به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 8 , از مجموع 8
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 03 مرداد 92 [ 14:41]
    تاریخ عضویت
    1392-4-03
    نوشته ها
    24
    امتیاز
    153
    سطح
    3
    Points: 153, Level: 3
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 47
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points31 days registered
    تشکرها
    1

    تشکرشده 9 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array

    بی احترامی به پدرم

    سلام.دختری 23 ساله هستم.از زمانی که یادم می یاد پدرم همیشه اخمو وبداخلاق بوده و همیشه از سمت اون مورد تحقیر قرار گرفتم.وقتی که به سن نوجوانی رسیدم دیگه قادر به تحمل بی احترامی هاش نبودم و کم کم شروع به پرخاشگری کردم.به دلایل مختلف اخیرا دچار افسردگی شدم و دیگه به هیچ عنوان قادر به تحمل بی احترامیاش نیستم.حتی گاهی اوقات هم که به شوخی منو مسخره می کنه،تصور می کنم که در حال تحقیر کردن منه به همین دلیل شروع به پرخاشگری می کنم و بعد از اون تا دو ساعت تو اتاقم گریه می کنم.اما امشب دعوای ما به حد اعلای خودش رسید همیشه تا حدی حرمتش رو نگه می داشتم اما امشب هرچی از دهنم در اومد بهش گفتم.حالا از خودم متنفرم،خیلی زیاد .راستش پدرم آدم نماز خونیه وبه غیر از صفت پرخاشگری وعصبانی بودنش هیچ ایراد دیگه ای نداره.بعد از اینکه بهش بی احترامی کردم اون گفت که تو به هیچ جایی نمی رسی چون خدای بالا سرت می بینه که چطور به پدرت بی احترامی کردی .و من مطمئنم که به هیچ جایی نمی رسم چون بی احترامی به پدر ومادر گناه کبیره است.به شدت از کارم پشیمونم اما مطمئنم که اگر باز هم به من بی احترامی کنه نمی تونم جلوی خودمو بگیرم.هروقت که به من ناسزا میگه ،تمام تنم شروع به لرزیدن می کنه و اختیار کلاممو به طور کامل از دست می دم.به نظر شما چه کار کنم.چه طور خودمو کنترل کنم؟

  2. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 11 مرداد 96 [ 23:40]
    تاریخ عضویت
    1392-3-09
    محل سکونت
    گیلان
    نوشته ها
    294
    امتیاز
    4,808
    سطح
    44
    Points: 4,808, Level: 44
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 142
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,335

    تشکرشده 839 در 268 پست

    حالت من
    Narahat
    Rep Power
    40
    Array
    سلام


    منم پدرم تا حدی عصبیه.اما خیلی کم و به ندرت بی احترامی می کنه.(اما بعضی از حرفاش در کمال احترام، تحقیر کنندست)


    اینکه پدرتون نماز خونه و بدیش هم فقط عصبی بودنشه،پس خیلی نباید حرفهای تندی بزنه؟درسته یا اشتباه می کنم؟

    خب،تا زمینه این پرخاشگری برطرف نشه(تحقیر های پدرتون)شما تنها میتونید با بالا بردن استانه تحملتون و کمتر رودر رو شدن با ایشون از تنش ها کم کنید.البته قطعا ایشون همیشه عصبی نیستن.هر از گاهی که احساس کردید دوباره دچار اون حالت شدن خودتون رو از جلو چشماش قایم کنید.


    فقط خدا

  3. کاربر روبرو از پست مفید faghat-KHODA تشکرکرده است .

    hello (سه شنبه 04 تیر 92)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 03 مرداد 92 [ 14:41]
    تاریخ عضویت
    1392-4-03
    نوشته ها
    24
    امتیاز
    153
    سطح
    3
    Points: 153, Level: 3
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 47
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points31 days registered
    تشکرها
    1

    تشکرشده 9 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    وقتی که بیش از حد عصبانی بشه نهایت تلاششو می کنه که طرف مقابلشو با خاک یکسان کنه.البته من به هیچ عنوان رفتار خودمو موجه نمی دونم. این اواخر خیلی عصبی شدم و با کوچکترین چیزی اشکم در میاد و شروع به سروصدا می کنم.برای اینکه زیاد دعوا نشه بیشتر اوقات خودمو تو اتاقم حبس می کنم و سرمو با کتاب خوندن گرم می کنم.اما دیگه خسته شدم.من تازه درسم تموم شده ،بعد از این نمی تونم تا آخر عمر خودمو تو اتاق حبس کنم.مادرم زن نسبتا آرومیه و اگر پدرم عصبانی بشه ،سکوت می کنه اما من نمی تونم ،واقعا دست خودم نیست .اگر جنگ و دعواها سر مسائل بزرگی بود دلم نمی سوخت،بیشتر اوقات سر مسائل پیش وپا افتاده ای مثل پر کردن پارچ آب یا رنگ چای شروع به تحقیر می کنه و منم کنترل خودمو از دست می دم و باز جنگ ودعوا شروع میشه.امشب واقعا نهایت وقاحت رو از خودم نشون دادم،دیگه فکر نکنم که بتونم سرمو جلوی همسایه ها بالا نگه دارم.الان که از اتاقم خارج شدم وقتی چشمش به من افتادصورتشو تو هم کشید وپشتشو به من کرد.نمی دونین چقدر خودمو کنترل کردم که دوباره سر وصدا راه نندازم.

  5. 2 کاربر از پست مفید azy.m تشکرکرده اند .

    faghat-KHODA (دوشنبه 03 تیر 92), hello (سه شنبه 04 تیر 92)

  6. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 11 مرداد 96 [ 23:40]
    تاریخ عضویت
    1392-3-09
    محل سکونت
    گیلان
    نوشته ها
    294
    امتیاز
    4,808
    سطح
    44
    Points: 4,808, Level: 44
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 142
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,335

    تشکرشده 839 در 268 پست

    حالت من
    Narahat
    Rep Power
    40
    Array
    متاسفانه این رفتار در پدرتون نهادینه شده.پس خیلی امیدوار به تغییرات از سوی ایشون نباشید.نه اینکه نشه اما خیلی سخته.شما فقط میتونید رو خودتون و صبر و تحملتون کار کنید.

    من خودم ادم کم تحملیم.بی احترامی هیچ کسی رو بی جواب نمیذارم.اما بعدش می بینم حال خودم بد میشه.اونقدر بد که باقی روز برام سخت میگذره.چند بار خودمو کشتم و با هر سختی بود کنترل کردم.در لحظه فشار زیادی رو روی خودم حس می کردم.در حد انفجار.اما بعد از ارام شدن اینقدر احساس خوبی داشتم که منو ترغیب کرد به ادامع همین رویه.

    ولی باز یه وقتایی عنان کار از دست میدم و بعد از چند دقیقه پشیمون میشم و احساس بد(شاید همون تنفر از خودم)میاد سراغم.دقیقا وقتهایی که طرفم رو با خاک یکسان کردم حالم بدتره.


    یه چیز دیگه هم اینه که فشارهای بیرونی و دغدغه های ذهنی هم میتونه ما رو اماده کنه واسه انفجار که فقط منتظر یه جرقه باشیم.شاید این جرقه فقط یه ایرادگیری پیش پاافتاده از رنگ چایی باشه

    فقط خدا

  7. کاربر روبرو از پست مفید faghat-KHODA تشکرکرده است .

    hello (سه شنبه 04 تیر 92)

  8. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 27 شهریور 94 [ 01:07]
    تاریخ عضویت
    1389-7-18
    نوشته ها
    43
    امتیاز
    9,759
    سطح
    66
    Points: 9,759, Level: 66
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 291
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    49

    تشکرشده 64 در 22 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام عزیزم.
    پدر من هم اخلاقش خیلی تنده
    یادمه دو سه سال پیش خیلی حرفای تحقیرکننده بهم زد و یادمه داشتم از نفرت و عصبانیت منفجر میشدم رفتم یه صفحه نوت پد تو کامپیوتر باز کردم و شروع کردم حرفایی که از مغزم میگذشت رو نوشتم و هی پاک کردم و دوباره نوشتم خیلی یادم نیست چه حرفایی بودن چه می دونم شاید بد و بیراه و این حرفا، ولی باورت نمیشه هنوزم یادمه که چقدر آروم شدم به نظرم اگه احساس کردی می خواد دوباره همچین موقعیتی پیش بیاد یه همچین روشی رو امتحان کن.
    من خودم پدرم خیلی پرخاشگره بعضی وقتا ازش طوری متنفر میشم که حد نداره ولی بعضی وقتا به شدت دلم بهش می سوزه که با این بدرفتاریهاش باعث میشه همه ازش بدشون بیاد و همین پرخاشگری و تحقیرها باعث می شن خوبیهاش هم به چشم نیان.

    به نظرم وقتی همچین موقعیتهایی می خواد پیش بیاد سعی کن تصور کنی یه مسابقه یا یه بازی داره شروع میشه که باید برندش خودت باشی و قانون بازی هم این باشه که سعی کنی خودت رو آروم نگه داری و احترام پدرت رو حفظ کنی، با خودت بگو یه آدم قوی با آرامش مشکلات رو حل می کنه و با جنجال به مشکلات دامن نمی زنه، فکر کن این یه جور تمرین برای رسیدن به کماله و اگه موفق شدی به نظرم اون موقع خودت احساس بهتری خواهی داشت و اگه چند دفعه بتونی این کار رو انجام بدی فکر می کنم دفعه های بعد برات راحت تر و راحت تر میشه شاید پدر شما هم که ببینه شما آروم برخورد میکنی دیگه دست از این رفتار ناراحت کنندش برداره.

    پدر من با همین رفتارهای پرخاشگرانش تقریباً همه ما بچه ها و همین طور مادرم رو مریض کرده از نظر روحی حالا یکی کمتر یکی بیشتر ولی بعضی وقتا که نگاش می کنم می دونم که خودش از همه مریض تره.

    الآنم با خدا صحبت کن و ازش بخواه که رابطت رو با پدرت خوب کنه مطمئنم تأثیر می زاره و ایشالا تا چند روزه دیگه اوضاع به حالت عادی بر می گرده.

  9. کاربر روبرو از پست مفید hello تشکرکرده است .

    faghat-KHODA (دوشنبه 03 تیر 92)

  10. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 03 مرداد 92 [ 14:41]
    تاریخ عضویت
    1392-4-03
    نوشته ها
    24
    امتیاز
    153
    سطح
    3
    Points: 153, Level: 3
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 47
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points31 days registered
    تشکرها
    1

    تشکرشده 9 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    بله تمام تلاشمو می کنم.اما نمی دونین که چقدر تحقیرهاش اعتماد به نفس منو پایین آورده!!! وقتی که به مهمونی میریم اونقدر عصبی میشم که دلم می خواد زودتر به اتاقم پناه ببرم.قدیما به هیچ وجه اینطور نبودم اما این اواخر اصلا نمی تونم جمعیتو تحمل کنم.همش تصور می کنم که الان یه کاری انجام میدم وآبروم میره .وقتی که دانشگاه بودم به حدی خجالتی بودم که نمی تونستم با پسرهای کلاسمون صحبت کنم.برای همین حسرت دخترهای با اعتماد به نفس بالا رو می خوردم.خوشبختانه دو برادر دیگم مشکل کمبود اعتماد به نفس منو ندارن اما هردوتاشون پرخاشجو هستند به خصوص بزرگتره.

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط hello نمایش پست ها
    سلام عزیزم.
    پدر من هم اخلاقش خیلی تنده
    یادمه دو سه سال پیش خیلی حرفای تحقیرکننده بهم زد و یادمه داشتم از نفرت و عصبانیت منفجر میشدم رفتم یه صفحه نوت پد تو کامپیوتر باز کردم و شروع کردم حرفایی که از مغزم میگذشت رو نوشتم و هی پاک کردم و دوباره نوشتم خیلی یادم نیست چه حرفایی بودن چه می دونم شاید بد و بیراه و این حرفا، ولی باورت نمیشه هنوزم یادمه که چقدر آروم شدم به نظرم اگه احساس کردی می خواد دوباره همچین موقعیتی پیش بیاد یه همچین روشی رو امتحان کن.
    من خودم پدرم خیلی پرخاشگره بعضی وقتا ازش طوری متنفر میشم که حد نداره ولی بعضی وقتا به شدت دلم بهش می سوزه که با این بدرفتاریهاش باعث میشه همه ازش بدشون بیاد و همین پرخاشگری و تحقیرها باعث می شن خوبیهاش هم به چشم نیان.

    به نظرم وقتی همچین موقعیتهایی می خواد پیش بیاد سعی کن تصور کنی یه مسابقه یا یه بازی داره شروع میشه که باید برندش خودت باشی و قانون بازی هم این باشه که سعی کنی خودت رو آروم نگه داری و احترام پدرت رو حفظ کنی، با خودت بگو یه آدم قوی با آرامش مشکلات رو حل می کنه و با جنجال به مشکلات دامن نمی زنه، فکر کن این یه جور تمرین برای رسیدن به کماله و اگه موفق شدی به نظرم اون موقع خودت احساس بهتری خواهی داشت و اگه چند دفعه بتونی این کار رو انجام بدی فکر می کنم دفعه های بعد برات راحت تر و راحت تر میشه شاید پدر شما هم که ببینه شما آروم برخورد میکنی دیگه دست از این رفتار ناراحت کنندش برداره.

    پدر من با همین رفتارهای پرخاشگرانش تقریباً همه ما بچه ها و همین طور مادرم رو مریض کرده از نظر روحی حالا یکی کمتر یکی بیشتر ولی بعضی وقتا که نگاش می کنم می دونم که خودش از همه مریض تره.

    الآنم با خدا صحبت کن و ازش بخواه که رابطت رو با پدرت خوب کنه مطمئنم تأثیر می زاره و ایشالا تا چند روزه دیگه اوضاع به حالت عادی بر می گرده.
    ممنون از پاسختون ،خوش به حال شما که تونستید رفتار پدرتون رو تحمل کنید وخودتون پرخاشجو نشین واقعا به شما تبریک میگم.

  11. کاربر روبرو از پست مفید azy.m تشکرکرده است .

    hello (سه شنبه 04 تیر 92)

  12. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 27 شهریور 94 [ 01:07]
    تاریخ عضویت
    1389-7-18
    نوشته ها
    43
    امتیاز
    9,759
    سطح
    66
    Points: 9,759, Level: 66
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 291
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    49

    تشکرشده 64 در 22 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ببین در مورد اعتماد به نفس گفتی. خیلی جالبه منم اعتماد به نفسم کمه البته قبلاً افتضاح بود الآن بهتر شده.
    ببین من خودم برای رفع مشکل اضطرابم رفتم مرکز مشاوره آمنه که اونجا بعد از یکی دو جلسه مشاوره بهم گفت تو کلاسای گروهیشون شرکت کنم فکر کنم اسم کلاسش اعتماد به نفس بود
    اون موقع قیمتش هم خیلی مناسب بود الآنم نباید خیلی بیشتر شده باشه. ببین نمی گم صددرصد به من کمک کرد ولی تا حدی بهتر شدم.
    به نظرم اگه شما هم مراجعه کنی به این مراکز مشاوره دولتی بد نباشه.
    مخصوصاً که سن شما زیاد نیست الآن و بهتر می تونی رو شخصیت خودت کار کنی. من اون موقع که رفتم نزدیک 28 سالم بود.

    ببین به نظر من خیلی از مسائل تو زندگی به اعتماد به نفس وابسته هستند مثلاً کسی که اعتماد به نفس نداره به نظر من تو مسائلی مثل ازدواج و کار دچار مشکل میشه. (یعنی ممکنه یکی خیلی زیبا و نجیب و مهربون هم باشه ولی به خاطر اعتماد به نفس پایین از موقعیت های ازدواجی که براش پیش میاد فرار کنه.)



    آدمی که اعتماد به نفس داره که در فلان کار مهارت داره حالا هرکس بیاد به هر نحوی هم تحقیرش کنه بگه تو عرضه نداری این کار رو انجام بدی چون اعتماد به نفس داره ککش هم
    نمی گزه، و اون حرفای آزاردهنده رو فقط می شنوه و اهمیتی بهشون نمی ده.

    عزیزم من خودمم هنوز مشکلات زیادی چه با پدرم و چه خیلی مشکلات دیگه دارم که همشون رو ناشی از همون اضطراب و کمبود اعتماد به نفسی می دونم که به خاطر شرایط زندگیم به من وارد شده ولی حداقلش اینه که حالا می دونم مشکل از کجاست و دیگه به جای اینکه از دیگران توقع تغییر داشته باشم از خودم انتظار دارم که قوی تر بشم و اعتماد به نفسم بالاتر بره، می دونم که اگه دچار مشکلی بشم هیچ کس خودش رو مقصر نمی دونه ولی اگه یه موفقیت به دست بیارم زود می خوان بگن ما باعث این موفقیت بودیم بنابراین باید به خودم و تواناییهای خودم تکیه کنم و از دیگران انتظار زیادی نداشته باشم.

    راستی سعی کن برای خودت تفریحاتی ایجاد کنی تا بتونی از زندگی لذت ببری و وقتت پر بشه مثل ورزش (شنا خیلی خوبه)، سینما رفتن، پیاده روی.
    در مهمونی ها هم خودت رو از جمع کنار نکش، آدم هر چی منزوی تر بشه اعتماد به نفسش پایینتر میاد.
    با خودت بگو حالا چون یه نفر دیگه به اشتباه و از روی ناآگاهی من رو تحقیر می کنه دلیلی نداره که من هم خودم رو دست کم بگیرم و حس کنم واقعاً مشکل از منه.

  13. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 27 شهریور 94 [ 01:07]
    تاریخ عضویت
    1389-7-18
    نوشته ها
    43
    امتیاز
    9,759
    سطح
    66
    Points: 9,759, Level: 66
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 291
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    49

    تشکرشده 64 در 22 پست

    Rep Power
    0
    Array
    و من مطمئنم که به هیچ جایی نمی رسم چون بی احترامی به پدر ومادر گناه کبیره است.
    اصلاً فکر نکن به جایی نمی رسی هم خدا خیلی بخشندس هم پدر و مادر ممکنه در عصبانیت حرفایی بزنن که خواسته واقعی قلبیشون نباشه.


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 09:37 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.