانب همسرتون بودین خودآگاه یا ناخوداگاه.هر دوی این اتفاقات تشدید کننده خستگی شوهر شما است.شوهرت چون در دوران مجردی ازاد بوده الان احساس دست و پا بستگی داره و اینکه نمیتونه مث قبل آزاد باشه و خوش بگذرونه(دقت کنید که من نمیگم باید اینطوری باشه منظورم اینه که این احساس منفعل بودن آزارش میده) از سمت دیگه شما مدام ازش چیزیو میخواین که دوست دارین دریافت کنید . خب این وابستگی عاطفی شما و اصرار زیاد شما به ابراز علافه ،نتیجه معکوس داره و شوهر شما بیشتر احساس اسیر بودن میکنه.شده ازش بخواین که بهتون بگه دوست داره رابطه عاطفی بین شما چطوری باشه؟از خودتون پرسیدید که این رابطه دلخواه من آیا دلخواه همسرم هم هست یا نه؟
    دلسا جان فکر میکنی چرا از موقعی که رفت و امدت زیاد شد شوهرت اینطوری شد؟شده با آرامش بشینی و باهاش حرف بزنی و نظرت را بگی؟و از اون بخوای به راحتی نظرشو در مورد خودتون بگه؟

    - - - Updated - - -

    دلسا جان ،تغییر زندگی از مجردی به تاهل خودش برای هردوطرف تجربه نابی و جدیدیه که هردو نیاز به مچ شدن با این دوران دارن.شوهر شما قبل از ازدواج رفیق باز بوده و اهل گردش اما بعد از عقد بخاطر شما و احتمالا با اصرار شما روابطشو کم کرده و همش با شما بوده.از طرفی شما هم مدام بدنبال دریافت عشق از جانب همسرتون بودین خودآگاه یا ناخوداگاه.هر دوی این اتفاقات تشدید کننده خستگی شوهر شما است.شوهرت چون در دوران مجردی ازاد بوده الان احساس دست و پا بستگی داره و اینکه نمیتونه مث قبل آزاد باشه و خوش بگذرونه(دقت کنید که من نمیگم باید اینطوری باشه منظورم اینه که این احساس منفعل بودن آزارش میده) از سمت دیگه شما مدام ازش چیزیو میخواین که دوست دارین دریافت کنید . خب این وابستگی عاطفی شما و اصرار زیاد شما به ابراز علافه ،نتیجه معکوس داره و شوهر شما بیشتر احساس اسیر بودن میکنه.شده ازش بخواین که بهتون بگه دوست داره رابطه عاطفی بین شما چطوری باشه؟از خودتون پرسیدید که این رابطه دلخواه من آیا دلخواه همسرم هم هست یا نه؟
    دلسا جان فکر میکنی چرا از موقعی که رفت و امدت زیاد شد شوهرت اینطوری شد؟شده با آرامش بشینی و باهاش حرف بزنی و نظرت را بگی؟و از اون بخوای به راحتی نظرشو در مورد خودتون بگه؟

  14. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 06 خرداد 93 [ 10:50]
    تاریخ عضویت
    1392-3-19
    نوشته ها
    12
    امتیاز
    829
    سطح
    15
    Points: 829, Level: 15
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 71
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    1

    تشکرشده 6 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام آقا محمد . واقعا ممنونم از کمکتون چون واقعا حرف دل منو زدید ، همینطوره که میگید شوهرم فهمیده من بهش نیاز دارم واسه همین مغرور شده و کم محلی میکنه . منم یه آدم خیلی خیلی احساساتیم و این نقطه ضعف منه . الان اومده طرفم و دوباره اس میده ولی من همونطور که گفتید خیلی عادی باهاش رفتار کردم . میخوام مثل خودش رفتار کنم و مغرور باشم . تصمیم گرفتم رفت و آمدمو خونشون کم کنم . شاید ازم دور باشه قدرمو بدونه . من تمام سعیمو میکنم که وابستگی عاطفیمو کم کنم . خیلی سخته ولی میشه .
    از نظر آزادی، من شوهرمو زندانیش نکردم همین الانش با دوستاش هست و خیلی وقتا من زوری میفرستمش که با دوستش برن تفریح .
    دوست عزیز من فکر میکنم از بس رفتم پیشش و خونشون موندم (چون الان دوران عقده) دیگه از چشمش افتادم و واسش عادی شدم اونم واسه من تلاشی دیگه نمیکنه . واسه همینه که میگم باید یه سری رفتارامو واقعا عوض کنم .
    باید یه جوری هم دوسش داشته باشم هم آزادش بذارم .........
    دیگه ام هیچ وقت ازش عشق گدایی نمیکنم .


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. عدم کنترل ناراحتی و خشم در موقعیتهایی که خلاف نظرم هست!
    توسط بارن در انجمن سایر مشکلات خانواده
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: یکشنبه 14 دی 93, 13:23
  2. چظور موقعیتم بیش خونواده شوهرم حفظ کنم
    توسط roj در انجمن اختلاف و دعوا با خانواده همسر
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: یکشنبه 28 مهر 92, 15:08
  3. من افسرده ام؟ (این وضعیتم طبیعیه؟)
    توسط mahi91 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: یکشنبه 15 آبان 90, 14:19
  4. واقعیتهاي جالب از گوشه گوشه دنیا !
    توسط parnian1 در انجمن سرگرمی و تفریح
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: دوشنبه 14 دی 88, 20:12

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 20:49 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.