سلام
من دختر31ساله ومجرد هستم.
دانشجوي مهندسي...
به خاطر كمبود محبت درخانواده تبديل به يك فرد"مهر طلب" شدم.
ميخوام بدونم چطور يه تغيير اساسي تو رفتارم داشته باشم تا هم خودم راحت باشم وهم درآينده با همسرم دچار مشكل نشم ؟
تشکرشده 911 در 430 پست
سلام
من دختر31ساله ومجرد هستم.
دانشجوي مهندسي...
به خاطر كمبود محبت درخانواده تبديل به يك فرد"مهر طلب" شدم.
ميخوام بدونم چطور يه تغيير اساسي تو رفتارم داشته باشم تا هم خودم راحت باشم وهم درآينده با همسرم دچار مشكل نشم ؟
تشکرشده 14,732 در 3,979 پست
رد عزیز،
بشین یک کم اصولی تر و جدی تر به زندگیت فکر کن.
پدر و مادر و اشتباهاتشون و گذشته را بذار کنار.
الان یک برد داریم در سی سالگی و آینده ای که دست خودشه.
از اینجا به بعد را سعی کن درست جلو بری.
آخرین مدرک تحصیلی شما چیه؟
چرا در این سن رفتید رشته ای نامرتبط با رشته دبیرستانیتون و به خودتون فشار بیخود وارد می کنید؟
خوندن دروس کامپیوتر و پاس کردن این درسها به سختی قراره چه کاری برای شما و آینده تون انجام بده؟
جز این که بودن در جمع دانشجویان 18-22 ساله شما را سرخورده می کنه؟
فرصت بودن با همسن ها و همفکرهاتون را ازتون می گیره؟
فشار خوندن درسهای نامربوط با رشته و تواناییت باعث میشه ناامید بشی؟
تو الان خیلی نیاز داری که از خودت مراقبت کنی.
این تصمیمات باعث میشه به خودت آسیب بزنی.
لطفا در مورد شرایط تحصیلیت و این که علت اصرارت برای ادامه تحصیل در این رشته چی هست برامون بنویس.
در مورد حجاب و اعتقادات هم می بینم که برخلاف عرف خانواده ات عمل می کنی.
می شه با حجاب معمولی و مانتو هم واجباتت را رعایت کنی و اینقدر خودت را تافته جدا بافته از خانواده ات نکنی.
عزیز من، کسی که بخواد شما را به عنوان گزینه ازدواج در نظر بگیره، بخاطر این همه تضاد ممکنه قدم جلو نذاره.
کسی که دختر چادری می خواد از خانواده ای با اون شرایط انتخاب می کنه.
نه یک دختر چادری سرگردون توی یک خانواده نا هماهنگ با خود دختر.
باز این تصمیمت هم تو را از شرایط زندگی نرمال، داشتن خواستگار در حد نرمال و ... دور می کنه.
این قسمت را مطئمن نیستم، اما گویا شرایط اقتصادی خانواده ات مناسبه.
شما خودت را در فشار و سختی می ذاری که ازشون درخواست مادی نداشته باشی.
که دختر خوبی به نظر برسی.
چرا؟
به جای این که این همه دنبال خوب بودن و خوب به نظر رسیدن باشی
( چادر گذاشتن بر خلاف عرف خانواده، پول نگرفتن از خانواده، شرکت در مسابقات رباتیک و سرخورده شدن، تاپیک کمکم کنید دختر خوبی باشم و ... )
عزیزم
به جای این که دنبال دختر خوب بودن برای دیگران باشی
دنبال این باش که دختر خوبی برای خودت باشی
خودت را دوست داشته باش
کارهایی را بکن که برات لذت بخشه
نه کارهایی که دیگران تو را بپسندند و دوست داشته باشند
یک کم دنبال شاد کردن خودت باش
زیاد نوشتم.
بقیه اش باشه بعدا
Lnaz (پنجشنبه 06 تیر 92), roze sepid (شنبه 01 تیر 92), sara 65 (دوشنبه 03 تیر 92)
تشکرشده 911 در 430 پست
ممنونم شيداجون.فكر ميكنم تو كاملا دركم ميكني.
الان كه برات مينويسم دارم اشك ميريزم چون واقعا نميدونم چكار كنم.دلم براي بابام تنگ شده اما جرات ندارم برم ببينمش.چون به گوش برادرم ميرسه وباهام دعوا ميكنه.خيلي بدي كرد اما خيلي دوسش دارم.تو اين يكسال خيلي پير شده.
وضع ماليمون وموقعيت زندگيمون خيلي خوبه.اما من بعد ديپلم از هنرم پول توجيبيمو در مياوردم.بابام ميگفت نميخوام اگه من نبودم نتوني زندگيتواداره كني.هيچكدوم به اندازه من توزندگيمون سختي نكشيدن.هميشه از من توقع داشتن.
جواب سوالاتوبعد ميدم...
تشکرشده 1,946 در 612 پست
برد عزیز
منم مهر لطبم با اینکه لوس ترین بچه فامیلم و همه بم محبت میکننن
و به خاطر حساسیت بالا و اشکم دم مشکم بودن از بچگی هیشکی بهم بالای چشمت ابرو نگفته و کلی محبت دیدیم
اما مهر طلب و مهر بخشم!!!
شخصیت خودتو همین جوری که هستی بپذیر ودوست داشته باشه
به حرف دیگران چی کار داری اگه فکر میکنی کاری خوشحالت میکنه انجام بده
اگه پدرتو دوست داری ببینی ببین
اگه چادر دوست داری و بهت آرامش میده سر کن
اگه یه رشته درسی و دوس داری بخون
با عشق به خودت و احترام به خواسته های واقعیت زندگی کن
یادت باشه قبل از هر چیز باید خودتو خوب بشناسی و بدونی چی میخوای از زندگی تا به آنچه که میخوای و بت لذت و آرامش میده عمل کنی و حس خوشبختی و درک کنی اونوقت هر چقدرم دیگران دعوات کنن و بات فرق داشته باشن برات مهم نیست
راهکار: یه جدول درست کن و طی یه هفته کاملش کن
ستون اول کارهایی که انجام میدی: مثلا صبحانه خوردن پیاده روی فیلم دیدن آرایش کردن چادر سر کردن
ستون دوم حسی که اون کار بت میده :مثلا جلوی سحر خیزی بنویس آرامشی که از صبح میگیرم ، مثلا فیلم دیدین : حس خوشحالی
ستون سوم علت احساستو بنویس:مثلا سکوت و هوای پاک صبح باعث آرامشت میشهو...
کارهایی که انجام میدم احساسی که بم میده علت احساس
سحر خیزی آرامش سکوت و لطافت صبح
فیلم دیدین شادی رها شدن فکرم از مشکلات
چادر سر کردن امنیت در امان بودن از نگاه های بد دیگران
چادر سر کردن خوب بودن فرق داشتن با آدم های که ازشون متنفرم
اینطوری باعث میشه خودت و احساساتتو بشناسی و بعد یه مدت تحلیلشون کنی و کاری که واقعا دوس داری و به خاطر خودت انجام میدی شناسایی شه و بعد تمرکزتو بزاری رو به دست آوردن آرامش از زندگی و عشق ورزین به خودت
- - - Updated - - -
برد عزیز
منم مهر لطبم با اینکه لوس ترین بچه فامیلم و همه بم محبت میکننن
و به خاطر حساسیت بالا و اشکم دم مشکم بودن از بچگی هیشکی بهم بالای چشمت ابرو نگفته و کلی محبت دیدیم
اما مهر طلب و مهر بخشم!!!
شخصیت خودتو همین جوری که هستی بپذیر ودوست داشته باشه
به حرف دیگران چی کار داری اگه فکر میکنی کاری خوشحالت میکنه انجام بده
اگه پدرتو دوست داری ببینی ببین
اگه چادر دوست داری و بهت آرامش میده سر کن
اگه یه رشته درسی و دوس داری بخون
با عشق به خودت و احترام به خواسته های واقعیت زندگی کن
یادت باشه قبل از هر چیز باید خودتو خوب بشناسی و بدونی چی میخوای از زندگی تا به آنچه که میخوای و بت لذت و آرامش میده عمل کنی و حس خوشبختی و درک کنی اونوقت هر چقدرم دیگران دعوات کنن و بات فرق داشته باشن برات مهم نیست
راهکار: یه جدول درست کن و طی یه هفته کاملش کن
ستون اول کارهایی که انجام میدی: مثلا صبحانه خوردن پیاده روی فیلم دیدن آرایش کردن چادر سر کردن
ستون دوم حسی که اون کار بت میده :مثلا جلوی سحر خیزی بنویس آرامشی که از صبح میگیرم ، مثلا فیلم دیدین : حس خوشحالی
ستون سوم علت احساستو بنویس:مثلا سکوت و هوای پاک صبح باعث آرامشت میشهو...
کارهایی که انجام میدم..................... احساسی که بم میده ..................... علت احساس
سحر خیزی .................................... آرامش........................................ سکوت و لطافت صبح
فیلم دیدین...................................... شادی .......................................رها شدن فکرم از مشکلات
چادر سر کردن.................................. امنیت ......................................در امان بودن از نگاه های بد دیگران
چادر سر کردن.................................. خوب بودن................................. فرق داشتن با آدم های که ازشون متنفرم
جدوله درستش اینه
اینطوری باعث میشه خودت و احساساتتو بشناسی و بعد یه مدت تحلیلشون کنی و کاری که واقعا دوس داری و به خاطر خودت انجام میدی شناسایی شه و بعد تمرکزتو بزاری رو به دست آوردن آرامش از زندگی و عشق ورزین به خودت![]()
[align=center]ما بدین در نه پی حشمت و جاه آمده ایم ...از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم[/align]
abi.bikaran (شنبه 01 تیر 92), roze sepid (شنبه 01 تیر 92)
تشکرشده 911 در 430 پست
[QUOTE=شیدا.;275939]رد عزیز،
بشین یک کم اصولی تر و جدی تر به زندگیت فکر کن.
پدر و مادر و اشتباهاتشون و گذشته را بذار کنار.
الان یک برد داریم در سی سالگی و آینده ای که دست خودشه.
از اینجا به بعد را سعی کن درست جلو بری.
قصد من هم همينه.
آخرین مدرک تحصیلی شما چیه؟ديپلم.
چرا در این سن رفتید رشته ای نامرتبط با رشته دبیرستانیتون و به خودتون فشار بیخود وارد می کنید؟
چون ميخواستم ديده بشم واينقدر با خواهرم كه دكتراست يا همون دوست كلاس اول دبستانم كه پزشك شده مقايسه نشم.رشته تحصيلي دبيرستانمو به اجبار بابام انتخاب كردم وبه خاطر سختي كه تو اون دوران كشيدم ازش متنفر شدم.
خوندن دروس کامپیوتر و پاس کردن این درسها به سختی قراره چه کاری برای شما و آینده تون انجام بده؟
خيلي سخته وبا اين دانشگاهي كه من توش درس ميخونم سختترم شده اما حداقل ثابت ميكنم كه منم آدمم ومنم ميتونم بهتر از اونا باشم.رشته من آينده خوبي داره.از اين همه تحقير خسته شدم.
جز این که بودن در جمع دانشجویان 18-22 ساله شما را سرخورده می کنه؟
درسته تو وجود خودم خيلي عذاب ميكشم وقتي ميبينم بهتر بود همسن بقيشون بودم.
فرصت بودن با همسن ها و همفکرهاتون را ازتون می گیره؟
من دوست همسن ندارم چون همشون خيلي زود ازدواج كردن يا رفتن دانشگاه وراهمون جداشد.
فشار خوندن درسهای نامربوط با رشته و تواناییت باعث میشه ناامید بشی؟
شدم.وخيلي سخته بخواي بگي نتونستم.وباز سركوفت بشنوي.كلا توخانواده ما هر كي درس نخونده هيچي نيست.
تو الان خیلی نیاز داری که از خودت مراقبت کنی.
این تصمیمات باعث میشه به خودت آسیب بزنی.
ميدونم.خيلي اذيت ميشم اما نميتونم بگم نشد.حرفاشون توگوشم مثل زنگ صدا ميكنه كه از اين شاخه به اون شاخه ميپري.توكه گفتي ميتونم فقط خواستي پول بيخود خرج كني؟
لطفا در مورد شرایط تحصیلیت و این که علت اصرارت برای ادامه تحصیل در این رشته چی هست برامون بنویس.
در مورد حجاب و اعتقادات هم می بینم که برخلاف عرف خانواده ات عمل می کنی.
می شه با حجاب معمولی و مانتو هم واجباتت را رعایت کنی و اینقدر خودت را تافته جدا بافته از خانواده ات نکنی.
نميشه چون دليل قانع كننده اي دارم كه اصلا نميتونم ازش بگذرم.
عزیز من، کسی که بخواد شما را به عنوان گزینه ازدواج در نظر بگیره، بخاطر این همه تضاد ممکنه قدم جلو نذاره.
ميدونم.اتفاق افتاده.حق باشماست.اما خلافشم برام اتفاق افتاده.اون زماني كه از چادر متنفر بودم يك خواستگار سمج داشتم كه هي ميگفت من خيلي ميخوامت اما بايد چادر سرت كني.من قبول كردم اما اصلا دوست نداشتم.آخرشم نشد.
کسی که دختر چادری می خواد از خانواده ای با اون شرایط انتخاب می کنه.
نه یک دختر چادری سرگردون توی یک خانواده نا هماهنگ با خود دختر.
دربيشتر موارد حق باشماست.
باز این تصمیمت هم تو را از شرایط زندگی نرمال، داشتن خواستگار در حد نرمال و ... دور می کنه.
اگه خدابخواد چي؟
این قسمت را مطئمن نیستم، اما گویا شرایط اقتصادی خانواده ات مناسبه.
بله
شما خودت را در فشار و سختی می ذاری که ازشون درخواست مادی نداشته باشی.
که دختر خوبی به نظر برسی.
چرا؟چون بابام هميشه اينطوري رفتار ميكرد ووقتي از خودش يا برادرم پول ميگرفتم ميگفت تو خجالت نميكشي دستت همش پيش همه درازه؟برادرم اصلا حرفي نداره.وميگه هر چي ميخواي به خودم بگو.اما اين حسو دارم كه اگه پول بگيرم از گدايي بدتره.هميشه سعي كردم هر طور شده خودم خرجمو دربيارم تا كسي منت سرم نزاره.(ميدونم شما هم ميگين مگه به بقيه نميدن؟چرا ميدن اما اونا تحصيلكرده هستن ودر نظر اونا با من فرق دارن.)
به جای این که این همه دنبال خوب بودن و خوب به نظر رسیدن باشی
( چادر گذاشتن بر خلاف عرف خانواده، پول نگرفتن از خانواده، شرکت در مسابقات رباتیک و سرخورده شدن، تاپیک کمکم کنید دختر خوبی باشم و ... )
عزیزم
به جای این که دنبال دختر خوب بودن برای دیگران باشی
دنبال این باش که دختر خوبی برای خودت باشی
خودت را دوست داشته باش
کارهایی را بکن که برات لذت بخشه
نه کارهایی که دیگران تو را بپسندند و دوست داشته باشند
یک کم دنبال شاد کردن خودت باش
خب منم دنبال همين شاد شدنم.خسته شدم بس كه به اين صورت زندگي كردم واذيت شدم.
![]()
شیدا. (شنبه 01 تیر 92)
تشکرشده 202 در 83 پست
خودت رو دوست داشته باش، اعتماد به نفست رو ببر بالا،سرزنش کردن خودت رو متوقف کن، خودت رو ببخش و احساس گناه نکن، با ترسهای خودت مواجه شو، دعا و مراقبه و مدیتیشن کن، در مقابل چیزهایی که به شما ازار و اسیب میرسونه تحمل نکنه فقط از کنارشون بگذر تحمل کردن راه درست حل تمامی مشکلات نیست ... نیازی نیست همیشه همه ادمهای دنیا رو راضی کنی تو از همه مهمتری تنها کارهایی رو بکن که خودت هم رضایت داری و احساس خوبی داری .. هر بار تو موقعیت مهر طلبی قرار گرفتی سریعا به خودت بیا و متوقف کن رفتارت رو
roze sepid (شنبه 01 تیر 92)
تشکرشده 14,732 در 3,979 پست
به عنوان اولین پیشنهاد و قدم به قدم رفتن،
فکر می کنم امکان تغییر رشته تو خیلی از دانشگاهها هست. می تونی واحدهایی را که پاس کردی را هم تا حدی که مرتبط هست منتقل کنی به رشته جدیدت.
رشته ای متناسب با روحیات و شغلت ( نوشته بودی از هنر خودم مخارجم را تامین می کنم ) انتخاب کن و برو همون رشته را بخون.
این که خواهر شما دکترا گرفته یا دوست شما پزشک هست، دلیل خوبی برای این همه فشار آوردن به خودتون نیست.
هر کاری یک زمان خاصی داره. درسته که الان هم می شه درس بخونی، ولی از کارهایی که مربوط به این دوره سنی شما هست عقب می مونی.
اگر من در کودکی دوچرخه سواری نکردم، الان هم می تونم سه ماه تابستون بعدازظهرها را به دوچرخه سواری بگذرونم.
ولی اولا بازی با بچه های هفت هشت ساله برای من لذتی نخواهد داشت
دیدن زندگی و شرایط اونها و یادآوری کمبودها و خاطرات تلخ گذشته من را افسرده و مایوس می کنه
کاری را که الان باید انجام بدم، ازش جا می مونم.
چون الان وقت دوچرخه بازی من نیست.
عزیزم، حالا که تصمیم به ادامه تحصیل گرفتی، سعی کن رشته ساده تری بخونی که زمان برای کارهای دیگه داشته باشی.
کامپیوتر رشته ای هست که سریع رشد و تغییر می کنه، توانایی و پی گیری زیادی می خواد که بتونی توی بازار کار بمونی،
درآمد و آینده اش خوبه، اما تلاش زیادی می خواد. همیشه باید به روز باشی.
عزیزم زندگی میدون مسابقه نیست که بدویی تا به خواهرت و دوستت برسی.
از زندگیت لذت ببر.
به حرفها و سرزنش های اطرافیان توجهی نکن.
این همه سال دنبال جواب دادن به سرزنشها بودی، نتیجه اش چی شد؟ خستگی و ناامیدی.
می تونی بری کلاس ورزش و توی سالنهای ورزشی در جمع همسن و سالهای خودت باشی،
می تونی فعالیتهای اجتماعی کنی و با هم فکرهای خودت باشی،
رشته هنری و کاری خودت را دنبال کنی.
برنگرد به عقب.
اگر الان بخوای کارهای 20 سالگیت را بکنی، ده سال دیگه باید کارهای سی سالگیت را بکنی.
کارهایی که دیگه امکانش نیست.
در 40 سالگی ازدواج کنی یا بچه دار بشی یا ...
برنامه زندگیت را آروم آروم و قدم به قدم عوض کن.
برای خودت اهدافت را بنویس و راههای رسیدن بهش را.
شما 5-6 دیگه فارغ التحصیلی مهندسی بشی با 36-35 سال سن و درسهایی که به سختی و نمره های پایین پاس کردی
کجا می خوای کار کنی؟
بهترین کار را هم پیدا کنی با حقوق خوب، بقیه اش چی؟
زندگیت چی؟
roze sepid (شنبه 01 تیر 92), sara 65 (دوشنبه 03 تیر 92), جوانه؟؟؟ (شنبه 01 تیر 92)
تشکرشده 911 در 430 پست
سلام شيداعزيز
اول از همه به خاطر اينكه موضوع منو پيگيري ميكني ازت ممنونم.
حرفات منطقي ودرسته ومن عيبي نميبينم كه بخوام رشتمو تغيير بدم.ميخوام شاد بشم.پس هر كاري كه شادم كنه ومنطقي باشه انجام ميدم.
البته از شماها چه پنهون چند روزي هست كه واسه تغيير دانشگاهم پيگيري كردم اما به تغيير رشته فكر نكرده بودم.
تشکرشده 911 در 430 پست
سلام
به اين فكر كردم كه كارداني گرافيك بخونم.كسي تجربشو داره؟
شیدا. (یکشنبه 02 تیر 92)
تشکرشده 1,946 در 612 پست
برد عزیز
تصمیم ناگهانی و هیچانی نگیر
اول خودتو بشناس بعد تغییر رشته و دانشگاه بده و کلا هر تغییری
کاری نکن که نه راه پس داشته باشی نه پیش
تغییر خودش استرس زاست پس باید عاقلانه و آگاهانه باشه
[align=center]ما بدین در نه پی حشمت و جاه آمده ایم ...از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم[/align]
roze sepid (یکشنبه 02 تیر 92)
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)