به انجمن خوش آمدید

لینک پیشنهادی مدیران تالار همدردی:

 

"گلچین لینکهای خانواده، ازدواج و مهارتها(به روز شد)"

دانلود موسیقی و آرامش
دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 29
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 29 دی 97 [ 23:07]
    تاریخ عضویت
    1392-4-06
    نوشته ها
    57
    امتیاز
    4,770
    سطح
    44
    Points: 4,770, Level: 44
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 180
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    315

    تشکرشده 78 در 33 پست

    Rep Power
    0
    Array

    جدا بشم یا زندگیمو بسازم؟؟

    سلام
    من دختری هستم 20 ساله که شدیدا به کمک شما دوستان عزیز واسه ساختن زندگیم نیاز دارم خیلی وقته سایته شما رو دنبال میکنم اما نتونستم با تایپیک بقیه دوستان مشکلمو حل کنم واسه همین این تایپیکو زدم تا شما دوستای گلم بتونین کمک کنین پیشاپیش از همتون تشکر میکنم
    9 ماه پیش به اصرار خانواده با یه آقایی عقد دائم کردم که البته تا الان به دلایلی ثبت شناسنامه نشده چون سنم کم بود به هیچ وجه قصد ازدواج نداشتم واسه همین این عقد یه دفعه ای خیلی منو شوکه کرد اوایل تصمیم گرفتم که علاقه ای از طرف من وجود نداره رو ایجاد ککنم اما به دلایلی از جمله بعضی از اخلاقای خاص همسرم نتونستم ایشون از همون اول از من میخواست که مث عاشق و معشوق باشیم ولی واسه منی که علاقه ای نداشتم خیلی سخت بود ایشونم که صبرش خیلی کم بود و توقع داشت یه شبه عاشقش بشم از محبت کردن بهم کم نمیذاشت خونوادش خیلی بهم احترام میذاشتن ولی نمیدونم چرا این غرور لعنتیم اجازه نمیداد دوسش داشته باشم حس میکردم اگه علاقشو ایجاد کنم جلو بابا مامانم که یجورایی این ازدواجو تحمیل کردن شکست خوردم میخواستم بهشون ثابت کنم که اجبار کردن آدم به ازدواج تحمیلی چه عاقبتی داره اما غافل از اینکه داشتم همه چیزه خودمو نابود میکردم حتی توی اون دوران دست به کارایی زدم که همشون اشتباه محض بود وقتی دیدم شرایط خیلی واسم سخت شده ازشون خواستم که جدا بشیم تا خونوادم بفهمن که اشتباهشون به قیمت تباه شدن زندگیه دخترشون تموم شده اما فراموش کرده بودم که اون دختر خودمم نه دشمنم خیلی حرمتا اون زمان شکسته شده خیلی حرفای بدی زدم من که حالا یاداوریشون اذیتم میکنه نتیجه این شد که نامزدم و خونوادش راضی به جدایی نشدن ولی 6 ماه از من خبری نگرفتن و فقط وقتی یه مجلس داشتن از من خواهش میکردن که واسه حفظ آبروشون برم
    از 3 هفته پیش که باهام صحبت کردن که تکلیفشونو مشخص کنن گفتم حاضرم یه بار دیگه واسه این زندگی تلاش کنم با این شرایط که نامزدی که اون زمان جونش واسم در میرفت الان دیگه سرد شده نمیدونم چیکار کنم نمیدونم پتانسیلشو دارم که یبار دیگه عاشقم بشه یا نه نمیدونم باید جدا شم یا باید بمونم:( خوشحال میشم اگه راهنماییم کنین

  2. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 خرداد 97 [ 07:57]
    تاریخ عضویت
    1391-2-16
    نوشته ها
    863
    امتیاز
    11,692
    سطح
    71
    Points: 11,692, Level: 71
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 358
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,836

    تشکرشده 2,441 در 754 پست

    Rep Power
    0
    Array
    جدا شدن که اصلا! ی دختر جوون 20 ساله بیوه بشه دیگه هیچی! خیلی باید شانستون بزنه که ازدواج دوم خوبی داشته باشید! در ثانی پسر به شما علاقه داشته و این فرصت مناسبی بوده که از یک تحمیل یک فرصت بسازید که شما واسه لجبازی با پدر و مادرتون زندگی اونم خراب کردید! من الان خودمو جای اون آقا میذارم میبینم دوباره علاقه مند شدنم غیر ممکن نیست اما سخته! شما باید اشتباهاتتون را جبران کنید و با زیرکی هکه چیزو از دلش دربیارید! مطمئنا روزهای افتابی در انتظارتونه!
    *به جادوی چشم تو شیدا شدم*
    *ز خود گم شدم در تو پیدا شدم*
    *من آن قطره بودم که با موج عشق*
    *در آغوش مهر تو دریا شدم
    *

  3. 3 کاربر از پست مفید کامران تشکرکرده اند .

    faghat-KHODA (پنجشنبه 06 تیر 92), paniz93 (جمعه 07 تیر 92), roze sepid (جمعه 07 تیر 92)

  4. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 11 مرداد 96 [ 23:40]
    تاریخ عضویت
    1392-3-09
    محل سکونت
    گیلان
    نوشته ها
    294
    امتیاز
    4,808
    سطح
    44
    Points: 4,808, Level: 44
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 142
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,335

    تشکرشده 839 در 268 پست

    حالت من
    Narahat
    Rep Power
    42
    Array
    سلام


    با توجه به نوشته هاتون،شوهرتون و خونوادشون ادمای خوبی هستن.قطعا تمام تلاشتون رو برای حفظ زندگیتون بکنید.حیف به همین راحتی یه خونواده از هم بپاشه.اونم فقط فقط فقط به خاطر لج بازی شما با خونوادتون!


    برای برگردوندن شوهرتون باید هزینه کنید.از غرورتون ، از احساستون.من خودم که اینجوریم.با بدترین دشمنام هم وقتی وارد فاز احساسی بشم انگار نه انگار مشکلی بوده.می بخشم و فراموش می کنم.اگه واقعا ادم خوبیه و ارزشش رو داره،عاشقش باشید و بهش ابراز کنید این عشق رو.همونجوری که خودش میخواست.

    نمیدونم شما تا چه حد به پلهای پشت سرتون رحم کردید!!!!اما فقط اینو میدونم اگه خودم بودم نمیذاشتم این اخر ماجرا باشه.


    به قول کامروای عزیز مطمئنا روزهای افتابی در انتظارتونه.


    فقط خدا

  5. 4 کاربر از پست مفید faghat-KHODA تشکرکرده اند .

    paniz93 (جمعه 07 تیر 92), roze sepid (جمعه 07 تیر 92), کامران (پنجشنبه 06 تیر 92), شیدا. (پنجشنبه 06 تیر 92)

  6. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 21 دی 93 [ 23:45]
    تاریخ عضویت
    1391-5-23
    نوشته ها
    535
    امتیاز
    3,418
    سطح
    36
    Points: 3,418, Level: 36
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 82
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    573

    تشکرشده 935 در 360 پست

    Rep Power
    66
    Array
    چراکه نه؟
    خواستن توانستن است اگه شمابخوایدمیتونیداین روهم درنظربگیریدکه نامزدتون وخانوادش شمارودوست داشتندودارندکه منتظرشماموندندپس وقتی اونااین فرصت روبه شمادادندشماهم ازفرصت خوب استفاده کنیدوخودتون رونشون بدید،نشون بدیدکه به زندگیتون علاقمندیدوخواهان ادامه رابطه هستیدومیخوایدیه زندگی سراسرعشق وعلاقه بسازید
    موفق باشید

  7. 2 کاربر از پست مفید roseflower تشکرکرده اند .

    paniz93 (جمعه 07 تیر 92), شیدا. (جمعه 07 تیر 92)

  8. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 29 دی 97 [ 23:07]
    تاریخ عضویت
    1392-4-06
    نوشته ها
    57
    امتیاز
    4,770
    سطح
    44
    Points: 4,770, Level: 44
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 180
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    315

    تشکرشده 78 در 33 پست

    Rep Power
    0
    Array
    مرسی از راهنمایی همه دوستای گلم
    حدود 2 هفتس رفتارمو کاملا عوض کردم به خونشون خیلی رفت و آمد دارم به خودش و خونوادش خیلی احترام میذارم ولی دریغ از یه ذره توجه اون امشب خونش مهمون بودم سر سفره رفتم کنارش نشستم اما انگار که چندشش بشه خودشو کنار میکشید تا اینکه بالاخره زن باباشو صدا زد و کنارش نشوند تا من کنارش نباشم یه کلمه هم باهام حرف نمیزنه حتی اگه سوالیم ازش میکردم اصلا جوابمو نمیده همش با زن باباش صحبت میکرد انگار که منی وجود نداشتم خیلی بهم برخورد خیلی خودمو نگه داشتم خونوادش خیلی بهم احترام میذارن اما خودش نه اینقد بهم برخورده بود که یه لحظه تصمیم گرفتم دوباره همه چیو بهم بریزم تا آخر تابستون تلاشمو میکنم اما اگه هنوزم رفتاراش همین بود ترجیح میدم تو همین سن مطلقه باشم از خونوادم خیلی دلگیرم از اینکه منو به این روز انداختن حالا هم ولم کردن اگه خونواده نامزدم دعوتشون کنن نمیان حتی جرات ندارم باهاشون درد دل کنم چون اگه یه چی بگم 100 تا روش میذارن تحویل خونوادش میدن نصف پلایی که پشت سرم خراب شده رو هم همین خوانوادم با حرفاشون خراب کردن نمیگم من بی تقصیرم ولی خونوادم با تجربه ای که داشتن میتونستن با سیاست تر باشن
    بهش محبت که کنم با بی محلی جوابمو میده تورو خدا بگین چه کارایی انجام بدم تا اینقد بهم بی محلی نکنه؟؟

    - - - Updated - - -

    مرسی از راهنمایی همه دوستای گلم
    حدود 2 هفتس رفتارمو کاملا عوض کردم به خونشون خیلی رفت و آمد دارم به خودش و خونوادش خیلی احترام میذارم ولی دریغ از یه ذره توجه اون امشب خونش مهمون بودم سر سفره رفتم کنارش نشستم اما انگار که چندشش بشه خودشو کنار میکشید تا اینکه بالاخره زن باباشو صدا زد و کنارش نشوند تا من کنارش نباشم یه کلمه هم باهام حرف نمیزنه حتی اگه سوالیم ازش میکردم اصلا جوابمو نمیده همش با زن باباش صحبت میکرد انگار که منی وجود نداشتم خیلی بهم برخورد خیلی خودمو نگه داشتم خونوادش خیلی بهم احترام میذارن اما خودش نه اینقد بهم برخورده بود که یه لحظه تصمیم گرفتم دوباره همه چیو بهم بریزم تا آخر تابستون تلاشمو میکنم اما اگه هنوزم رفتاراش همین بود ترجیح میدم تو همین سن مطلقه باشم از خونوادم خیلی دلگیرم از اینکه منو به این روز انداختن حالا هم ولم کردن اگه خونواده نامزدم دعوتشون کنن نمیان حتی جرات ندارم باهاشون درد دل کنم چون اگه یه چی بگم 100 تا روش میذارن تحویل خونوادش میدن نصف پلایی که پشت سرم خراب شده رو هم همین خوانوادم با حرفاشون خراب کردن نمیگم من بی تقصیرم ولی خونوادم با تجربه ای که داشتن میتونستن با سیاست تر باشن
    بهش محبت که کنم با بی محلی جوابمو میده تورو خدا بگین چه کارایی انجام بدم تا اینقد بهم بی محلی نکنه؟؟

  9. #6
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    791
    Array
    پانیذ عزیز،

    زندگی ات را روی لج و لجبازی با دیگران خراب نکن. اگر همسرت مرد خوبی هست و دوستش داری، چرا باید بخاطر اینکه انتخاب خانواده ات بوده، ازش جدا بشی؟

    همسر شما سه ماه سعی کرد و نتونست دلت را به دست بیاره. علتش را هم نمی دونست.
    اون که خبر نداشت خانواده شما را مجبور کردند، پس خیلی دلخور و ناراحت شد که غرورش را شکستی و پیش خانواده اش اون را تحقیر کردی و تحویل نگرفتی.

    حالا شما اگر سه ماه تلاش کنی و نتیجه نگیری، باز هم جا داره بیشتر تلاش کنی، چون همسرت را دل آزرده کردی و حالا پشیمونی.

    البته من مطمئنم که همسرت در کمتر از یک ماه به سمت شما برمی گرده. محبت واقعی دلش را نرم می کنه.
    بدون لجبازی و از ته دلت بهش محبت کن و سعیت را بکن.
    وقتی باور کنه که پشیمون شدی و دوستش داری، برمی گرده به سمتت. نگران نباش.

  10. کاربر روبرو از پست مفید شیدا. تشکرکرده است .

    paniz93 (جمعه 07 تیر 92)

  11. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 29 دی 97 [ 23:07]
    تاریخ عضویت
    1392-4-06
    نوشته ها
    57
    امتیاز
    4,770
    سطح
    44
    Points: 4,770, Level: 44
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 180
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    315

    تشکرشده 78 در 33 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط شیدا. نمایش پست ها
    پانیذ عزیز،

    زندگی ات را روی لج و لجبازی با دیگران خراب نکن. اگر همسرت مرد خوبی هست و دوستش داری، چرا باید بخاطر اینکه انتخاب خانواده ات بوده، ازش جدا بشی؟

    همسر شما سه ماه سعی کرد و نتونست دلت را به دست بیاره. علتش را هم نمی دونست.
    اون که خبر نداشت خانواده شما را مجبور کردند، پس خیلی دلخور و ناراحت شد که غرورش را شکستی و پیش خانواده اش اون را تحقیر کردی و تحویل نگرفتی.

    حالا شما اگر سه ماه تلاش کنی و نتیجه نگیری، باز هم جا داره بیشتر تلاش کنی، چون همسرت را دل آزرده کردی و حالا پشیمونی.

    البته من مطمئنم که همسرت در کمتر از یک ماه به سمت شما برمی گرده. محبت واقعی دلش را نرم می کنه.
    بدون لجبازی و از ته دلت بهش محبت کن و سعیت را بکن.
    وقتی باور کنه که پشیمون شدی و دوستش داری، برمی گرده به سمتت. نگران نباش.
    مرسی شیدای عزیز مشتاقانه منتظر راهنماییت بودم
    همین تصمیمو دارم میخوام نهایت تلاشمو بکنم تا اگه هم نتیجه نداد از این ناراحت نباشم که چرا واسه زندگیم هیچ تلاشی نکردم اما قسمت سختش اینجاست که هیچ پشتیبان و راهنمایی در این راه ندارم تو خونواده ما محبت زبونی به هیچ وجه وجود نداره و اکثرا درون گراییم اما نامزدم برعکس همش علاقشو ابراز میکرد نمیدونم چقدر باید خودمو تغییر بدم تا بتونم دلشو نرم کنم؟؟:( زن باباشم با همین ترفندا تونسته اونو به سمت خودش بکشونه چون اختلاف سنی کمی با زن باباش داره خیلی باهاش صمیمیه همش با اون حرف میزنه همش با اون بیرون میره همش به اون زنگ میزنه حس میکنم یه رقیب سرسخت واسه منه هر چی خواستم به نامزدم نزدیک بشم یا خودش یا زن باباش منو دور کردن حتی زن باباش یه جورایی غیر مستقیم بهم فهموند جدا بشم بهتره فک کنم از همون اولم جلوی این زن بابای زرنگ شکست خورده ام حس میکنم قبل اینکه من بخوام دست به کار بشم اون دست به کار شده از دست خودم خیلی عصبانیم ای کاش هیچ وقت به این دنیای لعنتی نمیومدم:mad:
    بازم ممنون میشم راهنماییاتونو بشنوم

  12. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 29 دی 97 [ 23:07]
    تاریخ عضویت
    1392-4-06
    نوشته ها
    57
    امتیاز
    4,770
    سطح
    44
    Points: 4,770, Level: 44
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 180
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    315

    تشکرشده 78 در 33 پست

    Rep Power
    0
    Array
    مرسی شیدای عزیز مشتاقانه منتظر راهنماییت بودم
    همین تصمیمو دارم میخوام نهایت تلاشمو بکنم تا اگه هم نتیجه نداد از این ناراحت نباشم که چرا واسه زندگیم هیچ تلاشی نکردم اما قسمت سختش اینجاست که هیچ پشتیبان و راهنمایی در این راه ندارم تو خونواده ما محبت زبونی به هیچ وجه وجود نداره و اکثرا درون گراییم اما نامزدم برعکس همش علاقشو ابراز میکرد نمیدونم چقدر باید خودمو تغییر بدم تا بتونم دلشو نرم کنم؟؟:( زن باباشم با همین ترفندا تونسته اونو به سمت خودش بکشونه چون اختلاف سنی کمی با زن باباش داره خیلی باهاش صمیمیه همش با اون حرف میزنه همش با اون بیرون میره همش به اون زنگ میزنه حس میکنم یه رقیب سرسخت واسه منه هر چی خواستم به نامزدم نزدیک بشم یا خودش یا زن باباش منو دور کردن حتی زن باباش یه جورایی غیر مستقیم بهم فهموند جدا بشم بهتره فک کنم از همون اولم جلوی این زن بابای زرنگ شکست خورده ام حس میکنم قبل اینکه من بخوام دست به کار بشم اون دست به کار شده از دست خودم خیلی عصبانیم ای کاش هیچ وقت به این دنیای لعنتی نمیومدم:mad:
    بازم ممنون میشم راهنماییاتونو بشنوم


    تورو خدا بیشتر راهنماییم کنین حتما باید مشکلم خیانت باشه تا بیشتر توجه بشه به تایپیکم


    چجوری میتونم با زن باباش که عین یه هوو واسم رقابت کنم؟؟؟؟؟؟

  13. 2 کاربر از پست مفید paniz93 تشکرکرده اند .

    faghat-KHODA (جمعه 07 تیر 92), شیدا. (جمعه 07 تیر 92)

  14. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 11 مرداد 96 [ 23:40]
    تاریخ عضویت
    1392-3-09
    محل سکونت
    گیلان
    نوشته ها
    294
    امتیاز
    4,808
    سطح
    44
    Points: 4,808, Level: 44
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 142
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,335

    تشکرشده 839 در 268 پست

    حالت من
    Narahat
    Rep Power
    42
    Array
    سلام

    کاملا حق با شماست.فقط کافیه بزنید خیانت.اونموقع 7 شبانه روز زمان نیازه واسه خوندن پستها!!!

    در مورد درونگراییتون،میتونید اونو به سمت برونگرایی سوق بدید.از اون دست مواردی هست که قابل تغییره.البته درونگرایی اشکال نیست ها.ولی واسه اینکه به شوهرتون نزدیکتر بشید بهتره از این لحاظ بهم شبیه تر باشید.


    در مورد زن باباشون هم شما کاری به ایشون نداشته باشید.شما تمام تمرکزتون رو صرف محبت کردن به شوهرتون و بدست اوردن دل ایشون بکنید.اینقدر با ایشون صمیمی و دوست باشید که دیگه نیازی نباشه با زن باباشون حرف بزنن.


    البته فکر کنم زن بابا رو یه کم واسه خودتون دارید گنده می کنید.

    ففط خدا

  15. 2 کاربر از پست مفید faghat-KHODA تشکرکرده اند .

    paniz93 (جمعه 07 تیر 92), شیدا. (جمعه 07 تیر 92)

  16. #10
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    791
    Array
    اول این که اگر زن باباش تونسته دلش را به دست بیاره، محاله که همسرش نتونه.


    دوم این که زن باباش دوست نداره شما جدا بشید. مطمئن باش.
    برای ایشون هم بهتره که پسرشوهرش، زودتر سرو سامون بگیره و بره و بتونه زندگی راحت تر و خلوت تری داشته باشه.

    این افکار مزاحم را بذار کنار و توجهت را بذار روی خودت و همسرت.

  17. 3 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    faghat-KHODA (جمعه 07 تیر 92), paniz93 (جمعه 07 تیر 92), sahelneshin (سه شنبه 01 مرداد 92)


 
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. من برگشتم و یه کار خلاف قوانین تالار کردم.چیکار کنم؟؟
    توسط Somebody20 در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: جمعه 16 خرداد 93, 18:23
  2. نمی دونم دوسش دارم یانه!؟؟ و البته اونم منو دوست داره!؟؟
    توسط ramin_ad در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 12
    آخرين نوشته: سه شنبه 22 بهمن 92, 00:16
  3. رفتارهاي كلي من در برابر خانواده ي شوهرم چه جوري باشه؟؟
    توسط مريم.م در انجمن اختلاف و دعوا با خانواده همسر
    پاسخ ها: 13
    آخرين نوشته: چهارشنبه 13 مهر 90, 00:51
  4. آیا به یه خاین حق میدین؟؟
    توسط sogand در انجمن تعدد زوجات، چند همسری، صیغه موقت
    پاسخ ها: 12
    آخرين نوشته: چهارشنبه 16 شهریور 90, 23:01
  5. چکار کنم شوهرم یار و همراهم بشه؟؟
    توسط مهسان-م در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 21
    آخرين نوشته: شنبه 10 مهر 89, 21:22

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1404 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 04:03 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.