سلام دوستان، چند ماهه که تو تاپیکای قبلیمم توضیح دادم، رابطه نامزدم باهام تغییر کرده. نمیدونم واقعا منو دیگه نمیخواد یا میخواد. نمیدونم کس دیگه ای وارد زندگیش شده یا بخاطر پاگذاشتن روی مسئولیتها و قولاش تحت تاثیر خونوادش عوض شده. خیلی داغونم. افسرده شدم. چند ماهه تو استرسم و استرسم برام مثه سمه. احساس بازیچه شدن دارم. نه میاد جلو با خونوادم حرف بزنه نه مستقیم همچیو کات میکنه. اونکه سالها محرم اسرار و مشاورم بود تو همه مسائل روزمره زندگیم الان سر کوچکترین مسئله ای میخاد منو جلوهمه خراب کنه. خیلی تودارو ظاهرسازه. از خودم و ازین زندگی خسته شدم. هیچکیو ندارم پای درددلم بشنه و راهنماگر خوبی باشه. خودمم که تو اوج غرور و اعتماد بنفس بودم به یه آدم ضعیف که کنترلی رو رفتارم ندارم تبدیل شدم. نه تحمل ادامه رفتارای اینطوریشو دارم نه تحمل جدایی. هر دو تاش با وضعیت الان برام به معنای واقعی کشندست. تو مخمصه بدیم هم از طرف پدرم که میگه تماس نگیر هم از طرف اون که کاری نمیکنه و فقط بفکر کار و پولشو توقعات و بهره کشی از منه. حتی توان غذاخوردنم ندارم. شما جای من بودید چکار میکردید؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)