من به مدت چهارماهي با دوستم آشنا شده بودم وقتب برام خواستگار اومد اونم اومد خواستگاري اما خانوادش از روز اول مخالف بودن بعد از اينكه چند بار اومدن نظر دوستم رو هم عوض كردن و اونم رفت و گفت مثل يه خواهر دوستم داره دو هفته اي از هم جدا بوديم من طاقت نياوردم چون خيلي حالم بد بود و بهم سخت ميگذشت كارم فقط گريه بود و من باهاش تماس گرفتم اونم استقبال كرد اما گفت به صلاحمون نبود و بدون حمايت خانوادهها نميشه و ميخاد باهام باشه اما نه مثل قبل.ميگه دو نفر كه همديگه رو دوست دارن نيازي نيست كه حتما كنار هم باشن.اما من دوستش دارم و بدون اون نميتونم اما حرفاش اذيتم ميكنن و ميدونم فقط خودم داغون ميشم ممكنه دوباره روابطمون درست بشه ؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)