ممنون از کاربر محترم چنار بابت نظرهای منطقی و بیانات زیباشون
در مورد اشخاص مهر طلب تحقیق کردم و فکر می کنم نه من از این نوع مدل نیستم. خیلی جاها در جمع و روایط اجتماعی خودم نه گفتم و اگه ببینم خواسته کسی برخلاف عقاید و اصول هستش محترمانه کنار می کشم. اگر محبتی هم به کسی کردم و می کنم به قصد معامله نیست که یک روزی باید جبران بشه. فقط ضرر افراد به من نرسه کافیه!
ولی نظرم در مورد زن و شوهر فرق داره. فکر می کنم دیگه نوع دیدگاه زن و شوهر به همدیگه باید فرق کنه. به هر حال یک سری نیازهای عاطفی هستش که فقط زن و شوهر می تونن برای همدیگه برآورده کنن.
من سعی کرده بودم با پرسش و خوندن مطالب مختلف آگاهیمو از روابظ زن و شوهری بالا ببرم و در کل به این تنیجه رسیده بودم که چون خانم ها بار احساسی بیشتری دارن به توجه و از خود گذشتگی مرد بیشتر نیاز دارن. برای همین تمام سعی خودمو کردم تا یک شوهر ایده آل باشم. برای همین به نظر همسرم اهمیت می دادم. با هدیه ها غافلگیرش می کردم. روزهای مهم رو فراموش نمی کردم. وقت بیشتری براش می ذاشتم. رابطه خودم با خانوادمو محدودتر کردم تا احساس امنیت بیشتری بکنه و و و
اما شکست خوردم. مشکل اینجا بود که همانطور قبلا هم گفتم همسرم همه اینهارو به دیده وظیفه می دید. هر کاری می کردم آخرش این بود که می گفت همن مردها دیگه تو این دوره زمونه زن ذلیل هستن. همه مردها این کارها رو می کنن.
البته یک سری از محبت هام بر خلاف میلم و از روی اجبار بود. مثلا بارها شده بود برای تفریح برده بودمش بیرون ولی سر آخر به جای تشکر چی نصیبم می شد. می گفت تو همیشه منو مثلا می بری جنگل. و یا یک جاهای خاص. بهش می گفتم خب خودت نظر بده بگو هر جائی که می خوای ببرمت اصلا با دوست یا همکارات برنامه بریز تا بریم جائی ولی...
همه چیزو از من انتظار داشت برای همین به جائی رسیده بودم که دیگه نفرت داشتم از بعد از ظهر شدن و برگشتن به خونه چون باید به فکر بردن و گردش همسرم به یک جای متفاوت بودم . یا یک مثال ساده تر دیگه. با اینکه تو خونه کمک حالش بودم ولی در یک مساله خیلی ساده خواستم با من کنار بیاد اون هم این بود که می گفتم وقتی مهمان به منزلمون میاد حداقل دیگه من نیام برای کمک سینی چای و شربت و میوه رو خودت می تونی بیاری من راستش خجالت می کشم. ولی قبول نمی کرد می گفت همه مردها این کارو می کنن کافی بود بریم مهمونی کسی و مرد خونه یه کمک کوچیک می کرد. دیگه همان آیه وحی می شد. حتی یکبار سر این موضوع جولی دوستم که مهمونی اومده بود خیلی راحت اعتراض کرد. منم دیگه بعد از اون این کار رو هم بر خلاف میل باطنیم انجام می دادم.
اما فقط اون روز نمی اومد که کاری برام می کرد. منت تا همیشه سرم بود. ناهار می پخت سر سفره. من یک ساعت سر پا وایسادم و ناهار پختم برات. چون اعتقادش بود خیلی از کارمندها غذا نمی پزن و از بیرون تهیه می کنن.
ممکن بود از حراجی کفشی چیزی خوشش می اومد و براش می خریدم. آخرش می شد من از حراجی خریدم و به فکر جیبت بودم.
شاید هر دو ماه یکبار مانتو، شلوار، لباس و غیره براش می گرفتم. آخرش می شد چی من زیاد خرید نمی کنم زن های دیگه مخصوصا خانه دارها جیب شوهراشونو خالی می کنن. جالب اینجا بود همه اینها بدون صحبت من از این موضوعات اتفاق می افتد بدون اینکه حرفی ازشون بزنم. اینجوری می خواست با این حرف ها و منت ها تائیدی بر خوبی هاش باشه.
گفتین که مطمئن هستین ایشون نارحتن از جدایشون ولی اینو بگم قبل از اینکه جدا بشیم برگشت گفت یه روزی از اینکه منو از دست میدس پشیمان خواهی شد.
عمق فاجعه زندگی گذشته خودمو می تونم در یک جمله از پدرش بگم که فکر نمی کنم هیچ پدری در دنیا پیدا بشه که چنین نظری درباره دخترش بعد از ازدواج داشته باشه. وقتی گلایه کردم از اینکه دخترش به فکر زندگی نیست و پشتوانه شوهرش نیست برگشت گفت: من دخترمو بهت دادم فقط جسمش با تو خواهد بود اون فکر و روح و روانش همچنان با ما و خانواده خودش خواهد بود.
در هر حال اگه میشه بیشتر برام در خصوص این گفته خودتون که گفتین مرد باید در عین محبت کردن و مهربان بودن خیلی در دسترس نباشه یعنی تا حدی احساسات خودشم مهم باشه بگین ممنون می شم.
علاقه مندی ها (Bookmarks)