اومدم از لطف خداي مهربونم بگم

[roze sepid]

سلام دوستاي خوبم
يك دنيا گل زيبا تقديم همه شماها كه به هر نحوي كمكم كردين.
الان حس خوبي دارم واميدوارم از اين بهترم بشم.
يك كار خوب تويك جاي خوب ويك در آمد خوب وسه روز درهفته باساعت كاري كم قراره برام جور بشه.تازه از لحاظ معنوي هم خيلي خيلي عاليه.
يك جلسه رفتم اون همكلاسيم درسم داد اما چون رفتارش با اون دختر اصلا خوب نبود ترجيح دادم خودم درسامو بخونم.

- - - Updated - - -

فرشته مهربون ممنونم از راهنماييهاتون.

[roze sepid]

وقتي شماها رو دوباره تو تاپيك خودم ميبينم خيلي خوشحال ميشم.
اين تاپيك قراره الطاف خداي خوبمونشون بده.

[roze sepid]

سلام دوستاي مهربون وهمراهم.
به لطف خداي خوب از امروز روزنه اميد جديدي تو دلم باز شد.
آخه ديشب يك خواب خوب ديدم وصبح در كمال ناباوري يك رويداد عجيب رخ داد.(به وقتش بهتون ميگم.)
قبل از طلاق مامانو بابام كه خيلي سختي زيادي رو متحمل شده بودم دوقطعه شعر در مورد خداهميشه ورد زبونم بود كه وقتي دلم ميگرفت واشك ميريختم ميخوندم.

1همه دنيا بخوان وتو بگي نه.نخوان وتو بگي آره تمومه.همين كه اول وآخر تو هستي به محتاج تو محتاجي حرومه.

2خدا يار بيكسونه.خدا خيلي مهربونه.خدا دردمو ميدونه.خدا دردمو ميدونه.


شايد اين جمله ها جدا به دردتون بخوره چون منو خيلي آرومتر ميكرد...

- - - Updated - - -

راستي امشب واسه خواهرم خواستگار اومد.
من برخلاف خيلي وقتا كه احساس خوبي نداشتم از اينكه زندگي خواهرم سرو سامون بگيره خوشحالم.
واسش دعا كنيد خوشبخت بشه.ممنونم.

[roze sepid]

با كمك خداي مهربون ديروز به نتيجه جالبي رسيدم كه خيلي ساده بود اما من نسبت بهش بي توجه بودم.
هميشه هر وقت فكر بدي ميومد سراغم(...)حس ميكردم شيطون اونجا حضور داره ونميزاره من بنده خوبي براي خداي مهربونم باشم...ودر نهايت همه چيز به نفع اون تموم ميشد...
ديروز همين فكر اومد سراغم اما جرقه ساده اي كه ازش غافل بودم به مغزم خطور كرد...
باخودم گفتم درسته كه شيطون نميخواد خوب باشم اما اون يك دونه است كه از درگاه خدا رانده شده.خداهزارن هزار فرشته داره كه خودش تو قرآن گفته مراقب بنده هامن و من ميتونم با كمك خداي مهربون و وجود اونهمه فرشته خودمو از شر شيطان مطرود حفظ كنم.
تازه ياد حرفي كه هميشه مشاور بهم ميگفت افتادم...
با خدا باش پادشاهي كن...بي خدا باش هرچه خواهي كن...

[roze sepid]

سلام دوستاي خوبم ديروز دوباره درس بزرگ وعالي از خداي خوبم گرفتم.شايد بهتر باشه تعريف نكنم اما الان از اون اتفاق خيلي حالم بهتره.سبك شدم.
سلام مسافر زمان محترم من امروز تاپيك تصوير ذهني روخوندم ومتوجه شدم بهار وشما حرفايي در مورد من زديد.(اگر درست متوجه شده باشم)
بايد بگم من اون تاپيكو به دست فراموشي سپرده بودم.اما از حق نميگذرم وميگم حضور وحرفاي همتون باعث قوت قلبم شد.
اون تاپيك براي من يك دوره آموزشي بود كه هر كدومتون به من يك يا چند درس مهم داديد.
از همتون ممنونم حتي از اونايي كه ازشون ناراحت شده بودم.
درس ديروزمم در راستاي صبردر برابر ناراحتي وعصبانيت بود.

[roze sepid]

سلام دوستاي خوبو مهربونم.
اميدوارم هميشه هميشه موفق وسربلندو پيروز باشيد.
مسافر زمان محترم ممنون به خاطر پيغامتون.من امكان پيغامو ندارم اما همينجا جواب ميدم...
در مورد نام كاربريم بايد بگم خودم پيشنهاد آسمانو دادم اما مدير محترم آسمان روشنو انتخاب كردن.چون آسمان وجود داشت.ومن اين اسم جديدو بيشتر دوست دارم.حس خوبي بهم ميده.
درمورد تصوير ذهني من اصلا ناراحت نشدم.اتفاقا خوشحال شدم كه شماها هنوز منو فراموش نكردين.وميدونم كه همتون بهم خيلي خيلي لطف داريد.
من هميشه شكر گزار خدا بودمو هستم اما دارم سعي ميكنم اين شكر زباني در عمل بيشتر خودشو نشون بده تا احساس رضايت بيشتري از انسان بودنم داشته باشم.ودرك كنم خدا تو لحظات خاص ومشكل چه انتظاري داره كه بايد انجام بدم.
خلاصه كه اين روزا خدا امتحان دكترا ازم ميگيره اما من هنوز درحد پشت كنكوري هستم.
از همتون التماس دعا دارم.

[roze sepid]

سلام دوستاي خوبم
2شب پيش يك اتفاق باعث شد دوباره به زندگي اميدوار بشم.ودوباره از نو شروع كنم.انگار كه تازه متولد شدم.
اون اتفاق يك خواب بود.من به بعضي خوابهايي كه ميبينم اعتقاد دارم.چون بيشترشون در جهت رفتار روزانمه ومن ميفهمم چي درست بوده وچي اشتباه.

- - - Updated - - -

اين روزا اتفاقات جديدي در حال انجامه.اما همه چيز به كندي پيش ميره انگار كه فقط وفقط خدا ميخواد صبرمو امتحان كنه.
منم كه خيلي صبوووووور!!! اما از خدا خواستم كمكم كنه.

من به يك نتيجه خوب در مورد آدما رسيدم واون اينه كه آدما هر چقدر هم كه بد جلوه كنن ميتونن به مرور زمان بهترينها بشن.فقط اگر ذره اي به اتفاقات اطرافشون توجه كنن.ودستهاي دعاكننده اي دنبالشون باشه.

اينارو باتمام وجودم حس كردم.وبهش ايمان دارم.براي همين هروقت كسي نفرين ميكنه كه خدا لعنت كنه فلاني رو...با خودم يا به اون شخص ميگم دعا كن خدا هدايتش كنه تايك عده از دستش در امان باشن.



بالعنت ديگران اونا خوب نميشن بلكه بدتر ميشن.

فقط با دعاست كه هم خودمون وهم ديگران به آرامش ميرسن.

- - - Updated - - -

اين روزا اتفاقات جديدي در حال انجامه.اما همه چيز به كندي پيش ميره انگار كه فقط وفقط خدا ميخواد صبرمو امتحان كنه.
منم كه خيلي صبوووووور!!! اما از خدا خواستم كمكم كنه.

من به يك نتيجه خوب در مورد آدما رسيدم واون اينه كه آدما هر چقدر هم كه بد جلوه كنن ميتونن به مرور زمان بهترينها بشن.فقط اگر ذره اي به اتفاقات اطرافشون توجه كنن.ودستهاي دعاكننده اي دنبالشون باشه.

اينارو باتمام وجودم حس كردم.وبهش ايمان دارم.براي همين هروقت كسي نفرين ميكنه كه خدا لعنت كنه فلاني رو...با خودم يا به اون شخص ميگم دعا كن خدا هدايتش كنه تايك عده از دستش در امان باشن.



بالعنت ديگران اونا خوب نميشن بلكه بدتر ميشن.

فقط با دعاست كه هم خودمون وهم ديگران به آرامش ميرسن.

[roze sepid]

يكي از دوستام كه توسط يكي ديگه باهاش آشنا شدم روانشناسي خونده.از من خواسته برم خونه استادشون.اونجا كارگاههاي آموزشي براي خودشناسي وازدواج دارن.اما چندتا مساله اينجا وجود داره.
1 من به اين دختر وچشماش اعتماد ندارم.(چشماي عجيبي داره كه من هيچكسو اينطوري نديدم)
2 كارگاه خونه استادشونه.
3 جمعه ها برگزار ميشه.
4 وقتي آدرس دقيق خواستم ويه طوري اصرار كردم بهم نداد وگفت بيا ...باهم بريم.
5 توي كارگاه همه بايد از تمام رازو رمز زندگيشون حرف بزنن.ميگه قانونش اينه.
6 3تازوج و چند نفر پسر ودختر مجرد هستن.ميگه جو اونجا طوريه كه همه با هم صميمين وخودشم چادريه اما آدم آزادوراحتيه.
اون دوست مومنم ميگه برو تا بتوني بفهمي اين دختر چطور آدميه چون اونم تازه باهاش آشنا شده. اما من با شرايط موجود ترس ودلهره عجيبي دارم.
به نظرتون چكار كنم؟

- - - Updated - - -

يكي از دوستام كه توسط يكي ديگه باهاش آشنا شدم روانشناسي خونده.از من خواسته برم خونه استادشون.اونجا كارگاههاي آموزشي براي خودشناسي وازدواج دارن.اما چندتا مساله اينجا وجود داره.
1 من به اين دختر وچشماش اعتماد ندارم.(چشماي عجيبي داره كه من هيچكسو اينطوري نديدم)
2 كارگاه خونه استادشونه.
3 جمعه ها برگزار ميشه.
4 وقتي آدرس دقيق خواستم ويه طوري اصرار كردم بهم نداد وگفت بيا ...باهم بريم.
5 توي كارگاه همه بايد از تمام رازو رمز زندگيشون حرف بزنن.ميگه قانونش اينه.
6 3تازوج و چند نفر پسر ودختر مجرد هستن.ميگه جو اونجا طوريه كه همه با هم صميمين وخودشم چادريه اما آدم آزادوراحتيه.
اون دوست مومنم ميگه برو تا بتوني بفهمي اين دختر چطور آدميه چون اونم تازه باهاش آشنا شده. اما من با شرايط موجود ترس ودلهره عجيبي دارم.
به نظرتون چكار كنم؟

[faghat-KHODA]

سلام
خوشحالم که دوباره براتون پست میذارم.

شمایی که از کار کردن با دو تا اقا پسر( که هم رشتتون بودن) اکراه داشتید،حالا چی شده که دارید این سوال رو می پرسید؟

نمی گم حتما نقشه ای هست.اما ...

ایا شما به مشاور دیگه ای دسترسی ندارید که می خواید برید اونجا؟

اونجا قراره چه اتفاقی بیفته که پیش مشاور خودتون نمی افته؟

شما هم میتونید مثل این دوست نو رسیده و واسطه ایتون با بقیه راحت باشید و بگید و بخندید؟اصلا از بودن در چنین جمعی احساس خوبی خواهید داشت؟

مگه زندگی ما قصست که بشینیم و 10،12 نفرم گوش بدن؟

دوست مومنتون که خودشم تازه ایشون رو شناخته به شما می گه برید تو این کلاسها شرکت کنید تا این دوست جدید رو بهتر بشناسید!!! که چی بشه ؟ اصلا چرا خودشون نمیرن(حتما شوهر و بچه دارن) ؟

اگه ایشون مشاور خوبی هستن حتما یه کلینیکی ، چیزی هم دارن که کارگاه هاشون رو اونجا برگزار کنن.

نرید به اینجور جاها تا دچار دلشوره هم نشید.


این سوالات رو خودتون به خودتون جواب بدید.اما اگه نظر این حقیر رو بخواید شما یه دختر هستید ، امتحان کردن برخی چیزها ممکنه خیلی خیلی خیلی براتون گرون تموم بشه(البته در مورد اقایون هم باید مواظب بود).

من خیلی سعی می کنم بد بین نباشم.اما در اینگونه مواقع اصرار عجیبی دارم به اینکه بد بین باشم.

شما خودتون رو خیلی درگیر مشاور کردید.یه جورایی انگار به مشاور احساس نیاز پیدا کردید.امیدوارم ناراحت نشید.شما مثل شخصی عمل می کنید که رفته پیش یک دکتر،دارو هاش رو گرفته.اما خوب نمی شه.میدونید چرا؟چون داروهاش رو گذاشته تو جیبش و انتظار داره حالش خوب شه.باید از دارو ها استفاده کرد.شما هم باید از اینهمه راهکار هایی که دوستان و مشاور خودتون دادن و مقالات سایت(حتی بخش کارگاه اموزشی)استفاده عملی کنید.نه اینکه فقط بخونید.عملیاتی کنید هر چی که یاد گرفتید.


ببخشید.فکر کنم زیاده روی کردم.


فقط خدا

- - - Updated - - -

سلام
خوشحالم که دوباره براتون پست میذارم.

شمایی که از کار کردن با دو تا اقا پسر( که هم رشتتون بودن) اکراه داشتید،حالا چی شده که دارید این سوال رو می پرسید؟

نمی گم حتما نقشه ای هست.اما ...

ایا شما به مشاور دیگه ای دسترسی ندارید که می خواید برید اونجا؟

اونجا قراره چه اتفاقی بیفته که پیش مشاور خودتون نمی افته؟

شما هم میتونید مثل این دوست نو رسیده و واسطه ایتون با بقیه راحت باشید و بگید و بخندید؟اصلا از بودن در چنین جمعی احساس خوبی خواهید داشت؟

مگه زندگی ما قصست که بشینیم و 10،12 نفرم گوش بدن؟

دوست مومنتون که خودشم تازه ایشون رو شناخته به شما می گه برید تو این کلاسها شرکت کنید تا این دوست جدید رو بهتر بشناسید!!! که چی بشه ؟ اصلا چرا خودشون نمیرن(حتما شوهر و بچه دارن) ؟

اگه ایشون مشاور خوبی هستن حتما یه کلینیکی ، چیزی هم دارن که کارگاه هاشون رو اونجا برگزار کنن.

نرید به اینجور جاها تا دچار دلشوره هم نشید.


این سوالات رو خودتون به خودتون جواب بدید.اما اگه نظر این حقیر رو بخواید شما یه دختر هستید ، امتحان کردن برخی چیزها ممکنه خیلی خیلی خیلی براتون گرون تموم بشه(البته در مورد اقایون هم باید مواظب بود).

من خیلی سعی می کنم بد بین نباشم.اما در اینگونه مواقع اصرار عجیبی دارم به اینکه بد بین باشم.

شما خودتون رو خیلی درگیر مشاور کردید.یه جورایی انگار به مشاور احساس نیاز پیدا کردید.امیدوارم ناراحت نشید.شما مثل شخصی عمل می کنید که رفته پیش یک دکتر،دارو هاش رو گرفته.اما خوب نمی شه.میدونید چرا؟چون داروهاش رو گذاشته تو جیبش و انتظار داره حالش خوب شه.باید از دارو ها استفاده کرد.شما هم باید از اینهمه راهکار هایی که دوستان و مشاور خودتون دادن و مقالات سایت(حتی بخش کارگاه اموزشی)استفاده عملی کنید.نه اینکه فقط بخونید.عملیاتی کنید هر چی که یاد گرفتید.


ببخشید.فکر کنم زیاده روی کردم.


فقط خدا

[roze sepid]

منصرف شدم.نبايد اينارو ميگفتم.
حالا با خودتون ميگيد تو كي هستي كه از چشم كسي تشخيص دادي يه جوريه.
شايدم اون فرشته است

- - - Updated - - -

منصرف شدم.نبايد اينارو ميگفتم.
حالا با خودتون ميگيد تو كي هستي كه از چشم كسي تشخيص دادي يه جوريه.
شايدم اون فرشته است