به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 11
  1. #1
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 29 بهمن 01 [ 12:00]
    تاریخ عضویت
    1391-12-24
    نوشته ها
    1,690
    امتیاز
    42,348
    سطح
    100
    Points: 42,348, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteranOverdrive25000 Experience Points
    تشکرها
    6,932

    تشکرشده 6,903 در 1,648 پست

    Rep Power
    348
    Array

    نفوذ احساسی دردسرساز!

    سلام.

    من در کل استقلال فکر و استقلال نگرش دارم. استقلال احساسی نسبتا خوبی هم دارم.

    اما

    اما یک فرد خاص هست که به لحاظ احساسی شدیدا روی همدیگه نفوذ داریم.

    منظورم از استقلال احساسی اینه که احساسات یک فرد، روی یک فرد دیگه اثر نگذاره.

    من و این شخصی که می گم (اسمش رو بذاریم x) کاملا از احساسات همدیگه اثر می گیریم.

    و این از هردوجهت مشکل ساز می شه.

    اول اینکه اگه من نسبت به کسی حس منفی ای داشته باشم، و x این حس من رو ببینه، اونوقت همین حس رو نسبت به اون فرد پیدا می کنه... و من بیچاره همش باید حواسم باشه که نسبت به هرکسی که ممکنه برای اون مهم باشه، همش سیگنال های مثبت بفرستم! چون چندتا مثال برام زده که فرضا فلانی رو که تو اونجوری در موردش گفتی، من ازش متنفر شدم، و باهاش بد رفتار کردم و ...

    دوم هم برعکسش...

    مثلا چند ماه پیش یه خواستگار داشتم که به نظرم جای بررسی داشت. به محض اینکه به x گفتم، اون شدیدا واکنش منفی نشون داد... منم سریعا حسم منفی شد!

    اما اون فرد کوتاه نیومد، و خیلی اصرار داره. اوائل که اونقدر حسم منفی شده بود که با قاطعیت رد کردم (هرچند از نظر خودم جای فکر داشت. البته من مشکلی که باعث شده نظر x منفی بشه رو قبول دارم، اما به نظر من قابل حله و جای تامل داره)، ولی بعد از چند ماه اثر اون حس منفی از بین رفت. و من دوباره به این فکر افتادم که به پیشنهادش فکر کنم.

    یکم تو اون پروسه پیش رفتم، اما امروز باز هم یه پرتو از سیگنال های منفی بهم برخورد کرد، و باعث شد احساس دلزدگی کنم... از یه طرف دلم می خواد بهش جواب رد بدم، از یه طرف می بینم هم اون طفلک گناه داره، هم اینکه منطقم می گه جا داره بیشتر بررسی کنم...

    این مسئله امروز و دیروز نیست، من و x خیلی وقته این مشکل رو داریم!!

    چیکار می شه کرد؟

    هر اتفاق بدی، یه اتفاق خوبه...



  2. 4 کاربر از پست مفید میشل تشکرکرده اند .

    reihane_b (یکشنبه 16 تیر 92), rozaneh (شنبه 15 تیر 92), roze sepid (یکشنبه 16 تیر 92), کامران (یکشنبه 16 تیر 92)

  3. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 11 بهمن 98 [ 21:22]
    تاریخ عضویت
    1390-1-21
    محل سکونت
    یه جای دور دور دور
    نوشته ها
    662
    امتیاز
    12,717
    سطح
    73
    Points: 12,717, Level: 73
    Level completed: 67%, Points required for next Level: 133
    Overall activity: 19.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    2,167

    تشکرشده 2,912 در 637 پست

    Rep Power
    86
    Array
    سلام

    پس میشل هم داره رفتنی میشه. خدا بیامرزتت


    میشل عزیز، به سیگنال خودت نگاه کن اینکه میگی تحت تاثیر اون آدم حست منفی شده شاید درست نباشه شاید واقعاً این خود تویی که حس و سیگنال منفی از خواستگارت میگیری!

    حالا یه قدرت بیچاره ای هم پیدا شده اومده ما رو از شر میشل نجات بده این آقای ایکس نمیگذاره
    (یاد مردان ایکس افتادم البته اونا آدمای خوبی بودن و قصد کمک به آدما رو داشتن شاید این ایکس تو هم همون قصد رو داره )

    گفته بودی مشکلی که باعث رد نظر ایکس شده رو قبول داری اما از یکطرف میگی جای بررسی داره! مگه از نظر ایکس جای بررسی نداره؟ حتماً نداره دیگه پس چرا شما دو تا با این شباهت احساسی ، و گرفتن نتیجه یکسان در ابتدای امر، الان نظرت با اون داره کم کم متفاوت میشه دقت کردی؟ چیزای دیگه ای وسط هست میشل عزیز. بله دختر خوب.

    اگه میتونی مشکل رو بیان کن تا ببینیم نظر تو درسته که میگی قابل حله یا نظر ایکس. البته این به شرطیه که مشکل این تاپیکت این باشه که بخوای در مورد اون پیشنهاد نتیجه بگیری! اما اگه هدفت از زدن این تاپیک احساس مشترک و سیگنال همسانت با آقا یا خانم ایکس هست و اینه که عذابت میده قضیه فرق میکنه. هدف رو واضح کن به نظرم میتونی دوتاشو توی همین تاپیک جلو ببری .

    به نظرم ایکس بیشتر از اون چیزی که تو قبولش داری تو رو قبول داره و نظر و حرفت براش حجته و این احساسی رو شکل داده که هر فردی رو مناسب تو ندونه و شاید فقط یک آدم ایده آل نظرش رو جلب کنه.

    اما نظر خودم : زندگی تجربه ایکس ها رو کنار هم گذاشتن و استفاده کردن در کنار منطق و عقله و نه جلو رفتن صرف با احساس ! چون در این صورت چنانت بکوبد این روزگار ، که گویی از اول نبودی تیر تپر

    پس ببین چرا ایکس مخالفه رو منطقه یا رو احساس ! ببین خودت چرا گاهی به فکر جواب مثبت دادن می افتی رو منطقه یا رو احساس و به قول خودت دلسوزی! کمی با خودت رک باش اگه اینجوری ایکس توی زندگیت دائم حضور و نظر و تاثیر رو سیگنالهات داشته باشه زندگی زناشویی خوبی در پیش نخواهی داشت استقلال احساسی برای تصمیم مساله ای مثل ازدواج کافی نیست اما برای بقای اون لازمه.
    نمی دانم چه کرده ام
    اما
    می دانم به تو نیاز مندم

    ویرایش توسط rozaneh : شنبه 15 تیر 92 در ساعت 17:12

  4. 5 کاربر از پست مفید rozaneh تشکرکرده اند .

    reihane_b (یکشنبه 16 تیر 92), roze sepid (یکشنبه 16 تیر 92), کامران (یکشنبه 16 تیر 92), ویدا@ (شنبه 15 تیر 92), میشل (شنبه 15 تیر 92)

  5. #3
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 29 بهمن 01 [ 12:00]
    تاریخ عضویت
    1391-12-24
    نوشته ها
    1,690
    امتیاز
    42,348
    سطح
    100
    Points: 42,348, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteranOverdrive25000 Experience Points
    تشکرها
    6,932

    تشکرشده 6,903 در 1,648 پست

    Rep Power
    348
    Array
    سلام آقای روزنه.

    نه بابا رفتنی نیستم... این پروسه ازدواج من شدیدا پیچیده ست. حالا جای توضیحش نیست، ولی اگه عوامل متناقضی که این وسط دخیل هستند رو براتون بنویسم، می بینید که چه گره هایی داره!

    بگذریم...

    ببینید سیگنال هایی که من دریافت می کردم منفی نبودند. در واقع حس بدی نداشتم ازش.

    اما بهتون نمی گم اون مشکل چیه! چون احتمالا شما هم مخالفت می کنید!

    به هر حال،

    الان مسئله این آقا نیست. چون در این لحظه خودم هم خیلی حس منفی ای بهش دارم! اما این حسم بخاطر خودش نبود، طفلک از نظر من مشکلش چیزی نیست که قابل هندل کردن نباشه! من فکر نمی کنم هرکس یه مشکلی پیدا کرد، دیگه باید بره بمیره و حق زندگی نداره!

    خلاصه مشکلم همین نفوذ پذیری احساسی ایه که نسبت به این شخص خاص دارم. خیلی عجیبه... واقعا عجیبه... می تونه در لحظه 180 درجه جهت امواجم رو تغییر بده! البته من از خونوادم هم اثرپذیری احساسی دارم، اما خفیف و قابل کنترله، نه اینجوری قاطع!

    راستی x خانومه. و همونطور که می گید کاملا این قدرت رو داره که بعدها هم (مثل حالا) روی احساساتم اثر بذاره. باید ببینم چیکار می شه کرد!

    هر اتفاق بدی، یه اتفاق خوبه...


    ویرایش توسط میشل : شنبه 15 تیر 92 در ساعت 19:30

  6. 3 کاربر از پست مفید میشل تشکرکرده اند .

    rozaneh (شنبه 15 تیر 92), roze sepid (یکشنبه 16 تیر 92), کامران (یکشنبه 16 تیر 92)

  7. #4
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 08 تیر 98 [ 05:40]
    تاریخ عضویت
    1389-9-30
    نوشته ها
    1,362
    امتیاز
    19,687
    سطح
    88
    Points: 19,687, Level: 88
    Level completed: 68%, Points required for next Level: 163
    Overall activity: 25.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger Second Class1000 Experience PointsVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    7,910

    تشکرشده 7,657 در 1,487 پست

    Rep Power
    151
    Array
    سلام میشل جان.
    اول بگم که من هم بدلیل نداشتن خواهر، با دوستام مشورت میکنم.
    البته نه به حدی که اونها برام نظر بدن
    و اینکه همیشه یه کلیاتی تعریف میکنم و سعی میکنم از تجربه هاشون بیشتر استفاده کنم تا اینکه براشون شرح ما وقع بدم!


    به نظر من این چیزی که میگی به سست بودن منطق درونی خود شما و خانم X برمیگرده.

    اگه با دوستت (همون خانم x) مشورت میکنی، چرا همون چیزی که میگی از نظر خودت جای بررسی بیشتر داشته رو برای دوستت توضیح ندادی و قانعش نکردی که نظرش اشتباهه؟

    چرا وقتی دیدی یه نظری داره که یه کمی منفیه، سریع از نظر خودت عقب نشینی کردی و حتی جواب منفی دادی و تموم؟!!
    با دوستت تعارف داری؟

    و یه چیز دیگه. نظر دو نفر در مورد یه شخص سوم، که یکشون اونو دیده و دیگری فقط اونو از تعریف اولی شناخته (یا حتی یکی با اون معاشرت بیشتری داشته و یکی کمتر) اصلاً یکی نیست و شاید در بعضی موارد با هم تناقض داشته باشن. و اینجا خودت باید ببینی این تناقض کدوم طرفش درسته. اون طرف که دوستت میگه (با اینکه ندیدش) یا اون طرفی که خودت درک کردی؟
    از زندگی چه می خواهی که در خدایی ِخدا، آنرا نمیابی؟

  8. 7 کاربر از پست مفید دختر مهربون تشکرکرده اند .

    reihane_b (یکشنبه 16 تیر 92), rozaneh (یکشنبه 16 تیر 92), roze sepid (یکشنبه 16 تیر 92), کامران (یکشنبه 16 تیر 92), ویدا@ (دوشنبه 17 تیر 92), میشل (یکشنبه 16 تیر 92), مسافر زمان (یکشنبه 16 تیر 92)

  9. #5
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 خرداد 97 [ 07:57]
    تاریخ عضویت
    1391-2-16
    نوشته ها
    863
    امتیاز
    11,692
    سطح
    71
    Points: 11,692, Level: 71
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 358
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,836

    تشکرشده 2,440 در 754 پست

    Rep Power
    0
    Array
    چه ایکس و ایگرگی راه انداختی؟؟ من که درست نفهمیدم مشکل دقیقا چیه؟ فکر کنم رشتت باید ریاضی باشه میشل؟‌ نه؟! درست حدث زدم؟
    *به جادوی چشم تو شیدا شدم*
    *ز خود گم شدم در تو پیدا شدم*
    *من آن قطره بودم که با موج عشق*
    *در آغوش مهر تو دریا شدم
    *

  10. 2 کاربر از پست مفید کامران تشکرکرده اند .

    rozaneh (یکشنبه 16 تیر 92), میشل (یکشنبه 16 تیر 92)

  11. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 07 اردیبهشت 99 [ 02:11]
    تاریخ عضویت
    1391-11-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    719
    امتیاز
    12,958
    سطح
    74
    Points: 12,958, Level: 74
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 292
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,329

    تشکرشده 1,605 در 532 پست

    Rep Power
    90
    Array
    من هم تحت نفوذ عاطفی مادرم هستم تا حدی. حس بد و خوبش رو حداقل به طور موقت دریافت می کنم. ولی ... فکر می کنم مشکل شما در این مورد خاص فقط نفوذ احساسی نباشه. بلکه دوگانگی احساسی خودتون هم موثره.
    .
    چرا اینقدر خودتون رو سانسور می کنید؟
    چرا اینقدر سخت می گیرین؟
    شما حتی در یه انجمن مجازی که هویت شما شناخته نمیشه نگران هستید نگران قضاوت شدن! نگران اینکه وجهه تون خدشه دار بشه! و اونوقت چطور ممکنه در دنیای واقعی نگرانی های خیلی بیشتری نداشته باشین و سیگنال های منفی منحصر به نفوذ احساسی یک خانوم X باشه؟!
    .
    نه میشل جان، این خودت هستی که شک داری. به نظر من البته. خانوم x بهانه است. او فقط داره از طرف "من دیگر تو" صحبت می کنه، همین!

    - - - Updated - - -

    شفاف باشید.
    اینجا شاید جای خوبی برای تمرین باشه.
    .
    اگر وقت برای فکر کردن هست به خواستگارتون فکر کنید ولی راستش من هم احساس می کنم نظر شما (از روی عقل و منطق) به اون آدم یه نظر منفیه و شما لیاقت بیشتری دارید و این شک و دودلی شما به خاطر نگرانی های از دست دادن موقعیت و فرصت ازدواج هست.
    .
    هیچ وقت دلتون برای خواستگارها نسوزه. گفته بودید اون بنده خدا، طفلکی ...
    .
    تاثیرپذیری احساسی از روی تاثیرپذیری فکری به وجود میاد. در صورتی که شما شخصی رو با درصد بالایی قبول دارید، محترم می دونید و بهش اهمیت می دید احساسش هم روی احساس شما اثر میذاره. دوست داشتن های زیاد، اطمینان زیاد، بت ساختن از آدم ها ... همه اش تاثیرپذیری احساسی میاره.
    .
    یه راه ساده اش اینه که کمتر با اون آدم ارتباط صمیمانه بگیرید.
    کمتر با او مشورت کنید.
    احساسات و افکار خودتون رو کامل و صادقانه در اختیار او قرار ندهید!
    فاصله تون با او رو بیشتر کنید.
    .
    یه کم به اون آدم خیانت کنید!! (در ذهن خودتون)
    بهش شک کنید!!
    او رو و اشتباهاتش رو قضاوت کنید!
    بت خودساخته رو بشکنید.
    و بعد دوباره دوستش داشته باشید!
    .

  12. 7 کاربر از پست مفید she تشکرکرده اند .

    asemani (دوشنبه 17 تیر 92), reihane_b (یکشنبه 16 تیر 92), rozaneh (یکشنبه 16 تیر 92), roze sepid (یکشنبه 16 تیر 92), کامران (دوشنبه 17 تیر 92), ویدا@ (دوشنبه 17 تیر 92), میشل (یکشنبه 16 تیر 92)

  13. #7
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 29 بهمن 01 [ 12:00]
    تاریخ عضویت
    1391-12-24
    نوشته ها
    1,690
    امتیاز
    42,348
    سطح
    100
    Points: 42,348, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteranOverdrive25000 Experience Points
    تشکرها
    6,932

    تشکرشده 6,903 در 1,648 پست

    Rep Power
    348
    Array
    سلام

    از لطف و همفکری همتون ممنونم.


    (شی عزیزم، ممنون که نوشتی. نمی دونم چطوره که تو همیشه خیلی خوب منو درک می کنی.)


    نقل قول نوشته اصلی توسط she نمایش پست ها
    چرا اینقدر خودتون رو سانسور می کنید؟
    چرا اینقدر سخت می گیرین؟
    شما حتی در یه انجمن مجازی که هویت شما شناخته نمیشه نگران هستید نگران قضاوت شدن! نگران اینکه وجهه تون خدشه دار بشه! و اونوقت چطور ممکنه در دنیای واقعی نگرانی های خیلی بیشتری نداشته باشین و سیگنال های منفی منحصر به نفوذ احساسی یک خانوم X باشه؟!

    - - - Updated - - -

    شفاف باشید.
    اینجا شاید جای خوبی برای تمرین باشه.
    .

    چرا می گی که خودم رو سانسور کردم؟ بخاطر اینکه نگفتم x کیه؟ یا بخاطر اینکه نگفتم مشکل اون فرد چیه؟

    خب باشه می گم.

    x خواهرمه. اما به نسبت خواهرهای دیگه خیلی به هم نزدیک تریم. در همتنیدگی احساسی هم داریم. خیلی وقتا حس هامون به هم منتقل می شه. و این واقعا دردسرسازه. خیلی وقتا هم ناخواستست.

    بارها پیش اومده که ما بدون اینکه بخوایم، روابط همدیگه رو کات کردیم! کافیه یکیمون نسبت به یکی از دوستای اون یکی حس خوبی نداشته باشه...

    من دلم می خواد با خواهرم مشورت کنم، بدون اینکه از حسش متاثر بشم... در واقع می خوام نظرش رو بگیرم، اما حسش رو نگیرم!

    و دلم می خواد اون هرموقع مشکلی رو باهام مطرح می کنه، من نظرم رو بهش بگم، اما اون تحت تاثیر حس من تصمیم گیری نکنه! از وقتی بهم گفته که چه وقتایی براساس حس من تصمیم گیری کرده، من خیلی تلاش می کنم حسم منتقل نشه! ولی نمی دونم در عمل چقدر موفق بودم.


    نقل قول نوشته اصلی توسط she نمایش پست ها
    من هم تحت نفوذ عاطفی مادرم هستم تا حدی. حس بد و خوبش رو حداقل به طور موقت دریافت می کنم.
    .

    برای ما موقت نیست! من معمولا موفق نمی شم حس منفی خواهرم رو از خودم دور کنم! معمولا تنها راه من اینه که حس منفی اون رو تغییر بدم!


    نقل قول نوشته اصلی توسط she نمایش پست ها
    نه میشل جان، این خودت هستی که شک داری. به نظر من البته. خانوم x بهانه است. او فقط داره از طرف "من دیگر تو" صحبت می کنه، همین!
    .

    بله دیگه. معلومه که وقتی آدم حس منفی ای نسبت به کسی داشته باشه، شک می کنه که با وجود اینکه عقلش اونو رد نمی کنه، باهاش ادامه بده یا نه.


    نقل قول نوشته اصلی توسط she نمایش پست ها
    تاثیرپذیری احساسی از روی تاثیرپذیری فکری به وجود میاد. در صورتی که شما شخصی رو با درصد بالایی قبول دارید، محترم می دونید و بهش اهمیت می دید احساسش هم روی احساس شما اثر میذاره. دوست داشتن های زیاد، اطمینان زیاد، بت ساختن از آدم ها ... همه اش تاثیرپذیری احساسی میاره.
    .

    این حرفت گاهی درسته، گاهی نیست. یعنی همیشه هم اینطور نیست که حس منتقل شده پایگاه فکری و منطقی داشته باشه!

    مثلا الان منطق من منطق خواهرم رو قبول نداره، اما قلبم قلبش رو باور داره!!!

    من خودم با اون مشکل هیچ مشکلی ندارم! حقیقتا ندارم...

    راستی دختر مهربون اینجور نبوده که من نظرم رو توضیح ندم و همینجوری نظر خواهرم رو بپذیرم! کلی براش توضیح دادم که اتفاقا این مشکل این خوبی ها رو هم داره! و واقعا این از نظر من اصلا مشکل به حساب نمیاد! واقعا من اصلا اون رو مشکلی نمی بینم...

    اما

    اما به فرض که من از عهده منطق خواهرم بربیام، از عهده حسش برنمیام!

    البته قطعا بقیه خونوادم هم با اون فرد مخالفت می کنن... ولی من با بقیه مشکلی ندارم، اونها رو می تونم مجاب کنم...

    به هرحال الان دیگه اصلا انگیزه ای برای ادامه دادن با اون شخص ندارم. البته هنوز جواب منفی ندادم، چون اینکار هیچ توجیهی نداره که یه روز به یکی نظرمثبتی داشته باشی، فرداش بدون هیچ اتفاقی نظرت منفی شده باشه! اما خب مطمئنا به زودی یه بهانه ای پیدا می کنم.


    =========================


    نقل قول نوشته اصلی توسط she نمایش پست ها
    یه راه ساده اش اینه که کمتر با اون آدم ارتباط صمیمانه بگیرید.
    کمتر با او مشورت کنید.
    احساسات و افکار خودتون رو کامل و صادقانه در اختیار او قرار ندهید!
    فاصله تون با او رو بیشتر کنید.

    .
    خب... خواهرم بخشی از وجود منه، نمی شه باهاش صمیمی نباشم!

    اگرم باهاش مشورت نکنم، یه منبع معقول رو از دست دادم. هیچکس مثل اون نمی تونه همفکر خوبی باشه. اون به راحتی می تونه آینده تصمیمات من رو تخمین بزنه، چون خیلی خوب منو می شناسه. و زندگی من برای اون همون ارزشی رو داره که برای خودم داره.

    راستی من اینجا در مورد انتقال حس های مثبت چیزی نگفتم... خواهرم قدرت اینو داره که هر غصه ای رو از من دور کنه... اون یکی از بزرگترین ثروت هاییه که من تو زندگیم دارم... شاید هم ارزشمندترین چیزی باشه که دارم...


    نقل قول نوشته اصلی توسط she نمایش پست ها
    اگر وقت برای فکر کردن هست به خواستگارتون فکر کنید ولی راستش من هم احساس می کنم نظر شما (از روی عقل و منطق) به اون آدم یه نظر منفیه و شما لیاقت بیشتری دارید و این شک و دودلی شما به خاطر نگرانی های از دست دادن موقعیت و فرصت ازدواج هست..
    نه عزیزم نیروی محرکه من در مورد اون شخص، از دست دادن موقعیت ازدواج نبود. من واقعا اون رو فردی می دیدم که ممکنه بتونم باهاش اون زندگی ای که دلم می خواد رو بسازم. و مشکلش هرچند سختی هایی بوجود میاورد، اما قابل هندل کردن بود.

    مرسی

    هر اتفاق بدی، یه اتفاق خوبه...



  14. 5 کاربر از پست مفید میشل تشکرکرده اند .

    reihane_b (چهارشنبه 19 تیر 92), rozaneh (یکشنبه 16 تیر 92), she (چهارشنبه 19 تیر 92), کامران (دوشنبه 17 تیر 92), دختر مهربون (دوشنبه 17 تیر 92)

  15. #8
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 خرداد 97 [ 07:57]
    تاریخ عضویت
    1391-2-16
    نوشته ها
    863
    امتیاز
    11,692
    سطح
    71
    Points: 11,692, Level: 71
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 358
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,836

    تشکرشده 2,440 در 754 پست

    Rep Power
    0
    Array
    باید ترمینالهای ذهنتو تحت کنترل بگیری میشل! یعنی مشورت بدون عبور سیگنال احساسات و ...
    شما و خواهرتون در هم تنیدگی احساسی دارید و از هم متاثر میشید پس این با اون جمله اول که گفتید استقلال فکری دارید در تناقضه! باید تو وروردی های ذهنتون فیلتر بذارید و اجازه بدید فقط منطق خواهرتون وارد چاکراهای انرژیکی روحتون بشه نه احساساتش!
    *به جادوی چشم تو شیدا شدم*
    *ز خود گم شدم در تو پیدا شدم*
    *من آن قطره بودم که با موج عشق*
    *در آغوش مهر تو دریا شدم
    *

  16. 4 کاربر از پست مفید کامران تشکرکرده اند .

    reihane_b (چهارشنبه 19 تیر 92), rozaneh (دوشنبه 17 تیر 92), ویدا@ (دوشنبه 17 تیر 92), میشل (دوشنبه 17 تیر 92)

  17. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 15 مرداد 94 [ 18:26]
    تاریخ عضویت
    1392-1-19
    نوشته ها
    181
    امتیاز
    2,578
    سطح
    30
    Points: 2,578, Level: 30
    Level completed: 86%, Points required for next Level: 22
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    395

    تشکرشده 383 در 145 پست

    Rep Power
    30
    Array
    میشل جان اونوقت شما اگه به لطف خدا هر دو تونم ایده آلترین و بدون مشکلترین همسرهارو هم پیدا و انتخاب کنید بازم به مشکل می خورید
    چون با وجود همه صمیمیتتون دو تا آدم متفاوت هستید که قطعا در مواردی اختلاف سلیقه دارید
    باید بپذیری که یه مرزهایی بین زندگی خودت و خواهرت ایجاد کنی
    میدونم خیلی سخته
    برای من که خیلی سخت بود
    حتی میتونم بگم مدتی افسرده شدم تا با این موضوع کنار بیام که ما دیگه از یه جایی مسیرمون از هم جدا شده
    من و خواهرم که همیشه با دعوای مامانم حرف زدنای نصف شبمونو تموم میکردیم حالا نظرات مختلفی درباره روند زندگیمون پیش گرفتیم حتی خودمونو مجبور میکنیم درباره برخی مسائل همدیگه اظهارنظر نکنیم تا دیگری بتونه در آرامش اون کاری رو که خودش فکر میکنه درسته انجام بده
    من که لباسی رو که خواهرم تائید نمی کرد اصن نمی تونستم بپوشم حالا فقط خوشحال میشم نظرشو بدونم
    به نظر من کاملا درست متوجه شدی این نفوذ اگه کنترل نشه میتونه دردسرساز بشه

  18. 6 کاربر از پست مفید saraamini تشکرکرده اند .

    reihane_b (چهارشنبه 19 تیر 92), rozaneh (دوشنبه 17 تیر 92), she (چهارشنبه 19 تیر 92), کامران (سه شنبه 18 تیر 92), میشل (دوشنبه 17 تیر 92), دختر مهربون (دوشنبه 17 تیر 92)

  19. #10
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 11 مرداد 96 [ 23:40]
    تاریخ عضویت
    1392-3-09
    محل سکونت
    گیلان
    نوشته ها
    294
    امتیاز
    4,808
    سطح
    44
    Points: 4,808, Level: 44
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 142
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,335

    تشکرشده 839 در 268 پست

    حالت من
    Narahat
    Rep Power
    40
    Array
    سلام

    ببخشید خانم میشل.این در واقع یه سواله تا یه جواب.دیگه نخواستم واسه یه موضوع تکراری تاپیک باز کنم.اگه لطف کنید و جواب بدید خیلی ممنون میشم.

    شما چطور به این استقلال که میگید(در ابعاد مختلف) رسیدید؟

    ایا اینگونه تربیت شدید؟

    من اکثر مقالات سایت رو خوندم.ازشون تاثیر گرفتم.اما نمیدونم چرا این ضعف همچنان در من هست.انگار یه چیزش کمه.

    من وابستگیم در مورد ادمهاست.مثلا تا چند سال پیش فرصت ادامه تحصیل تو اروپا رو به خاطر خونوادم از دست دادم.یا الان که بهترین دوست دوران زندگیم داره از ایران میره خیلی ناراحتم.در مورد جنس مخالف هم یه رابطه مجازی داشتم که گرچه خیلی عمیق نشده بود اما همچنان بعد از گذشت ماهها اثراتش رو زندگیم هست.

    اصلا بذارید یه جور دیگه بپرسم.شما با یه مرد به مدت 3 ماه تو یه پروژه همکار می شید.به دلیل اهمیت کار و شرایط موجود هر روز ساعتها با هم در ارتباط هستید.از نظر مسائل ابتدایی هم طوری هست که ادم رو وسوسه کنه.حالا شما چیکار می کنید که بهش وابسته نشید؟چطور به خودتون می قبولونید همکار فقط یه همکاره؟

    حالا که یکی از پستهاتون رو پر کردم با اجازتون نظری هم بدم.به نظر من شما در ایشون چیزی دیدید که در سایرین نیست(شاید بطور ناخوداگاه).

    بازم ازتون ممنونم.

    فقط خدا

  20. کاربر روبرو از پست مفید faghat-KHODA تشکرکرده است .

    میشل (جمعه 11 مرداد 92)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 12
    آخرين نوشته: سه شنبه 02 مهر 92, 00:43
  2. معرفی ودانلودكتب روانشناسی کاربردی درحوزه تغییرات فردی،خودشناسی
    توسط مدیرهمدردی در انجمن معرفی کتب روانشناسی
    پاسخ ها: 18
    آخرين نوشته: دوشنبه 06 دی 89, 14:43
  3. +کسی که دوسش دارید؟یا کسی که دوستون داره؟
    توسط محمدرضا در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 11
    آخرين نوشته: شنبه 31 فروردین 87, 09:08
  4. +کسی که دوسش دارید؟یا کسی که دوستون داره؟
    توسط محمدرضا در انجمن ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: سه شنبه 02 بهمن 86, 15:25

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 21:40 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.