به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 11
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 21 دی 93 [ 23:45]
    تاریخ عضویت
    1391-5-23
    نوشته ها
    535
    امتیاز
    3,418
    سطح
    36
    Points: 3,418, Level: 36
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 82
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    573

    تشکرشده 935 در 360 پست

    Rep Power
    65
    Array

    پیامد ارتباط در سایت همسریابی (اگر جای من بودیدچیکارمیکردید؟

    سلام
    قبلادرباره نحوه اشناییم تاپیکی روبازکرده بودم وازتون کمک خواسته بودم واینجایه مختصری ازنحوه اشناییم مینویسم
    ازروی کنجکاوی درسایت همسریابی عضوشدم ودرسته خیلی پیام میدادندولی به دلیل اصرارهای یک اقاواینکه استخاره کردم وجواب استخارم خوب اومدباایشون اشناشدم اوایل فقط درحدچت وایمیل بودبعدازپنج ماه ایشون رودیدم وبلافاصله خانواده هادرجریان رابطمون قرارگرفتندمادرایشون بامادربنده تماس گرفتندوگفتندبرای خواستگاری خدمت میرسیم ولی نیومدندتااینکه مادربزرگ بنده فوت کردندواین هم بهانه ای دست اونادادبااینکه همه میدونستنددوستهای این اقاوفامیلاشون ولی من به راهنمایی دوستان قطع رابطه کردم ولی بازادامه دادم
    بااینکه میگفت دوستم داره ولی میگفت خانوادش به خواستگاری رسمی نمیان ایشون پیش پدرمن اومده بودندوباباهم گفته بودکه بایستی باخانوادت بیای واخرسربه من گفتندمن پدرومادرندارم وشمازندگیتون روبکنیدوخداهیچ کسوبیکس نکنه روزبعدش بهش پیام دادم نگرانتم یه خبری ازحالت بهم بده یااگه نخواستی لج کن خبرنده هیچ پیامی نداد.ازطرفی هم ایشون روخوب میشناسم ومیدونم وقتی ازکسی ناراحته نه جواب تلفن میده نه چیزی اگه توخونه هم حرفی پیش بیادمیذاره میره وچندروزپیداش نمیشه درسته مایک وسال نیم باهم درتماس بودیم ولی درکل دوبارباهاش دست دادم وبقیه حرفهامون اکثرابحث بوده ونظرخواهی ایشون ازمن، که بنده جوابی نمیدادم ومیگفتندانگارباپتک به سرم میکوبی فقط گوش میدی وقطع میکنی حالامن موندم چیکارکنم یه چندوقتیه که ازش بی خبرم به نظرتون چیکارکنم بهش پیام بدم یازنگ بزنم ومطمئن شم که فراموشم کرده ومیخوادجداشه یابی خیال بشم دیگه پیام ندم
    راستی اواخرهم هی میخواستیم همدیگرروببینیم ولی ایشون بالاخره یه بهونه میاوردویه روزهم که من زنگ نزدم وگفتش شب بیام ببینمت که من قبول نکردم واون شب هم که بحثمون شد
    شماجای من بودیدچیکارمیکردیدازپیام اخرش چی برداشت میکردید؟

    یه سری اطلاعات کلی ازمن وایشون :من25ساله ایشون 30ساله-من دانشجوی کارشناسی ارشد،ایشون فوق دیپلم عمران-هردومغرور،زودرنج و...
    راستی یه بارهم مشاوره حضوری رفتیم که مشاورگفتندشمامشکلی باهم نداریدفقط خانواده هاروبایدراضی کرد
    ویرایش توسط roseflower : شنبه 29 تیر 92 در ساعت 12:51

  2. #2
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 21 دی 93 [ 23:45]
    تاریخ عضویت
    1391-5-23
    نوشته ها
    535
    امتیاز
    3,418
    سطح
    36
    Points: 3,418, Level: 36
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 82
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    573

    تشکرشده 935 در 360 پست

    Rep Power
    65
    Array
    سوال خیلی سختی پرسیدم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

  3. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 05 آذر 92 [ 23:00]
    تاریخ عضویت
    1392-1-08
    نوشته ها
    127
    امتیاز
    791
    سطح
    14
    Points: 791, Level: 14
    Level completed: 91%, Points required for next Level: 9
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    47

    تشکرشده 202 در 83 پست

    Rep Power
    24
    Array
    خانوم ها ناز هستند و اقایون نیاز بهتره چرخه رو بر هم نزنی اجازه بدی اگر کسی تو رو میخواد دنبالت بیاد برای بدست اوردنت تلاش کنه
    این چرخه طبیعی است این که ما هی بخواهیم دنبال ادمی باشیم که خودش هیچ تلاشی نمیکنه کمی غیر معموله
    بالاخره هر ادمی خانواده ایی داره و باید با رضایت خانواده اش اقدام به ازدواج بکنه و گرنه در اینده مشکلات عدیده ایی پیش خواهد اومد
    بهتره تماسی از سمت شما گرفته نشه و اگه تماسی هم از سمت ایشون گرفته شد خیلی قاطع بهشون اعلام کنید که تنها در صورتی که با خانواده تشریف اوردن خواستگاری میتونین بهشون جواب بدید
    راضی کردن خانواده اقا تنها دست خود این اقاست و شما هیچ مسئولیتی در این زمینه ندارید
    اگر هم دیگه به شما زنگ نزدن که موضوع رو فراموش شده فرض کنید و به زندگیتون برسید این یعنی این اقا هیچ علاقه ایی نداشته که بخواد تلاشی برای بدست اوردن شما بکنه

  4. 2 کاربر از پست مفید hamrahi تشکرکرده اند .

    **سهیل ** (جمعه 11 مرداد 92), sookoot (شنبه 29 تیر 92)

  5. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 15 آبان 92 [ 23:37]
    تاریخ عضویت
    1392-4-10
    نوشته ها
    101
    امتیاز
    597
    سطح
    11
    Points: 597, Level: 11
    Level completed: 94%, Points required for next Level: 3
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    64

    تشکرشده 101 در 50 پست

    Rep Power
    21
    Array
    عزیزم این نظر شخصی من هست شاید درست باشه شاید غلط... توی دنیای مجازی با استفاده از چت، ایمیل و تلفن نمی تونی آدمها را بشناسی... تا چند ساعتی توی شرایط کاملاً امن کنار هم نباشید مثلا ایشون یک روز کامل با خانواده بیاد پیش شما بمونه و یا شما خانه اونها باشید نمی فهمی این آدم کی هست. تا وقتی داری حرف میزنی توی چشماش نگاه نکنی ببینی واکنش اون ادم به حرفت چی هست نمی فهمی چه خبره. اینکه ایشون میگه من خانواده ندارم از نظر من " یک زنگ خطر هست" چرا و به چه دلیلی یک پسر 25 ساله می گه من خانواده ندارم ( خانواده یکمحیط امن هست پر از آدمهایی که 25 ساله این ادم را میشناسن! می دونن این عصبی هست، بددهن است؟ دست بزن داره؟ دخانیات مصرف می کنه؟ آدم محترم و ملایمی هست؟ خلاصه اینکه تمام نقاط ضعف و قوت ما کف دست خانواده هامون هست و در ضمن یک چیزایی توی خانواده ها رایجه که ما اونا را از خانواده یاد می گیریم و میشه جزء رفتار خودمون! بعد اینو با خودمون می بریم توی زندگی مشترکمون. مثلا اگر من پسر یک پدر پرخاشگر باشم از بابام یاد نگرفتم قربون صدقه زنم برم، یا اگر من دختر یک خانواده خشک و سنتی باشم یاد نگرفتم از مادرم چی بپوشم چی بگم و توی زندگی زناشویی چه جور باشم. پس خانواده مهمه مشاورتون درست گفته).
    بعدشم یک دختر خانم نازنین 23 ساله خوشگل شاداب با سواد مهربان متشخص چرا توی سایت همسریابی بگرده دنبال همسر؟ این همه جا، دانشگاه، ورزشگاه، آموزشگاه های مختلف، این همه خانواده و دوست آشنا ... به نظر من یک کوچولو روی اعتماد به نفست و مهارتهای ارتباطیت با کمک یک متخصص مشاوره یا روان کار کن بعد تصمیم بگیر. باور کن وقت بذاری و یک انتخاب خوب داشته باشی موفق تری. من این آقا را که نمیشناسم ولی معمولا کسایی که مهارتهای ارتباطی خوبی ندارن وارد رابطه های اینجوری میشن که بعدم مشکلات خودشو به همراه داره.

  6. 3 کاربر از پست مفید مهرانا9 تشکرکرده اند .

    **سهیل ** (جمعه 11 مرداد 92), sookoot (شنبه 29 تیر 92), نوروزیان. (دوشنبه 31 تیر 92)

  7. #5
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 21 دی 93 [ 23:45]
    تاریخ عضویت
    1391-5-23
    نوشته ها
    535
    امتیاز
    3,418
    سطح
    36
    Points: 3,418, Level: 36
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 82
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    573

    تشکرشده 935 در 360 پست

    Rep Power
    65
    Array
    بایدخدمتتون عرض کنم که من 25 سالمه وایشون 30 سالشونه
    پدرعصبانی دارندکه فقط میخواندحرف خودشون روبه کرسی بنشونند
    خودشون عصبانی هستندوموقعی که عصبانی میشندبه یه چیزی اسیب میزنندیاچیزی میشکنن
    ماچندبارهمدیگررودیدیم ولی باحفظ حریمها،فاصلشون روبامن حفظ کردند
    وقتی اون روزقراربودهمدیگرروببینیم من زنگ نزدم درسته ازقبل بهم گفته بودکه اون روزکارموتعطیل میکنم تاتوروببینم باخودم گفتم اگه میخوادمنوببینه خودش زنگ میزنه زنگ نزداخرهای شب بودزنگ زدمن هم گفتم نمیتونم منتظربمونم
    بعدش گفت بیام دم درخونتون گفتم شب نیا
    گفتم من بیخیال دیدن شدم تاحالاهم بهت نگفتم بیاببینمت چون میدونم قول میدی عمل نمیکنی بهش برخورد
    گفت بهم یه برنامه بده گفتم چندباربهت برنامه دادم گفتم فلان عیده بیاییدمگه شما اومدیدکه من بازم برنامه بدم گوشی روقطع کردوگفت نمیخوام دعوامون بشه گفتم ببین خودت چی میخوای برای خودت برنامه بریزازمن برنامه نخواه یابگومن این برنامه رودارم من هم میگم برنامه من اینه باهم یه برنامه خوب درنظربگیریم همین شدبهش برخوردکه من تصمیموگرفته بودم خیلی سخته حرف ادمویه جوردیگه بفهمن یه کاری میکنم شهرداری پیدام کنه ودفنم کنه همین من هم گفتم خواستن توانستنه اگه بخوای میتونی هرکاری کنی فرداش گوشیش خاموش بودتااینکه شب روشن کردمن هم که پیام داده بودم نگران حالتم جوابی نگرفتم
    حالاموندم اون حرفش یعنی جدایی میخواسته یاچی؟
    بعداون روزم نه ایشون زنگ زدندیاپیام دادندنه من

  8. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 04 دی 99 [ 14:51]
    تاریخ عضویت
    1392-1-05
    نوشته ها
    64
    امتیاز
    7,438
    سطح
    57
    Points: 7,438, Level: 57
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 112
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class5000 Experience Points
    تشکرها
    531

    تشکرشده 81 در 42 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوست خوبم تاپیکتونو خوندم
    ببین دوست خوب چون شما الان تو اون رابطه ای و احساست درگیر شده دوست داری راهی را انتخاب کنی که ته دلت داره تاییدش می کنه ! حقم بهت می دم عزیزم چون احساست برات مهمه ! امـــــــــــــــــــــــ ــا دووست خوبم به چه قیمتی ؟ به این فکر کردی ؟
    الان یک سالو نیم که باهم هستین میدونی اگه همینطوری پیش بری بیشتر احساست قوی تر می شه تا منطقت !!! من نمی خوام راجب کسی قضاوت کنم یا اصلا آدم بد بینی نیستم فقط اینارو می خوام بهتون بگم چون درک می کنم وقتی رابطه احساسی برقرار می کنی سخته که پایان بدی بهش اما اگه به عاقبتشم فکر کنی می تونی بهتر تصمیم بگیری ...ولی ببین یه خانم باهاتون تماس گرفتن و خودشو مادرشون معرفی کردن و بعد یه مدت هم که ایشون گفتن اصلا خانواده ندارم ! نمی دونم شما دوست من باهاشون چطوری برخورد کردی منظورم اینه که اون آقارو از دوست داشتن خودتون نسبت بهش مطمئن کردی ؟! شاید فکر کردن یه مدت می رم فاز ناراحتی و باهات صحبت نمی کنم تا کوتاه بیای و بازم به این رابطه احساسی ادامه بدی حالا تا کی تا وقتی که تو کامل فقط خودشو بپذیری ... اما دوست خوبم این همه ماجرا نیست ... نمی دونم خواهر یا برادر بزرگتری هم داری که ازدواج کرده باشن ؟ ببین عزیزم در کنار خود اون آقا خانوادشونم مهمه ! چرااا ؟ چون تا حدی پیش بینی رفتارای آیندشو با خودت می تونی انجام بدی ... چون خانواده خودت حمایتشون منظورمه خانواده طرف مهمه ...و خیلی چیزای دیگه ....

    ..............

    من حس می کنم شما دختر اکتیوی هستی و تا حدی هم احساساتی حودمم همینطوریم ... اما گلم ببین مثلا یکی می آد خواستگاریتون برای چی می گن دوره آشناییتون 3 تا 6 ماه باشه ..چون اولش می خوای بشناسیش همه رفتاراش برات مهمه .. اولویتاتو دنبالش جستجو می کنی .. مثلا می خوای آدمی باشه که زود از کوره در نره اهل این باشه که باهات صحبت کنه بعد یه مدت کوتاه می بینی نه خیلی زود از کوره در می ره حتی حواسشم نباشه شده جلوتون بد دهنی کنه اونموقع هنوز احساست درگیر نبوده راحت تصمیم میگیری می گی نــــــــه من زندگی آیندم برام مهمه می خوام هر روزشو که با همسرم دارم ازش راضی باشمو آرامش داشته باشیم نمیخوای که خدایی نکرده گریه و این حرفا باشه ...
    همین که شما ارشد دارید ایشون فوق دیپلم می دونم مدرک برای ادم درک و فهم نمی آره اما فکر نمی کنی تو آینده شاید سر یه حرف ساده حق هم با شما باشه اما ایشون فکر کنه مخالفتتون باهاش بخاطر اینه که مدرکتون بالاست و اینو بگه و ....
    دوست خوبم یکم محکم باش اولویتهاتو بنویس ... خصوصیات مثبت و منفی اون آقا هم بنویس ... اگه ایشون رفتن پس دلیلی نداره شما کاری کنی ببین گلم ارزشتون خیلی بالاتر از این حرفاست ناراحتی الانتو به داشتن آرامشو انتخاب درست نخواه از دست بدی .. برای ازدواج هم عجله نکن نه سنتون زیاده نه شرایط تحصیلی کم ... شما می خوای یه انتخاب داشته باشی تو زندگیت پس ارزش و قدر خودتو بدون که اول با منطق و اولویتهاتو اصولی جلو بری برای خرج کردن احساسو عشق ورزیدن بعد از ازدواج زمان داری پس صبور باش و بدون وقتی برای خودت ارزش قائل شی باعث میشه دیگرانم برات ارزش قائل شن و سعی کن برای هر کسی دست یافتنی نباشی جز اون کسی که بعد از عبور از فیلتر منطق و خانواده ات گذشت ...

    امیدوارم آیندتو آرامشتو با یه مدت ناراحت شدن بخاطر احساست تحمل کنی ...

    موفق باشی و بهتــــــــــــــــــرین تصمیم و بگیری
    ........................

    - - - Updated - - -

    فراموش کردم بگم
    عزیزم نشین الان ذهنتو درگیر کن که اون رفتاری که کردن یعنی جدایی یا چی !!!
    شما ارزشتون بالاتر از این حرفاست این فکر را فقط روحییه اتونو خراب می کنه
    از الان بفکر برنامه هاتون باشید به فکر این که روحییات خودتونو بیشتر بشناسید باشید
    به فکر اولویتایی که می خواید یه زندگیه آروم و خوش را تجربه کنید باشید
    به فکر اینکه اگر خواستگار دیگه ای اومد چطور سوالاتتونو بپرسید و هیچکدوم از فرصتهاتون را بخاطر اون آقا از دست ندید

    یکم برنامه ریزی کنید و به کاراایی که دوست دارید مشغول شید از این فکرا به جایی نمی رسید جز افسردگی و خستگی روحتون
    و به خودتونم بگید از الان فکر ایشونو رها می کنم یوقت هم اگر خوووودشون تماس گرفتم می گم که من خواهان زندگی آرومم و اگر با خانوادتون اقدام کردید چشم حاضرم بشناسمتون

    عریرم بنظرم شما هنوز همدیگرو نمی شناسید اونقدرا .. و مطمئن باش اگر پسری هدفش تشکیل خانواده باشه و بخواد بشناستتون حتما رسما اقدام می کنه و هیچ ابایی برای شناخته شدن و.. نداره و براش مهمه همسرشو اون هم بشناسه.. چرااا ؟ چون اونم دنبال زندگـــــــــــــــــی آرومو ایده آل از نظر خودشه ... از آقایون تو همین تالارم بپرسی مطمئن باش همینو می گن .. پس اعتماد بنفس داشته باش و خودتو دوست داشته باش و راه درستی که با منطق و در کنارش احساس هم حضور داره رو انتخاب کن ...

  9. 3 کاربر از پست مفید sookoot تشکرکرده اند .

    **سهیل ** (جمعه 11 مرداد 92), roseflower (شنبه 29 تیر 92), نوروزیان. (دوشنبه 31 تیر 92)

  10. #7
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 21 دی 93 [ 23:45]
    تاریخ عضویت
    1391-5-23
    نوشته ها
    535
    امتیاز
    3,418
    سطح
    36
    Points: 3,418, Level: 36
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 82
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    573

    تشکرشده 935 در 360 پست

    Rep Power
    65
    Array
    اوایل فکرمیکردم احساسم رودرگیرنمیکنم تااینکه گذشت وگذشت احساسم درگیرشد وابستش شدم طوریکه وقتی یه روزیه پیام نمیومدیامن زنگ میزدم زنگ میزدم جواب نمیدادگریه میکردم خداروشکرکه تونستم خودم روکنترل کنم خداروشکرکه منطق براحساسم غلبه کرد
    هرچندبازم برام سخته یعنی این همه حرفی که زدهمش بادهوابودیعنی منونمیخواست تواین مدت بازیم دادوقتی که دیدمن دختری نیستم که باپسرحرف بزنم یابهتره بگم دوست شم بااین راهکارجلواومدتابهم بگه ببین بالاخره تودام افتادی
    من چندباربامادرایشون حرف زدم دوبارخواهرشون رودیدم همکاراش من رومیشناسندخودش یه بارتلفنی یه بارحضوری باباباحرف زده یه بارحضوری دوسه بارتلفنی بامامان حرف زده ولی من حرف بدی نزدم که به ایشون بربخوره فقط گفتم بهتره برنامه بریزی وباتوجه به اون پیش بری بدقولی بسه بهتره تکلیفمون مشخص شه بهش برخورد
    بهم چندروزقبل گفته بودچی میشه بیام دستتوبگیرم باهم بریم دیگه امااگری هم نیست شرط وشروطی هم نیست من قبول نکردم وگفتش شوخی کردم میگن پشت هرشوخی نیت خودادم هست بهش گفتم باخانوادت هروقت اومدی اونوقت من جواب میدم بهش قول صددرصدندادم که جوابم چیه چون بعدتحقیق مشخص میشه
    پسرخوبی بودیعنی طوری نبودکه سواستفاده کنه ازطرفی هم من اجازه نمیدادم ازحدوحریمی که داره خارج شه ببخشیداین حرف رومیزنم ولی یه باربهم گفت میبوسمت کلی باهاش دعواکردم وگفتش فقط گفتم سخت نگیرمالیاتوعوارض نداره وازاین حرفابعداون هیچی بهم نگفت زیادازم میخواست که ازاحساساتم بگم ولی من نمیگفتم خیلی به ندرت میگفتم دوست دارم تواین یک سال ونیم انگشت شماربهش گفتم وهمش گلایه میکردومن هم میگفتم به وقتش همش ازاحساساتم بهت میگم
    بدقول بودیعنی روی حرفی که میزدنمیموندبعدش میگفت قول صددرصدندادم نگفتم حتمامیام بدش میومدبهش بگی بدقول چون میگفت بدقول نیستم حالانمیموندم به کسی که به حرفی که زده عمل نمیکنه چی میگن

    - - - Updated - - -

    اوایل فکرمیکردم احساسم رودرگیرنمیکنم تااینکه گذشت وگذشت احساسم درگیرشد وابستش شدم طوریکه وقتی یه روزیه پیام نمیومدیامن زنگ میزدم زنگ میزدم جواب نمیدادگریه میکردم خداروشکرکه تونستم خودم روکنترل کنم خداروشکرکه منطق براحساسم غلبه کرد
    هرچندبازم برام سخته یعنی این همه حرفی که زدهمش بادهوابودیعنی منونمیخواست تواین مدت بازیم دادوقتی که دیدمن دختری نیستم که باپسرحرف بزنم یابهتره بگم دوست شم بااین راهکارجلواومدتابهم بگه ببین بالاخره تودام افتادی
    من چندباربامادرایشون حرف زدم دوبارخواهرشون رودیدم همکاراش من رومیشناسندخودش یه بارتلفنی یه بارحضوری باباباحرف زده یه بارحضوری دوسه بارتلفنی بامامان حرف زده ولی من حرف بدی نزدم که به ایشون بربخوره فقط گفتم بهتره برنامه بریزی وباتوجه به اون پیش بری بدقولی بسه بهتره تکلیفمون مشخص شه بهش برخورد
    بهم چندروزقبل گفته بودچی میشه بیام دستتوبگیرم باهم بریم دیگه امااگری هم نیست شرط وشروطی هم نیست من قبول نکردم وگفتش شوخی کردم میگن پشت هرشوخی نیت خودادم هست بهش گفتم باخانوادت هروقت اومدی اونوقت من جواب میدم بهش قول صددرصدندادم که جوابم چیه چون بعدتحقیق مشخص میشه
    پسرخوبی بودیعنی طوری نبودکه سواستفاده کنه ازطرفی هم من اجازه نمیدادم ازحدوحریمی که داره خارج شه ببخشیداین حرف رومیزنم ولی یه باربهم گفت میبوسمت کلی باهاش دعواکردم وگفتش فقط گفتم سخت نگیرمالیاتوعوارض نداره وازاین حرفابعداون هیچی بهم نگفت زیادازم میخواست که ازاحساساتم بگم ولی من نمیگفتم خیلی به ندرت میگفتم دوست دارم تواین یک سال ونیم انگشت شماربهش گفتم وهمش گلایه میکردومن هم میگفتم به وقتش همش ازاحساساتم بهت میگم
    بدقول بودیعنی روی حرفی که میزدنمیموندبعدش میگفت قول صددرصدندادم نگفتم حتمامیام بدش میومدبهش بگی بدقول چون میگفت بدقول نیستم حالانمیموندم به کسی که به حرفی که زده عمل نمیکنه چی میگن

  11. 2 کاربر از پست مفید roseflower تشکرکرده اند .

    **سهیل ** (جمعه 11 مرداد 92), sookoot (شنبه 29 تیر 92)

  12. #8
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 21 دی 93 [ 23:45]
    تاریخ عضویت
    1391-5-23
    نوشته ها
    535
    امتیاز
    3,418
    سطح
    36
    Points: 3,418, Level: 36
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 82
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    573

    تشکرشده 935 در 360 پست

    Rep Power
    65
    Array
    راستی یادم رفته بودکه بگم یه شب داشتیم باهم حرف میزدیم که بهم گفت میخواستم زنگ بزنم باخواهرم حرف بزنی رفته یکی ازچتهاوای دی من رومیخواست من بهش تذکردادم ولی میخواستم توهم حرف بزنی برگشتم بهش گفتم اجازه نده بره یه نوع اعتیادمیاره بهم گفت اره نمیخوام مثل توشه درحالیکه من اهل چت کردن نیستم ازش هیچی نپرسیدم ولی همش به این فکرمیکردم ومیکنم چرااین حرف روبهم زد

  13. کاربر روبرو از پست مفید roseflower تشکرکرده است .

    **سهیل ** (جمعه 11 مرداد 92)

  14. #9
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 21 دی 93 [ 23:45]
    تاریخ عضویت
    1391-5-23
    نوشته ها
    535
    امتیاز
    3,418
    سطح
    36
    Points: 3,418, Level: 36
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 82
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    573

    تشکرشده 935 در 360 پست

    Rep Power
    65
    Array
    نمیتونم تحمل کنم نمیتونم قبول کنم که این همه احساس وعلاقه بادهوابوده این همه حرف همش کشک بوده نمیتونم چرابااحساساتم بازی کردچرااینکارروبامن کردمگه من چیکارکرده بودم چه گناهی داشتم که اینطوری شد

  15. کاربر روبرو از پست مفید roseflower تشکرکرده است .

    **سهیل ** (جمعه 11 مرداد 92)

  16. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 04 دی 99 [ 14:51]
    تاریخ عضویت
    1392-1-05
    نوشته ها
    64
    امتیاز
    7,438
    سطح
    57
    Points: 7,438, Level: 57
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 112
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class5000 Experience Points
    تشکرها
    531

    تشکرشده 81 در 42 پست

    Rep Power
    0
    Array
    بهت حق می دم دوست خوبم ..

    اما الان داری همش اینا رو از خودت می پرسی که چی حل شه ؟ دنبال چه جوابی هستی گلم ؟

    اینطوری بازم میگم بهت باووور کن که حال خودتو بیشتر تشدید می کنی که بد شه و فقط روحتو خسته می کنی ...

    ببین اگه باهم ازدواج می کردین و خدایی نکرده بعدا تو زندگی بهتون می گفت تو می ری چت میری سایتای مختلف واسه اینکه منوتو هم تو همین سایتا آشنا شدیم اونوقت چه حسی پیدا می کردی ..

    عزیزم
    ببخشش و رهاش کن فکرشو دنبال اینم نباش که پس اون همه احساسش کجا رفت...

    فراموش کن و خودتو مشغول کارایی که دوست داری کن

    از خودتونم این سوالو بپرس تا کی می خوای به این فکرا ادامه بدی که چی ؟

    رهاش کن بفکــــــــــــــــــر روح خودت باش

    امیدوارم موفق باشی خانمی و زودتر به خودت بیای و
    روزاتو خودت بسازی که بعدا خدایی نکرده حسرت برگشتن به کذشته را نخوری ...

    شما ارزشت بالاتر از اینهاست ...
    اینقدر روحتونو بزرگ کن که دیگران خواهان شما باشند ...

    اینم یه حکمتـــی از " خــــــــــــدا " بدونید و بااااور کنید که خدا دوستتون داشته ..

    شاید بعدا این حکمتشو درک کنید

    از خدا بخوایید که آدم خوبی را سر راهتون قرار بده ..

    کافیه فقط به خودش اعتماد کنی عزیزم


    موفق باشی و شاااااااااااااااااااااااا ااااااااااااااد
    ویرایش توسط sookoot : شنبه 29 تیر 92 در ساعت 23:52

  17. کاربر روبرو از پست مفید sookoot تشکرکرده است .

    **سهیل ** (جمعه 11 مرداد 92)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. *موفقیت در صحبت و پیام رسانی *
    توسط فرشته مهربان در انجمن مهارتهای ارتباطی
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: دوشنبه 17 مهر 96, 02:14
  2. پیشنهاد میکنم محیط سایت دلنشین تر و مفرح تر باشه...
    توسط yarmehrban در انجمن پیشنهادات ،انتقادات و مشکلات تالار
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: دوشنبه 28 فروردین 96, 11:15
  3. پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: دوشنبه 26 فروردین 92, 10:37
  4. اندر حکایت پیدایش ضرب المثلها
    توسط baby در انجمن داستان و حکایت آموزنده
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: سه شنبه 14 آذر 91, 18:59
  5. پیشنهاد مدیریت تالار
    توسط erfan25 در انجمن پیشنهادات ،انتقادات و مشکلات تالار
    پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: یکشنبه 03 آذر 87, 13:10

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 19:45 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.