به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 11
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 17 تیر 92 [ 19:03]
    تاریخ عضویت
    1392-4-12
    نوشته ها
    5
    امتیاز
    32
    سطح
    1
    Points: 32, Level: 1
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 18
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    6
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array

    ازدواج مجدد من، آیا من مشکل داشتم؟

    سلام به همه دوستان
    راستش من پسری 28 ساله هستم. حدود 2 سال پیش ازدواج کردم و یک سال بعد کارم به جدائی کشید. الان دارم ازدواج مجدد می کنم با یک دختر 22 ساله و دانشجو. من فکر می کردم در روابط گذشتم مشکل داشتم ولی الان که تقزیبا 3 ماه از رابطه جدیدم می گذره ولی نه تنها مشکلی بینمون نیست بلکه واقعا دارم احساس خوشبختی می کنم.
    با همسر قبلیم در همون دوران نامزدیم مشکل داشتم. اون تک دختر بود و خیلی مغرور بود و باهام سرد برخورد می کرد. بهش می گفتم حداقل هر از گاهی می تونی بهم یه زنگ یا اس ام اس بدی ولی می گفت مردها اول باید پیش قدم بشن. بعد از ازدواج درست می شم. خانوادش اون موقع حتی نمی ذاشتن با هم بریم بیرون. حتی وقتی عقد هم کردم باز تنها هفته ای یک بار می رفتیم اونم با پیشنهاد من و هر وقت هم بیرون بودیم مادرش امکان نداشت بهش زنگ نزنه. البته سر عقد هم مکافاتی داشتیم و خانوادش نمی ذاشتن زودتر عقد کنیم می گفتن باید نزدیک ازدواج باشه. به قول باباش که می گقت من به هم خوردن رو بارها دیدم نمی خوام دخترم زود عقد کنه. البته اونم طرف خانوادش بود و به انها حق می داد و منو خورد می کرد. حتی یک بار که رفته بودیم بیرون فرداش گفتم دلم برات تنگ می شه(البته اون موقع عقد بودیم) بزار یک ساعت ببینمت. رفتم به محل کارش بیمارستان که پرستار بود. سوار ماشینش کردم ولی 10 دقیقه نشده دلش طاقت نیاورد و گفت می خوام برم خونه. انگار احساس می کرد که به خانوادش خیانت داره می کنه.
    به هر حال بعد از ازواج شد و باز سردیش و حمایت از خانوادش تمومی نداشت. بهش می گفتم بزار عاشقانه با هم زندگی کنیم و به هم فکر کنیم ولی اون مدام به فکر خانواده و مشکلاتشون بود. خانوادشم طوری بود که دست از سر ما بر نمی داشتن. دخترشون به نوعی ریش سفید خانوادشون هم بود. اون باید داخل تمام مشکلات اونا بود. تو زندگی هر سه بردارش دخالت می کرد. یه برادرش که عروسی کرده بود مدام به همراه مادرش تو زندگیشون دخالت می کرد و امان عروسشونو بریده بود. بهشم می گفتم این کارها رو نکن دعوا می شد. در زندگی منم حتی آب می خوردم مادرش خبر داشت. حتی پدرشم اخلاق زنونه داشت و مثل زنها همه جا سرک می کشید و دخالت می کرد. مدام هم به فکر کلاس گذاشتن جلو این و اون بود. بهش می گفتم این کار خوب نیست می گفت من دوست دارم اینجوری باشم و حتی پدر و مادرش هم جلو روی من اونو تشویق می کردن جلو دیگران با غرور رفتار کنه. چون بردارهاش هیچکدوم تحصیلات و شغل نداشتن و اینم با دانشگاه آزاد و پول پرستار شده بود و یه شغل داشت خیلی بهش بها می دادن. مخصوصا اینکه قبل از ازدواج هم از نظر مالی خانوادش رو خیلی حمایت کرده بود و خانوادشم اینو خیلی دوست داشتن. به هر حال مشکلاتم باهاش زیاد بود و منم داشتم دیونه می شدم. از اینکه به زندگیش اهمیت نمی داد و مدام دنبال حاشیه بود. به قول خودش می گفت الان دیگه همه مردها زن ذلیل هستن توام باید زن ذلیل باشی. می گفت من چون کارمندم توام باید تو خونه کار کنی . به هر حال سرتونو درد نیارم منی هم که کارمند بودم تو خونه کار می کردم. هر چی می خواست براش می خریدم. هر جا می گفت می بردمش. با دوستاش می گردوندمش . تو روابط جنسی هم با اینکه سرد بود و غرورش اجازه درخواست نمی داد خودمو تحقیر می کرمو با کنترل خودم اول به نیازش بها می دادم و بعد به خودم. آخرشم می گفت همه مردها اینجوین و به فکر زناشونن.
    در هر صورت کم کم ازش بدم اومد طوری که دیگه چشم دیدنشو نداشتم. مدام باهاش دعوا می گرفتم ولی نه اون زیر بار می رفت نه خانوادم به من حق می دادن و نه خانواده اون. آخر سر دیگه چون خانوادم دیدن از لحاظ روانی بیمار شدم و کارم به دارو کشیده شد و البته چند تا از بی حیا بازیهاشو دیدن حق رو به من دادن و جدا شدم.
    بعد از جدائی مدام عذاب وجدان داشتم که من مقصرم و بد بودم و باید من کوتاه میومدم. ولی الان با نامزدم مشکلی ندارم بهم احترام می ذاره منم بهش احترام می ذارم و خیلی احساسی هستش و منم باهاش احساسی برخورد می کنم. ولی گاهی می ترسم حساس شده باشم و تجربه تلخ گذشته تکرار بشه.
    من به شخصه پسریم که قبل از ازدواج با کسی رابطه نداشتم همیشه سرم تو کار خودم بوده. نه اینکه سر و وضع مناسبی نداشته باشم فقط همیشه می گفتم اگه وفادار بمونی یه همسر پاک هم نصیبت میشه ولی اینجوری شد. با اینکه شاغلم، خونه و ماشین هم دارم ولی مهمترین چیز برام محبت و توجه همسرم به منه و مادیات رو در مرحله بعد قرار می دم. در واقع بیشتر یه پسر احساساتی هستم و معتقد به عشق و تعهد به زندگی مشترک.
    حالا باز می ترسم محبت کنم ولی آخرش با بی مهری همسرم مواجه بشم!

  2. کاربر روبرو از پست مفید Dante2 تشکرکرده است .

    barani (چهارشنبه 12 تیر 92)

  3. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 18 مهر 92 [ 12:47]
    تاریخ عضویت
    1392-2-29
    نوشته ها
    140
    امتیاز
    645
    سطح
    12
    Points: 645, Level: 12
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 5
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class500 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    8

    تشکرشده 202 در 91 پست

    Rep Power
    25
    Array
    سلام دوست عزیز. متاسفم بابت تجربتون و خوشحالم بایت رهایی از اون تجربه و تبریک بابت رابطه جدید. یه مشاوره خوب برین تا شما دونفر رو از لحاظ شخصیتی بررسی کنن ببین به هم می خورین یا نه. این مطمین ترین کار
    بعد هم ماشالله خودت که مجربی تمام رفتارهاش رو بررسی کن و باهاش شرط کنین مهمترین چیزایی رو که نیاز دارین و ببینین که چقدر نزدیکین

    حواستون باشه که اینبار تمام دقت نظر رو داشته باشین و عجله نکنین.

    این ترستون هم کاملا طبیعی یه مدت بگذر انشالله درست میشه. اگه طرفتون رو خوب بشناشین دیگه نیاز به ترس نیست.خ به گذشته فکر نکنین فقط تمام تلاشتون رو برای شناخت انجام بدین اونم شناخت هدفمند. در پناه حق
    هر قدیسی گذشته ای و هر گنهکاری آینده ای دارد.....اسکار جووون
    ویرایش توسط چنار : چهارشنبه 12 تیر 92 در ساعت 19:47

  4. کاربر روبرو از پست مفید چنار تشکرکرده است .

    Dante2 (پنجشنبه 13 تیر 92)

  5. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 10 اسفند 92 [ 21:31]
    تاریخ عضویت
    1392-4-06
    نوشته ها
    119
    امتیاز
    724
    سطح
    14
    Points: 724, Level: 14
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 76
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    8

    تشکرشده 76 در 56 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    22
    Array
    سلام دوست عزیز
    از محبت کردن نترسید. محبت و بی غرور بودن همه چیزو برای ادم راحت میکنه شما بسیار ادم خوبی هستید و نگران این نباشید که با محبت کردن طرف مقابل رو پرو میکنید نه اینطور نیست باعث میشه اونم بیشتر بیشتر به شما محبت کنه تا حالا نشد جمله عاشقانه ای بگید واون دوبرابر شما بگه محبت محبت میاره برادر عزیزم از محبت نترسید
    با ارزوی خشبختی برای زندگی جدیدتون

  6. کاربر روبرو از پست مفید niloo1 تشکرکرده است .

    Dante2 (پنجشنبه 13 تیر 92)

  7. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 17 تیر 92 [ 19:03]
    تاریخ عضویت
    1392-4-12
    نوشته ها
    5
    امتیاز
    32
    سطح
    1
    Points: 32, Level: 1
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 18
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    6
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array
    ممنون از اینکه پاسخ داده شد
    اما من هنوز با این قضیه مشکل دارم. در زندگی اول در شروع تا تونستم محبت کردم ولی خودم بیشتر وابسته تر شدم. احترام گذاشتم و در تمام کارهام با همسرم مشورت کردم و نظر اونو اولویت دادم حتی شوخی و شاد کردن دل رو هم فراموش نکردم ولی سر آخر احساس می کردم اون داره به من به دید تحقیر و ناتوان نگاه می کنه و همینظور هم بود. به قول یکی از دوستام که خبره روابط با خانم ها هستش میگه دخترها رو هر چقدر تشنه نگه داری و بزنی تو سرشون (با پوزش از این جمله) بیشتر بهت وابسته میشن!
    نمی دونم واسه همین نمیخوام ایندفعه اشتبا کنم واقعا چه چیزی باعث میشه همسر آدم به شوهر وابسته و عاشق بشه. اگه باز روش قبلیمو ادامه بدم و توجه کنم و شکست بخورم چی!
    به خدا دوست دارم یه زندگی خوب داشته باشم. دوست دارم به همسرم خدمت کنم. بمیرم براش و فداکاری کنم ولی اونم برام بمیره و ارزش منو بدونه.
    من از اون پسرهائی نیستم که بتونم همزمان با چند نفر باشم. قلب من گنجایش یک نفر رو داره و نمی تونم لحظه ای خیانت کنم. در زندگی اولم حتی بعد از بی مهری های همسرم خواستم خیانت کنم و با دخترهای دیگه فقط به خاطر کمبود محبت و خلاء وجودیم ارتباط برقرار کنم اما نتونستم و قلبم اجازه اینکار رو نداد!
    اعتقاد من اینکه که اول و آخرش این زن و شوهر هستن که برای هم می مونن.
    آیا اشتباه می کنم که محبت خالصانه رو به نامزدم هدیه می دم و ایندفعه باید کمی مستقل تر و جدی تر باشم!؟

  8. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 18 مهر 92 [ 12:47]
    تاریخ عضویت
    1392-2-29
    نوشته ها
    140
    امتیاز
    645
    سطح
    12
    Points: 645, Level: 12
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 5
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class500 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    8

    تشکرشده 202 در 91 پست

    Rep Power
    25
    Array
    سلام . مشخص هنوز بابت اون قضیه خ ناراحتین. من نظر خودم رو میگم :

    ببین دوست من جایی می خوندم که شما باید خالصانه عشق بورزین بدون هیچ چشمداشتی! یعنی تا مادامی که عشق می ورزی تا اون هم برات جبران کنه و برای نیاز درواقع، این امواج نیاز و.. هم منتقل میشه . من نقل قولی رو از اسکوایل شین برات می ارم:

    عشق راستین از خویشتن فارغ استو از هرچه ترس رها. بدون هیچ چشمداشت یا اندکی توقع. شادمانیش در بخشیدن است نه در ستاندنعشق پاک فارغ از هرگونه طلب و انتظار است.ادمی که در مهر و محبت خود غاصب و خودخواه یا ترسو است قهرا انچه را که دوست دارد از دست می دهد.

    اینو گفتم تا به ایجا برسم دوست من که درست شما خ محبت کردی اما دلیل اصلیش واسه دل خودت بوده : چون خودت عاشق بودی و دوست داشتی. یعنی برطرف کردن یه نیاز از خودت بوده و اگه اینکارو نمی کردی اصلا دوست نداشتی این رابطه رو. پس نباید توقع زیادی داشته باشی شما در امر محبت کردن خ موفق بودی حالا اگه کسی نتونست درک کنه خودش ضرر کرده کماکان که مثل روز برای من روشن الان خانم سابقتون باید خ ناراحت باشه.

    در ضمن دوست من هر چه شما انگیزه محبت کردنت فارغ از نظر ادمها باشه( چه دوست بدارن چه نه) خودت احساس ارامش بیشتری داری.

    حالا ما ادمها نمی تونیم در همه موارد انتظار جبران نداشته باشیم و اتفاقادر این موارد خ پر توقع و زودرنج میشویم بطوریکه خ نمی تونیم رو قضاوتهامون حساب باز کنیم به نظر من علت اصلیش این که مادر محبت کردن افراط می کنیم. خیلی از خودمون و خاسته هامون می گذریم. ما که با خودمون که تعارف نداریم. دیگه خودمونو خ دوست داریم درست؟ پس جایی که دیگه خودمونو نمی بینیم با گذشتهای بیش از حد با مهربانیها و در دسترس بودن های بیش از حد اینجاس که ناراحتیها شروع میشه چرا به دو دلیل: 1) هم خودمون رو خسته کردیم 2) هم از طرفون که به هر دلیلی نتونسته جبران کنه دلگیر شدیم. پس چرا انقدر از خودمون بگذریم.
    دوست داشتن و وابسته شدن باهم فرق دارن. خ وقتها بهترین ادمهای روی زمین هم که باشن بفهمن خ بهشون نیازمندو وابسته ای سواستفاده می کنن. پس خوبه که محبت باشه اما مستقل از طرف. پس یا ببخش بدون چشمداشت و ترس یا نه ،به حد توانت ببخش.

    در ضمن دوست من غرور از اون مقوله هایی است که اگه بشکنه معلوم نیست دیگه ترمیم شه. پس تو این وسط به غرور و شخصیت خودت هم احترام بزار.
    در ضمن خانمها معمولا خ وابسته می شن حالا مورد قبلیتون اینطوری نبودن دلیل نداره که الانم اینجوری بشه. فقط به نظر من مهارتهای ارتباطیتون رو بیشتر کنین. در مورد شخصیتهای مهرطلب چیزی می دونین؟ نمی گم شما از این دسته هستین ها نه ولی خوب یه سری خصوصیتهاشون رو بدونین صرفا برای اشنایی تا اگه یکی دوتا از خصوصیاتش رو داشته باشین تعدیل کنین. البته منم مثل شمام و ارتباط بین زن و شوهر برام خخخ مهم. د
    ر ضمن در مورد حرف دوستتون باید بگم بیشتر در شروع یه رابطه دوست دختر و پسری جواب می ده. هر چه رو خودت بیشتر کلاس بزاری مقرب تری. اما به نظر من این اخلاقیات برای تداوم زندگی خ کارایی نداره. دیگه زنو شوهر که نباید این حساب و کتاب ا بینشون باشه. در کل همیشه تعادل جواب می ده نه شور شور نه بینمک. نظر خودتون چیه؟
    شما گه انقدر براتون مهم حتما پیش یه مشاور اگاه برین قبل از ازدواج تا ایشون تشخیص بدن که از لحاظ شخصیتی چقدر به هم شبیهین. این مشاورههای قبل ازدواج خ خ مفید.
    با چیزایی که شما از همسرتون میگین من احساس می کنم ایشون خ به شما شباهت ندارن و بیشترین مشکلتون هم از اینجا ناشی می شده . می تونی بیشتر توضیح بدی تا مجربها بهت جواب بدن


    - - - Updated - - -

    راستی پرسیده بودی که چه چیز همسر رو به شوهرش وابسته می کنه خب جواب این سوال متفاوت:

    مثلا اگه طرف من اخلاق دوستتون رو بخاد در پیش بگیره شاید روزهای اول من عاشقش بشم اما در درازمدت محبتش رو از دلم بیرون می کنم
    اما در کل خودم به عنوان یه خانم
    از مردهایی خوشم می اد که در عین محبت کردن و مهربان بودن خیلی در دسترس نباشن یعنی تا حدی احساسات خودشونم مهم باشه( تعادل دیگه. همش یه نفر نباشه). وابسته نباشن. کلا من خودم از ادمایی که نظری از خودشون ندارن و فقط انعکاسی از صدای بقیه ن بیزارم. ناخداگاه ازشون دور میشم . گذشت داشته باشن حتی بیشتر از مهربانیشون.
    هر قدیسی گذشته ای و هر گنهکاری آینده ای دارد.....اسکار جووون
    ویرایش توسط چنار : پنجشنبه 13 تیر 92 در ساعت 22:49

  9. کاربر روبرو از پست مفید چنار تشکرکرده است .

    Dante2 (جمعه 14 تیر 92)

  10. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 17 تیر 92 [ 19:03]
    تاریخ عضویت
    1392-4-12
    نوشته ها
    5
    امتیاز
    32
    سطح
    1
    Points: 32, Level: 1
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 18
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    6
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array
    ممنون از کاربر محترم چنار بابت نظرهای منطقی و بیانات زیباشون
    در مورد اشخاص مهر طلب تحقیق کردم و فکر می کنم نه من از این نوع مدل نیستم. خیلی جاها در جمع و روایط اجتماعی خودم نه گفتم و اگه ببینم خواسته کسی برخلاف عقاید و اصول هستش محترمانه کنار می کشم. اگر محبتی هم به کسی کردم و می کنم به قصد معامله نیست که یک روزی باید جبران بشه. فقط ضرر افراد به من نرسه کافیه!
    ولی نظرم در مورد زن و شوهر فرق داره. فکر می کنم دیگه نوع دیدگاه زن و شوهر به همدیگه باید فرق کنه. به هر حال یک سری نیازهای عاطفی هستش که فقط زن و شوهر می تونن برای همدیگه برآورده کنن.
    من سعی کرده بودم با پرسش و خوندن مطالب مختلف آگاهیمو از روابظ زن و شوهری بالا ببرم و در کل به این تنیجه رسیده بودم که چون خانم ها بار احساسی بیشتری دارن به توجه و از خود گذشتگی مرد بیشتر نیاز دارن. برای همین تمام سعی خودمو کردم تا یک شوهر ایده آل باشم. برای همین به نظر همسرم اهمیت می دادم. با هدیه ها غافلگیرش می کردم. روزهای مهم رو فراموش نمی کردم. وقت بیشتری براش می ذاشتم. رابطه خودم با خانوادمو محدودتر کردم تا احساس امنیت بیشتری بکنه و و و
    اما شکست خوردم. مشکل اینجا بود که همانطور قبلا هم گفتم همسرم همه اینهارو به دیده وظیفه می دید. هر کاری می کردم آخرش این بود که می گفت همن مردها دیگه تو این دوره زمونه زن ذلیل هستن. همه مردها این کارها رو می کنن.
    البته یک سری از محبت هام بر خلاف میلم و از روی اجبار بود. مثلا بارها شده بود برای تفریح برده بودمش بیرون ولی سر آخر به جای تشکر چی نصیبم می شد. می گفت تو همیشه منو مثلا می بری جنگل. و یا یک جاهای خاص. بهش می گفتم خب خودت نظر بده بگو هر جائی که می خوای ببرمت اصلا با دوست یا همکارات برنامه بریز تا بریم جائی ولی...
    همه چیزو از من انتظار داشت برای همین به جائی رسیده بودم که دیگه نفرت داشتم از بعد از ظهر شدن و برگشتن به خونه چون باید به فکر بردن و گردش همسرم به یک جای متفاوت بودم . یا یک مثال ساده تر دیگه. با اینکه تو خونه کمک حالش بودم ولی در یک مساله خیلی ساده خواستم با من کنار بیاد اون هم این بود که می گفتم وقتی مهمان به منزلمون میاد حداقل دیگه من نیام برای کمک سینی چای و شربت و میوه رو خودت می تونی بیاری من راستش خجالت می کشم. ولی قبول نمی کرد می گفت همه مردها این کارو می کنن کافی بود بریم مهمونی کسی و مرد خونه یه کمک کوچیک می کرد. دیگه همان آیه وحی می شد. حتی یکبار سر این موضوع جولی دوستم که مهمونی اومده بود خیلی راحت اعتراض کرد. منم دیگه بعد از اون این کار رو هم بر خلاف میل باطنیم انجام می دادم.
    اما فقط اون روز نمی اومد که کاری برام می کرد. منت تا همیشه سرم بود. ناهار می پخت سر سفره. من یک ساعت سر پا وایسادم و ناهار پختم برات. چون اعتقادش بود خیلی از کارمندها غذا نمی پزن و از بیرون تهیه می کنن.
    ممکن بود از حراجی کفشی چیزی خوشش می اومد و براش می خریدم. آخرش می شد من از حراجی خریدم و به فکر جیبت بودم.
    شاید هر دو ماه یکبار مانتو، شلوار، لباس و غیره براش می گرفتم. آخرش می شد چی من زیاد خرید نمی کنم زن های دیگه مخصوصا خانه دارها جیب شوهراشونو خالی می کنن. جالب اینجا بود همه اینها بدون صحبت من از این موضوعات اتفاق می افتد بدون اینکه حرفی ازشون بزنم. اینجوری می خواست با این حرف ها و منت ها تائیدی بر خوبی هاش باشه.
    گفتین که مطمئن هستین ایشون نارحتن از جدایشون ولی اینو بگم قبل از اینکه جدا بشیم برگشت گفت یه روزی از اینکه منو از دست میدس پشیمان خواهی شد.
    عمق فاجعه زندگی گذشته خودمو می تونم در یک جمله از پدرش بگم که فکر نمی کنم هیچ پدری در دنیا پیدا بشه که چنین نظری درباره دخترش بعد از ازدواج داشته باشه. وقتی گلایه کردم از اینکه دخترش به فکر زندگی نیست و پشتوانه شوهرش نیست برگشت گفت: من دخترمو بهت دادم فقط جسمش با تو خواهد بود اون فکر و روح و روانش همچنان با ما و خانواده خودش خواهد بود.
    در هر حال اگه میشه بیشتر برام در خصوص این گفته خودتون که گفتین مرد باید
    در عین محبت کردن و مهربان بودن خیلی در دسترس نباشه یعنی تا حدی احساسات خودشم مهم باشه بگین ممنون می شم.

  11. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 18 مهر 92 [ 12:47]
    تاریخ عضویت
    1392-2-29
    نوشته ها
    140
    امتیاز
    645
    سطح
    12
    Points: 645, Level: 12
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 5
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class500 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    8

    تشکرشده 202 در 91 پست

    Rep Power
    25
    Array
    سلام. دوست عزیز. من هم کاملا می فهمم که منظورتون چیه از اینکه زن و شوهر فرق دارن. خب من فکر می کنم که واقعا همسرتون مشکلشون واقعا از ریشه بوده( با توجه به گفته پدرشون. خب ایشون با این اوضاع چرا دخترشون رو شوهر دادن؟!!!!! خب بعد از طلاق به پدر خانمت می گفتی روحش که پیشتون بود اینم بقیش ;) مال خودتون ) به نظر من زود قضاوت نکنین بالاخره همه نیازهای عاطفی ادم که بوسیله پدر و مادر و.. برطرف نمیشه. ایشونم یه روزی به خودشون میان!

    ببین دوست من چیزی که من دارم میبینم گذشت بیش از حد شماست. شما داری می گی که رفتارم رو با خونوادم کم کردم که اون احساس امنیت کنه! چرا اخه؟ به نظر من این یه نوع بی احترامی که شما دارین در حق خودتون می کنین! پس وقتی خودمون به خودمون احترام نذاریم چرا باید انتظار داشته باشیم دیگران بزارن؟ دوست من لطف مکرر میشه وظیفه !

    شما چرا انقدر از خودت می گذری؟ نگین که توقع نداشتین ! چون انسان هستین دارین! اصلا اگه توقع نبود الان نباید این جزییات کامل یادتون باشه! اگه شما انقدر از خودت نمی گذشتی تمام جبران نشدنش الان تبدیل به یه ناراحتی نشده بود ضرر کرده بودی نه اینقدر! در واقع همه همینن. ببین دوست من تو همین سایت من یکی خودم شاهدم چقدر زندگیها با محبت واقعا مشکلاتشون حل شده. شکی در این نیست. اما به نظر من تو این وسط ادم باید خودش رو هم ببین. من یه سوال از شما می پرسم : شما کدوم یکی از دو خانم رو ترجیح می دین؟
    فرض کنید یه خانم مثلا از همکاراتون خ به شما محبت می کنه چپ و راست. نمی زاره اب تو دلتون تکون بخوره. قبل از اینکه شما نیاز کنین در اختیارتون می زاره. مدام از خودش می گذره؟ شما چی فکر می کنین؟ اگه همین خانم یه روز که مثلا مشکلی داره به شما نرسه شما ناراحت میشی. شما فکر نمی کنی که ایشون خ در دسترستون هستن؟ ایا براشون خ ارزش قایلین؟
    اما یه خانم دیگه : به موقع محبت می کنه. به نظر خودش اهمیت می ده. تا حدی خاسته شما رو اهمیت می ده که به خودش بی احترامی یا ذیتی نشه. خداییش شما این خانم رو ترجیح می دین یا اون رو؟ وقتی من خودم به خودم احترام بزرام دیگران هم مجبورن بپدیرن.

    البته من این نظر رو ندارم که خدای ناکرده شما به خودت احترام نمی زاری! اتفاقا همین که خودت رو از اون زندگی کشیدی بیرون و قبلش تلاش کردی یعنی اینکه واسه خودت احترام قایل بودی! اگه خودمون واسه خودمون خط قرمز نزاریم نمی تونیم از دیگران انتظار داشته باشیم به خط قرمزهای ندیده و نزاشته احترام بزارن

    نظر من البته اگه قابل استناد باشه اینکه: اعتدال امن ترین راه. همون طور که به خاسته همسرتون اهمیت می دین و دوسش دارین خودتون رو هم دوست داشته باشین . به نظر من راجع به این مساله با اقای Sci و یا فرشته مهربان صحبت کنین خ خوب. دوست من من کارشناس نیستم. ممکن نظرم غلط باشه اما تجربه کردم خودم: محبت که از حد گدشت نادان خیال بد کند( حتی در احادیث هم هست)

    در ضمن دوست من شما از دید خیلی ها شوهر ایده ال هستین. اینکه یه نفر نتونسته محبت شما رو ببینه مشکل از خودش بوده. من براتون ارزو می کنم در ازدواج جدیدتون خ خ خ خ خ خوشبخت باشین

    در ضمن واقعا من باهاتون همدردی می کنم بودن با همچین ادمهایی خ خ سخت. خوشحالم این جسارت رو داشتین که تمام کردین

    - - - Updated - - -

    شما چقدر با مورد الانتون راجع به این مسایل صحبت کردین؟

    راستی کاراتون خ قشگ بود مخصوصا اون خرید غافل گیرانه. تا حالا کسی برا ما این کارو نکرده


    بزار فکر کنم اهان یادم امد داداشهام کردن چرا یادم اومد چند نفری بودن د.ستام و خانواده......خ احساس خوبی خخخخخیلیییییییییییییییییی یی. به کارای قشنگتون ادامه بدین
    هر قدیسی گذشته ای و هر گنهکاری آینده ای دارد.....اسکار جووون
    ویرایش توسط چنار : جمعه 14 تیر 92 در ساعت 21:37

  12. کاربر روبرو از پست مفید چنار تشکرکرده است .

    Dante2 (شنبه 15 تیر 92)

  13. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 18 مهر 92 [ 12:47]
    تاریخ عضویت
    1392-2-29
    نوشته ها
    140
    امتیاز
    645
    سطح
    12
    Points: 645, Level: 12
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 5
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class500 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    8

    تشکرشده 202 در 91 پست

    Rep Power
    25
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط چنار نمایش پست ها
    ضرر کرده بودی نه اینقدر!
    دوست من سلام دوباره. من از بیان این جملم عذر می خام . اصلا منظورم این نبود. شما این قسمتو نادیده بگیر. اعتقاد قلبیم این که شما ضرر نکردی و ضررکرده واقعی همسر سابقتون هستن. تو هر زندگی زن و شهر باید تمام تلاشاشون رو بکنن و کار درست رو شما کردی. بعضی وقتها دنیای یه سری ادما خ کوچیک و فقط تو این دنیا خودشون و خودشون هستن. این عیب از خودشون نه کسانی که بهشون محبت می کنن. پس شما شکست نخوردی دوست من چیزی که خودت داری اسمش رو می زاری شکست یه تلاش زیبا برا زندگیی بوده که دوست داشتی. میگن سعی کنین با ادمایی دوست بشین که قلب بزرگی دارن تا نخاین برای وردد به قلبشون خودتون رو کوچیک کنین. بازم عذرخاهی من رو بپدیرین . در پناه حق
    هر قدیسی گذشته ای و هر گنهکاری آینده ای دارد.....اسکار جووون

  14. کاربر روبرو از پست مفید چنار تشکرکرده است .

    Dante2 (شنبه 15 تیر 92)

  15. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 17 تیر 92 [ 19:03]
    تاریخ عضویت
    1392-4-12
    نوشته ها
    5
    امتیاز
    32
    سطح
    1
    Points: 32, Level: 1
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 18
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    6
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array
    سلام و باز هم بسیار بسیار ممنون از کاربر محترم چنار
    تمام گفته هاتون کاملا منطقی و درست بود.
    اما با نامزد جدیدم با اینکه از اتفاق زندگیم خبر داره ولی هیچ وقت در این خصوص با اون صحبت نکردم و نخواهم کرد. به هر حال به نظرم اون کسی هستش که قراره در حال و آینده با من گام به گام پیش بره. قرار نیست که من تجربه تلخ گذشته خودمو با اون شریک بشم. اون با هزار امید یک زندگی جدید رو شروع کرده و فکر می کنم به عنوان یک شوهر باید باعث دلگرمیش باشم نه دلمردگی و عذاب روحی.
    در خصوص نوع زندگی آیندم هم با ایشون صحبت کردم. نظرهای مشابهی با من داشت. به عنوان مثال یکی از خواسته هام پرهیز از هر نوع غرور و خودخواهی بود که جالب بود از نظر ایشون هم می گفت این کار باعث میشه تا دیگران از اون فرد دور بشن و به نوعی دیگه کسی دور و بر فرد نباشن.
    ایشون کاملا اعتقاد به محبت دارن و میگن بین زن و شوهر با محبت و اعتماد به هم هست که میشه خیلی از مسائل رو حل کرد. من هم تاکید کردم هیچ وقت کینه ای بر دل نگیره اگر مشکل یا ناراحتی به وجود اومد به جای سرکوب بلافاصله مطرح بشه و همه چیز با منطق و صحبت پیش بره نه دعوا و جنجال.
    موضوع بعدی اهمیت به زندگی مشترک بود که خوشبختانه از حالا ذوق و شوق نامزدمو به زندگی و زیر یک سقف رفتن میبینم و این مایه خوشحالی من میشه.
    به هر حال باز هم طبیعی هستش که در آینده با اختلاف سلیقه و نظر مواجه بشیم ولی تاکید کردم همه اینها باید با گذشت و عشق به زندگی برطرف بشه.
    در خصوص کارها و رفتارهای خودم بی شک همچنان همه اون هارو ادامه خواهم داد و اعتقاد خودمو مبنی بر شوهر ایده آل بودن حفظ خواهم کرد تا خدای نکرده آرزوهای یک دختر رو برای خوشبخت شدن و داشتن یک زندگی خوب از بین نبرم ولی طبق گفته هاتون اینبار بیشتر به خودم احترام خواهم گذاشت تا در هدفم موفق تر بشم.
    با آرزوی خوشبختی برای همه زوج ها

  16. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 18 مهر 92 [ 12:47]
    تاریخ عضویت
    1392-2-29
    نوشته ها
    140
    امتیاز
    645
    سطح
    12
    Points: 645, Level: 12
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 5
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class500 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    8

    تشکرشده 202 در 91 پست

    Rep Power
    25
    Array
    سلام دوست من. شما خ انسان پخته و مهربانی هستی. اصلا ته دیگ گرفتی. شوخی بود دوستم.
    خ.شحالم که نظراتت رو شنیم از شما اینها بعید نبود اصلا. به قول قران نباید کار زشت یه عد ه شما رو از عدالت دور کنه. بله به خودتون شک نکنین اونی که باید شکه کنه کس دیگریست.

    من مطمینم ادمهایی که یکرنگ جلو می ان همیشه پیروزن. زمستون با تمام سختیهاش میره و بقیه ضرب المثل فکر کنم راجع به رو سیاهی زغال بود که می مونه( یادم نیست) من منظورم صحبت راجع به همین مسایل بود. نمی خام یاد اوری کنم ولی من هر وقت یادم میاد که شما از خانواده خودتون گذشتین در قبال کسی که اصلا یک ذره این کار نکرد اینجوری میشم.

    ارتون یه خاهشی دارم( البته جسارت به تمام کمالات شما نشه خدای ناکرده) خوب راجع به رفتار جرات مندانه ( تو همین سایت که نمی دونم کاربر محترم SCI و یا baby زدن و تاپیک چگونه منفعل نباشیم یه نگاه بندازین. کلا خوب که ادم واکاوی کنه رفتارهاش رو و تا اونجایی که خودش سهم داشته اونا رو برطرف کنه. خوشبخت باشی دوست من. من که دارم بوی خوشبختی رو از الان حس می کنم.
    اینم به افتخارشما و عروس خانووووووووووم



    - - - Updated - - -

    سلام ذوباره. دوست من من داشتم مطلبی می خوندم یاد شما افتادم گفتم براتون پست کنم.


    بخشی از کتاب «عشق و پاکی» اثر الیزابت الیوت:
    «وقتی می‌گوید نه، آرامشی در او ایجاد می‌شود… چون او را سرشار از رمز و راز می‌داند ورمز و راز همان اعجاب و لذت است. من به خانم‌ها می‌گویم، فاصله‌تان را حفظ کنید. ناهنجاری اصلی طبیعت انسان را بشناسید، ما برای چیزهایی ارزش قائل هستیم که نمی‌توانیم به دست بیاوریم. چیزهایی که برای به دست آوردنشان تلاشی نکرده باشیم را نادیده می‌گیریم. دوچرخه‌ای که برای کریسمس به ما هدیه داده شده با دوچرخه‌ای که با پول دو تا سه سال کار پخش روزنامه‌ها در خانه مردم به دست آورده‌ایم، خیلی برایمان فرق دارد.

    دوست من این صرفا خلاصه ای عالی از انچه من می خاستم بگم بود. واسه همین براتون فرستادمش.
    هر قدیسی گذشته ای و هر گنهکاری آینده ای دارد.....اسکار جووون

  17. کاربر روبرو از پست مفید چنار تشکرکرده است .

    Dante2 (یکشنبه 16 تیر 92)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 18:56 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.