نوشته اصلی توسط
"باران آرام"
من ۶ساله عروسی کردم.
من 3 ساله.
چه در دوران عقد و چه در تدارکات عروسی و حتی بعد از اون،من متوجه نشدم که همسرم خانواده ای داره!!!
منم همینطور ! جز مزاحمت ها، دخالت ها و آزار و اذیتشون.
ما حدود ۳۵دفیقه فاصله مکانی داریم با اونا و همین شده بهونه براشون که راه ما دوره.
طوری که حتی برای بردن جهیزیه من نیومدن!!!!
خانواده همسر منم نیومدن.
هر وقت اگه پول ازشون قرض گرفتیم مث اینکه از غریبه قرض کردیم و با همون شرایط پس دادیم.
هیچ وقت به ما پول قرض ندادند.
با وجود قول کمک ۲میلیونی برای عروسیمون،اما حتی یه قرون ندادن.تو این ۶سال یه بار نپرسیدن که بابا شما چه جوری زندگی میکنید۶با وجود قرضا و وامای زیاد،دارید بخورید یا نه؟؟!!!
نداشتیم بخوریم ولی به روی خودشون هم نیاوردند. همین یه پسر رو هم دارند.
اما با وجود این مسائل حتی یک بار هم نه من نه خانوادم اعتراض یا بی احترامیی نکردیم.
ما هم همینطور.
اما الان میبینم که با وجود اینکه همسرم میدونه رفتارای خانوادش خوب نیس اما خیلی خوب و مهربون باهاشون رفتار میکنه.
خوب و مهربون؟؟ شوهر من خانواده اش رو می پرسته!
این از نظر خییییلیم خوبه اما وقتی از کوچکترین حرفای من ناراحت میشه و قهر میکنه،عصبانی میشم.
هه!! چه مقایسه ای داری می کنی آخه!
همش با خودم میگم منیکه اینقد بهش محبت میکنم و اینو خودش همیشه میگه، چرا باید عکس العملاش با من اینطور باشه اما با خانوادش عاااااالی باشه؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)