به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 39
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 22 شهریور 93 [ 16:08]
    تاریخ عضویت
    1388-12-07
    نوشته ها
    19
    امتیاز
    3,414
    سطح
    36
    Points: 3,414, Level: 36
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 86
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class1000 Experience Points
    تشکرها
    29

    تشکرشده 11 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array

    ازدواج با شخصی که مشکل جسمی داره

    سلام
    من بعد از مدتها دوباره اومدم
    هنوزم اینجا و دوستانی که اینجا می شناسمشون رو دوست دارم و به همه دوستان سلامی دوباره می گم
    ببخشید که مدتها نبودم
    چقدر دلم واسه فرشته مهربان و سارا بانو و بالهای صداقت عزیز و شیدا حاتمی تنگ شده
    عزیزانم هر کجا هستید همیشه آروم و شاد باشید
    یه مسئله ای پیش اومده که راهنمایی می خوام ازتون
    من مدتیه با یکی از همکارام ارتباط دارم - خونواده من هم کامل در جریان همه چیز هستن - مادر ایشون هم همینطور
    تقریبا 8 ماهه که با هم هستیم تا همدیگرو بشناسیم
    از خیلی جهات نقاط مشترک داریم اما یه مشکلی هست
    یه چیز مهم که منو اذیت می کنه و باعث شده نتونم تصمیم بگیرم اینه که :
    ایشون یه مشکل جسمی دارن ، اسپاسم عضلانی
    گهگاهی عضلات بدنش می گیره ، اونم به این شکل که ممکنه اون گرفتگی باعث بشه که نفس نفس بزنه و درد بکشه ، ممکنه فقط چند لحظه باشه ممکنه یه کم طولانی تر باشه
    و گاهی بعد از این گرفتگی عضلانی ، نفسش سنگین میشه یا سردرد می گیره
    ممکنه چند وقت اصلا به این حال نیفته اما ممکنه توی یه هفته چند بار براش اتفاق بیفته
    خود من دیدم ، یه بار که پیش هم بودیم گردنش گرفت و نفس نفس زد ، دستو گذاشت رو گردنش ، بهم اجازه نداد کاری بکنم ، هی نفس کشیدنشو تند تند کرد و عمیق تر ، آروم آروم ماساژ میداد تا اینکه بعد از 10 دقیقه خوب شد
    این اولین باری بود که می دیدم ، خیلی ترسیده بودم ، نمی دونستم چی کار باید بکنم ، در یک آن خیلی چیزا از جلوی چشمام رد شد و به خیلی چیزا فکر کردم ...
    یه بارم توی محل کار وقتی داشت کاری رو انجام میداد ، احساس کردم حالش دگرگون شد ، انقدری میشناسمش که از چهره ش متوجه میشم ،حالشو از حرکاتش می فهمم
    هیچ کس متوجه نشد ، حفظ ظاهر کرد ولی من می دونستم حالش خوب نیست اما چیزی نگفتم خودش هم چیزی نگفت، شبش حالشو ازش رسیدم گفت نفسم سنگینه منم گفتم که همون موقع که اینطوری شدی متوجه شدم اما چیزی نگفتم
    مواقع دیگه که اینطوری شده پیشش نبودم
    وقتی حالش این طوری باشه باهام حرف نمی زنه ، سعی میکنه تنها باشه تا زمانی که خوب بشه و دوباره خودش میاد سمتم ، اگر هم من نزدیکش بشم باهام سنگین برخورد می کنه ، طوری که فقط جوابمو داده باشه
    توی گروه کوهنوردی و طبیعت گردی عضوه ، اما این اواخر از شرکت در برنامه های گروه می ترسه ، می ترسه که بدنش توان نداشته باشه
    آخرین باری که توی برنامه های گروهشون شرکت کرده بود 6 ماه پیش بود تا اینکه چند هفته پیش گروهشون یه برنامه 3 روزه گذاشته بود
    خیلی با استرس و نگرانی توی این برنامه شرکت کرد و متاسفانه به خاطر همون استرس بازم حالش بد شده بود و احساس سنگینی توی قفسه سینه ش کرده بود
    توی اون برنامه 3 روزه 2 بار این حالت رو داشته
    استرس و فشار عصبی این موضوع رو تشدید می کنه
    سر این موضوع خیلی منو می ترسونه، بهم میگه :
    من اصلا تکلیفم مشخص نیست احتمال داره باشم یا نباشم (منظورش مرگه ) به خاطر همین می ترسم که آینده تو رو خراب کنم
    می گه می ترسم که یه اتفاقی واسم بیوفته و تو تنها بشی
    میگه ممکنه یک روز بعد از عروسی این اتفاق بیفته یا ممکنه 50 سال دیگه باشه
    بعد تمام شرایطی که که یک زن بیوه ممکنه داشته باشه رو میاره جلوی چشمام و میگه همه اینا رو در نظر بگیر
    میگه اصلا ممکنه 50 سال دیگه این اتفاق بیفته و ما با هم به خوشی زندگی کنیم اما من وقتی حالم بد میشه یه کم عصبی میشم ، بهم میگه بعد از مدتی خسته میشی ازم
    میگه ما همدیگرو دوست داریم اما به چه قیمتی؟
    میگه من فقط دارم شرایط تو رو در نظر میگیرم و بخاطر تو می ترسم
    این آقا به خاطر یه موضوعی که چندین سال پیش تو زندگیش اتفاق افتاده به این درد مبتلا شده (عذر میخوام اینو نمی تونم اینجا عنوان کنم )
    خیلی با هم صحبت کردیم ، بهش میگم همه حرفایی که میگی یه احتماله و هیچ کس از یه ساعت دیگه ش خبر نداره و ممکنه یه آدم سالم که با هزار امید ازدواج می کنه و میره سر خونه و زندگی ش هم فرداش به یه دلیلی خدای ناکرده ، دیگه نباشه
    اما میگه درسته اما اون آدم سالم احتمال نبودنش نسبت به من کمتره
    میگه من می دونم این مشکل رو دارم ، پس نمی تونم خودمو گول بزنم یا مثل یه آدم سالم به زندگی نگاه کنم
    توی این چند وقت با خیلی ها مشورت کردم
    همه میگن واقعیت رو در نظر بگیر و با احساست تصمیم نگیر
    همه میگن اون چیزی که آقا میگن درسته ، و اگر بپذیری ، زندگیت با استرس و نگرانی همراهه ، میگن خودتو توی اون شرایطی که آقا میگه بزار و احتمال نبودنش رو در نظر بگیر و خودتو توی اون شرایط ببین ، بعد ببین می تونی ؟ ببین می تونی با نبودنش زندگی کنی ؟ ببین می تونی تنها باشی ؟ و ....
    خیلی فکر می کنم به این قضیه ، دیگه مغزم جواب نمیده
    همه شرایطو در نظر میگیرم آخرش به خودم می گم خب نبودنش یه احتماله و با شخص سالم دیگه هم ازدواج کنم شاید این اتفاق واسم بیفته
    به خوم میگم شاید اصلا خود من زودتر رفتم و
    اینجاست که همه رشته افکارم به هم می ریزه
    نمی دونم چیکار کنم
    هم فکری کنید باهام
    کلیات قضیه رو براتون توضیح دادم ،اما اگر نیازه بیشتر توضیح بدم بفرمائید تا بگم
    ممنون

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 21 دی 95 [ 02:15]
    تاریخ عضویت
    1392-3-19
    نوشته ها
    24
    امتیاز
    2,719
    سطح
    31
    Points: 2,719, Level: 31
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 31
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    0

    تشکرشده 14 در 8 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام ستایش باران
    مطلبت رو خوندم
    منون که به ماهااعتماد داری
    ببین ستایش منطق رو اولویت اول زندگیت بذار
    برا احساسی شدن و عاشق شدن یه عمر وقت هست
    1ازخدابخواه اونکه به صلاحته بذاره جلو راحت
    2ببین میتونی با استرس زندگی کنی میتونی با کسی زندگی کنی که به قول خودش هر لحظه مکان مرگش هس
    اگه میتونی زندگی کنی بسم الله
    اگه نمیتونی خیلی راحت باهاش درمیون بذار و با پدرومادرت مشکل رو بررسی کن
    3 خودت به تنهایی پیش یه مشاوره بری بد نیست بدون مشورت پدر و مادر و مشاور مجرب تصمیمی نگیر
    4درمورد مریضی همسرتون آیا به دکتر رفتین؟ نظر دکتر چیه؟ شاید یه درمان داشته باشه
    5اینم درنظربگیرین شاید باشروع زندگی با لطف خدا زندگیتون خیلی خوب شد(البته رو احتمالات زیاد حساب نکنین)



    البته عذر میخوام حرفام یکم خامه
    باید بیشتر روش فکر کنم

  3. کاربر روبرو از پست مفید طلبه73 تشکرکرده است .

    setayeshebaran (دوشنبه 03 تیر 92)

  4. #3
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 30 مرداد 92 [ 13:58]
    تاریخ عضویت
    1388-5-24
    نوشته ها
    1,224
    امتیاز
    2,219
    سطح
    28
    Points: 2,219, Level: 28
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 81
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranSocialTagger Second Class5000 Experience Points
    تشکرها
    7,577

    تشکرشده 8,600 در 1,498 پست

    Rep Power
    139
    Array
    ایشون بقیه شرایطشون برای ازدواج اوکی هستش؟

    این مسئله جسمی ایشون اینطور که از صحبتهای شما پیداست فقط به درد های چند دقیقه ای و چند ساعته محدود نمیشه بلکه خطر مرگ و زندگی هم داره.

    دیگران , اطرافیانتون هر کدام بزعم خودشون این ماجرا را بررسی میکنند و از دید خودشون میگن این ازدواج صحیحه یا اشتباه. اما شما از دیدگاه خودت و با شناختی که از خودت داری و بررسی همه جوانب چنین زندگی ای لازم است تصمیم بگیری که توان همراهی با این آقا را داری یا نه.

    تا همینجای کار گویا این موضوع اونقدر برای شما مهم هست که برایش تاپیک زده ای یا اگر هم نباشه حرفهای دیگران اونقدر در شما تاثیر گذاشته و میگذاره که دو دل بشوید.

    این موضوع پذیرش یا تردید شما است که مسئله ساز است وگرنه مشکل اون آقا به خودی خود شاید اصلا موضوع بغرنجی نباشد.

    شاید لازم باشه با هم حضوری نزد مشاور بروید برای اینکه بتوانید تصمیم بهتری بگیرید. حقیقتا اینجا این تنها شما نیستید که قرار است تصمیم بگیرد! بلکه اون آقا به دلیل شرایط خاصی که دارد و رنج و دردی که میکشد بیشتر از شما نیاز دارد که خیالش از بابت همراه زندگیش راحت باشد. ایشون تضمین و اطمینانی بسیار بیشتر از شما نیاز دارد. و ایشان هم لازم است مطمئن شود که شما در این مسیر پر نشیب و فراز زندگی میتوانی به درستی و بدون آسیب بیشتر ایشان را همراهی کنی.

    شما همین الان نمیدانی باید در برابر دردهای ایشون چه رفتاری نشون بدهی. ببین خانم ستایش باران عزیز! ارتباط و ازدواج با یک شخص بیمار شاید مهارتها و ظرافتهای خاصی را بطلبد اما لزوما سخت و طاقت فرسا نباشد.
    مثلا این آقا وقتی درد میکشد ترجیح میدهد سکوت کند یا چند لحظه ای به حال خودش رها شود تا دوباره به حالت نرمال بر گردد. اما اینکه شما در اون لحظه درد و حملات اسپاسم هی بخواهی شاهد صحنه باشی و مدام اصرار کنی که چکار لازم است انجام دهی، برای ایشان اسباب زحمت بشوی.
    البته در طی زندگی مطمئنم زمانی خواهد رسید که حتی ایشان توی دردهاش شما را صدا بزند اما شما حوصله اینکه جوابش را بدهی هم نداشته باشی چون به وضعیت موجود عــــــادت میکنی.

    راستش رو بخواهی من بیشتر از اینکه نگران شما باشم نگران این آقا شدم. امیدوارم تونسته باشم کمی مسئله را روشن کرده باشم.

    البته اینکه شما چشم و گوش بسته نمیخواهی تصمیم بگیری و میخواهی لا اقل از بابت خودت مطمئن بشوی این عقلانی است. اما به شخصه اگر در جایگاه این آقا بودم و کمترین شک و تردیدی در شما میدیدم حتما این رابطه را به هم میزدم. به نظرم شما هم تا صد در صد مطمئن نشدی که این آقا برات بهترین گزینه است به ازدواج فکر نکن.

    بی دلی در همه احوال خدا با او بود
    او نمی دیدش و از دور خدایا میکرد


  5. 6 کاربر از پست مفید بی دل تشکرکرده اند .

    roze sepid (پنجشنبه 06 تیر 92), setayeshebaran (دوشنبه 03 تیر 92), tamanaye man (دوشنبه 03 تیر 92), taraneh89 (دوشنبه 03 تیر 92), کامران (سه شنبه 04 تیر 92), باران بهاری11 (دوشنبه 03 تیر 92)

  6. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 22 شهریور 93 [ 16:08]
    تاریخ عضویت
    1388-12-07
    نوشته ها
    19
    امتیاز
    3,414
    سطح
    36
    Points: 3,414, Level: 36
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 86
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class1000 Experience Points
    تشکرها
    29

    تشکرشده 11 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنون از لطفتون
    منم میخوام با منطقم نتیجه بگیرم اما خیلی سخته
    متاسفانه درمانی وجود نداره و باید با این درد بسازه و زندگی کنه

  7. #5
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 30 مرداد 92 [ 13:58]
    تاریخ عضویت
    1388-5-24
    نوشته ها
    1,224
    امتیاز
    2,219
    سطح
    28
    Points: 2,219, Level: 28
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 81
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranSocialTagger Second Class5000 Experience Points
    تشکرها
    7,577

    تشکرشده 8,600 در 1,498 پست

    Rep Power
    139
    Array
    بله! دقیقا این ایشونه که باید با این درد بسازه و زندگی کنه. و شما فقط لازمه همراه خوبی باشی. نه اینکه به دردهاش اضافه بشی.

    بی دلی در همه احوال خدا با او بود
    او نمی دیدش و از دور خدایا میکرد


  8. 4 کاربر از پست مفید بی دل تشکرکرده اند .

    roze sepid (پنجشنبه 06 تیر 92), setayeshebaran (دوشنبه 03 تیر 92), کامران (سه شنبه 04 تیر 92), باران بهاری11 (دوشنبه 03 تیر 92)

  9. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 22 شهریور 93 [ 16:08]
    تاریخ عضویت
    1388-12-07
    نوشته ها
    19
    امتیاز
    3,414
    سطح
    36
    Points: 3,414, Level: 36
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 86
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class1000 Experience Points
    تشکرها
    29

    تشکرشده 11 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    موضوع مرگ و زندگی مطرح نیست
    ایشون به خاطر همون گرفتگی عضلانی احتمال میدن که اگر در ناحیه قفسه سینه اسپاسم داشته باشن ، نگران کننده است
    توی این مدت که با ایشون ارتباط داشتم سعی کردم دیگه مثل روزهای اول به موضوع نگاه نکنم
    اون اوایل خیلی نگرانش می شدم ، می ترسیدم اما دیگه نگاهمو تغییر دادم و سعی کردم بهش ثابت کنم که در کنارش هستم اما دیگه خودم حالم بد نمیشه
    من تصمیمم رو گرفته بودم اما خود این آقا میخواد که بیشتر دقت کنم
    بیشتر که فکر کردم دیدم نمیشه همینجوری وارد زندگی ای شد که شرایط خاص داره و ختی ممکنه خود من باعث بشم که سنگینی بار اون زندگی بیشتر شه و به جای این که دردی رو درمان کنم ، دردی رو هم اضافه کنم
    خواستم سنجیده تر عمل کنم
    پیشنهاد مشاوره رو هم به ایشون داده بودم ایشون هم پذیرفتن ، اما متاسفانه هنوز موقعتش پیش نیومده که با هم بریم

  10. #7
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 30 مرداد 92 [ 13:58]
    تاریخ عضویت
    1388-5-24
    نوشته ها
    1,224
    امتیاز
    2,219
    سطح
    28
    Points: 2,219, Level: 28
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 81
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranSocialTagger Second Class5000 Experience Points
    تشکرها
    7,577

    تشکرشده 8,600 در 1,498 پست

    Rep Power
    139
    Array
    به نظرم مشاوره رو برید. و صرفا روی بیماری ایشون تمرکز نکنید بلکه مانند هر خواستگار دیگری خصوصیات اخلاقی ایشان را هم در نظر بگیری (که از نظر من مهم تر از بیماری ایشون است). اگه تصمیم تون با شناخت کامل از خودتون و انتظاراتتون و نیز شناخت حداقل نسبی از وضعیت ایشان باشد و با پذیرش کامل مسئله برای ازدواج قدم بردارید، انشا الله این ازدواج به موفقیت نزدیک خواهد بود.

    بی دلی در همه احوال خدا با او بود
    او نمی دیدش و از دور خدایا میکرد


  11. 7 کاربر از پست مفید بی دل تشکرکرده اند .

    asemani (دوشنبه 03 تیر 92), roze sepid (پنجشنبه 06 تیر 92), setayeshebaran (دوشنبه 03 تیر 92), taraneh89 (دوشنبه 03 تیر 92), کامران (سه شنبه 04 تیر 92), میشل (دوشنبه 03 تیر 92), باران بهاری11 (دوشنبه 03 تیر 92)

  12. #8
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 29 بهمن 01 [ 12:00]
    تاریخ عضویت
    1391-12-24
    نوشته ها
    1,690
    امتیاز
    42,348
    سطح
    100
    Points: 42,348, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteranOverdrive25000 Experience Points
    تشکرها
    6,932

    تشکرشده 6,903 در 1,648 پست

    Rep Power
    348
    Array
    سلام ستایش عزیز.

    زندگی با هر انسانی نیاز به کسب مهارت های مختلف داره. شاید یادگیری برخورد درست با این مشکل ایشون، از کسب خیلی از مهارتهای ارتباطی دیگه راحت تر باشه.

    با توضیحاتی که دادی، به نظر می رسه بتونی از عهده هماهنگ شدن با این مشکل بربیای (البته زمان لازم داری)

    بنابراین اگه با توجه به شناختی که از خودت داری، جمله بالایی من رو تایید می کنی، بررسی کن ببین از بقیه جهات برای همدیگه مناسب هستید یا نه.

    ========

    نکته. بعضی وقتا یه نقطه طوری تمرکز ما رو می گیره، که بهش خیره می شیم و دایره با شعاع بزرگی در اطراف اون نقطه رو دیگه نمی بینیم.

    امیدوارم اجازه نداده باشی این مشکل حکم اون نقطه رو پیدا کنه.

    مثلا نکته ای که به نظر من میرسه، ناامیدی و استیصال این آقاست.

    ایشون اگه یه دوره آشنایی رو شروع کردن، باید قبلش با خودشون یک دله می شدن که بالاخره می خوان یه نفر دیگه رو شریک زندگیشون (با توجه به شرایطشون) بکنن، یا نه؟

    البته توجه دادن طرف مقابل به مشکلات و کاستی ها، خوبه. اما از صحبت های شما من اینطور برداشت کردم که دارن افراط می کنن.

    بعضی وقتا اصل مشکل یه طرفه، منفی بافی شخص یه طرف!

    وقتی کسی مشکلی داره (چه فیزیکی چه اقتصادی چه ....) اگه با قدرت با مشکلش برخورد کنه و سعی کنه به شما هم روحیه بده، شرایط به مراتب راحت تر می شه. اما اگه بخواد وزن ناامیدی هاش رو هم به شونه شما بندازه، عرصه بهت تنگ می شه.

    یه معیار خیلی مهم در ازدواج اینه که طرف مقابل چقدر از زندگی رضایت داره. یعنی چقدر از زندگیش لذت می بره و شاد و امیدواره. به این مورد خیلی دقت کن، چون از جهات مختلف تو زندگیت اثر گذار می شه. زندگی پر از چالش ها و مسائل مختلفه، باید ببینی طرفت چقدر توان داره!

    یه نکته دیگه اینکه: عزت نفست رو هم در نظر بگیر. نباید از اینکه این مسئله در جمع برای ایشون رخ بده، خجالت بکشی...

    و به عزت نفس اون آقا هم توجه کن. اینکه دیگه تو گروه هایی که قبلا عضو بوده به سختی شرکت می کنه، نشونه خوبی نیست!

    کلا معیارهای مختلفی هست. اجازه نده این مشکل فیزیکی روشون سایه بندازه و نتونی جوانب مختلف رو بسنجی.

    موفق باشی.



    هر اتفاق بدی، یه اتفاق خوبه...


    ویرایش توسط میشل : دوشنبه 03 تیر 92 در ساعت 19:02

  13. 7 کاربر از پست مفید میشل تشکرکرده اند .

    asemani (دوشنبه 03 تیر 92), setayeshebaran (دوشنبه 03 تیر 92), taraneh89 (دوشنبه 03 تیر 92), کامران (سه شنبه 04 تیر 92), نوروزیان. (دوشنبه 31 تیر 92), بی دل (دوشنبه 03 تیر 92), باران بهاری11 (دوشنبه 03 تیر 92)

  14. #9
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    جمعه 03 مهر 94 [ 16:31]
    تاریخ عضویت
    1391-10-27
    نوشته ها
    991
    امتیاز
    7,073
    سطح
    55
    Points: 7,073, Level: 55
    Level completed: 62%, Points required for next Level: 77
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    2,771

    تشکرشده 1,881 در 749 پست

    Rep Power
    112
    Array
    سلام عزیزم
    دوست عزیزم باید به دو چیز نگاه کنی
    1. تحمل خودت : چقدر می تونی تحمل کنی این شرایط رو ؟ آیا زود خسته میشی از پرستاری ؟ اگر این موضوع باعث بشه ایشون خونه نشین بشه و محدودیت هایی براش پیش بیاد چقدر می تونی تحمل کنی و خودت رو با دیگران ، با دوستات و دخترای فامیل مقایسه نکنی؟ چقدر می تونی سرزنش های احتمالی رو از جانب مادر ، خواهر و ... تحمل کنی و خیلی موارد این چنینی ....

    2. احساس خودت : احساست عشقه یا دلسوزی ؟ این دو تا خیلی با هم متفاوتن .اما تشخیصشون از هم خیلی سخته . اما اغلب ما آدما فرقش رو بعد از ازدواج می فهمیم . اگر امروز با دلسوزی نسبت به اون ازدواج کنی ، فردا برای خودت دلت می سوزه . اینو شک نداشته باش. دلسوزی چیزی نیست که دائمی باشه . یه انرژی دیگه ای نیازه برای پیش بردن زندگی و اون عشق و محبت واقعیه . نه دلسوزی.

    به این دو مورد فکر کن و به خودت جواب بده .

  15. 5 کاربر از پست مفید asemani تشکرکرده اند .

    majid_k (دوشنبه 03 تیر 92), roze sepid (پنجشنبه 06 تیر 92), setayeshebaran (دوشنبه 03 تیر 92), کامران (سه شنبه 04 تیر 92), میشل (دوشنبه 03 تیر 92)

  16. #10
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 07 تیر 94 [ 00:49]
    تاریخ عضویت
    1392-1-16
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    455
    امتیاز
    3,873
    سطح
    39
    Points: 3,873, Level: 39
    Level completed: 49%, Points required for next Level: 77
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    873

    تشکرشده 1,282 در 361 پست

    Rep Power
    58
    Array
    سلام ستایش باران.
    ببخش که وقت نداشتم کل مطلب رو بخونم. اما شاید بتونم کمی راهنمایی کنم. با توجه به کوهنورد بودن دوست شما. بد نیست به وبلاگ پزشکی کوهستان سری بزنید و موضوع رو با دکتر حمید مساعدیان مطرح کنید. حداقل سودی که داره اینه که متوجه خواهید شد شرکت در برنامه های کوه برای دوست شما مفیده یا خطرناک.

  17. 4 کاربر از پست مفید majid_k تشکرکرده اند .

    roze sepid (پنجشنبه 06 تیر 92), setayeshebaran (دوشنبه 03 تیر 92), کامران (سه شنبه 04 تیر 92), ستاره کویر (یکشنبه 15 دی 92)


 
صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: جمعه 29 خرداد 94, 23:53
  2. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: جمعه 18 مهر 93, 22:24
  3. دخالت خانواده در امور شخصی
    توسط roze-zard در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: چهارشنبه 25 مرداد 91, 01:39
  4. کمک فوری:دزدیه شدن وب کم شخصی و تهدید به برقراری رابطه
    توسط sema در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: یکشنبه 14 خرداد 91, 02:03
  5. انتخاب شغل و دغدغه های شخصی
    توسط محمد ضا در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: دوشنبه 08 بهمن 86, 16:49

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 16:02 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.