به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 18
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 26 شهریور 92 [ 10:36]
    تاریخ عضویت
    1392-3-18
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    31
    امتیاز
    372
    سطح
    7
    Points: 372, Level: 7
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 28
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 9 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array

    Tard از رفتارهای همسر و برادرام خسته شدم.اقاییون میشه شما هم نظر بدین

    سلام.من دوتا برادر دارم که هر کدومشون تو زندگی من یه جوری نقش دارن نه اینکه من بهشون بها بدما نه شوهرم رو شون خیلی حساسه.دیگه دارم به جنون میرسم اخه شوهرم یه رفتارهای خاص داره که برادرای من دوست ندارن و به خاطر همین بهش توجه نمیکنن و هر وقت شوهرم از طرف اونا بی توجهی میبینه با من دعوا میکنه.من کلی برای بهتر شدن رابطه اونا تلاش میکنم ولی تا یه ذره باهم بهتر میشن یکیشون یه کاری میکنه که همه تلاشم بینتیجه میمونه.لطفا راهنماییم کننین

  2. #2
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 26 شهریور 92 [ 10:36]
    تاریخ عضویت
    1392-3-18
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    31
    امتیاز
    372
    سطح
    7
    Points: 372, Level: 7
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 28
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 9 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    تورو خدا یعنی کسی نیست یه راهنماییه کوچیک کنه؟

  3. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 28 خرداد 99 [ 23:36]
    تاریخ عضویت
    1392-2-20
    نوشته ها
    227
    امتیاز
    7,750
    سطح
    58
    Points: 7,750, Level: 58
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 200
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Recommendation Second ClassVeteranTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    887

    تشکرشده 279 در 146 پست

    Rep Power
    40
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط naki نمایش پست ها
    سلام.من دوتا برادر دارم که هر کدومشون تو زندگی من یه جوری نقش دارن نه اینکه من بهشون بها بدما نه شوهرم رو شون خیلی حساسه.دیگه دارم به جنون میرسم اخه شوهرم یه رفتارهای خاص داره که برادرای من دوست ندارن و به خاطر همین بهش توجه نمیکنن و هر وقت شوهرم از طرف اونا بی توجهی میبینه با من دعوا میکنه.من کلی برای بهتر شدن رابطه اونا تلاش میکنم ولی تا یه ذره باهم بهتر میشن یکیشون یه کاری میکنه که همه تلاشم بینتیجه میمونه.لطفا راهنماییم کننین
    لطفا بیشتر توضیح بدید
    شوهرتون چه رفتار و کارهایی انجام میده؟
    برادراتون چه کارایی انجام میدن؟
    مثال بزنید اینجوری خیلی گنگه.

    سن خودتون و برادرتون و شهرتون تحصیلات شغلشون ، شرایط سکونت و محل سکونتون خونتون و... باهمید جدایید؟ نزدیک هم زندگی میکنید؟

    موفق باشید
    ویرایش توسط mercedes62 : سه شنبه 28 خرداد 92 در ساعت 23:15

  4. #4
    Banned
    آخرین بازدید
    سه شنبه 08 مرداد 92 [ 13:33]
    تاریخ عضویت
    1392-3-06
    نوشته ها
    187
    امتیاز
    828
    سطح
    15
    Points: 828, Level: 15
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 72
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered500 Experience Points
    تشکرها
    41

    تشکرشده 259 در 109 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوست عزیز.به نظر من(که سن و سال زیادی هم ندارم و بی تجربه ام)همش گردن خودته.تو باید با رفتارهات به برادرانت بفهمونی که حد خودشون رو بدونن.حتی اگه لازمه با اونا حرف نزنی و قهر کنی.اگه دوست داشته باشن دیگه مواظب رفتارهاشون میشن.مثلا بابای من ومامانم چندین سال با یکی از داییهام قطع رابطه کردن اونم کلا.الان(با عرض معذرت)داییم آدم شده.

    - - - Updated - - -

    سلام دوست عزیز.به نظر من(که سن و سال زیادی هم ندارم و بی تجربه ام)همش گردن خودته.تو باید با رفتارهات به برادرانت بفهمونی که حد خودشون رو بدونن.حتی اگه لازمه با اونا حرف نزنی و قهر کنی.اگه دوست داشته باشن دیگه مواظب رفتارهاشون میشن.مثلا بابای من ومامانم چندین سال با یکی از داییهام قطع رابطه کردن اونم کلا.الان(با عرض معذرت)داییم آدم شده.

  5. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 11 مرداد 96 [ 23:40]
    تاریخ عضویت
    1392-3-09
    محل سکونت
    گیلان
    نوشته ها
    294
    امتیاز
    4,808
    سطح
    44
    Points: 4,808, Level: 44
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 142
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,335

    تشکرشده 839 در 268 پست

    حالت من
    Narahat
    Rep Power
    40
    Array
    سلام


    به قول دوستمون اگه کمی جزئی تر و مصداقی تر عنوان کنید شاید بهتر بشه راهنمایی کرد.


    اگه برادراتون ادمهای منطقی هستن،باهاشون صحبت کنید و بگید که این مسائل چه تاثیری بر زندگیتون میذاره.اما اگه از اون دست ادمهایی هستن که با شنیدن اینجور حرفها غیرتی میشن و میخوان حق ادم رو بذارن کف دستش،بهترین کار ، کم کردن روابطه.تا حدی که ممکنه.


    من یه خواهر کوچکتر دارم که خیلی به من علاقمنده.خیلی زیاد.اوایل ازدواجش وقتی من با شوهرش فوتبال (کامپیوتری) بازی می کردم و گل میزدم خوشحالیش بطور تابلویی بیشتر بود.بعد از چند روز من بهش گفتم اگه میخوای شوهرت رو از خودت دلسرد کنی به اینگونه رفتارهات ادامه بده.


    واقعیتی که هست اولویت برای شما در حال حاضر،خانواده و زندگی فعلیتونه (با شوهرتونه).سعی کنید بیشتر به خواست و نیاز همسرتان مایل باشید تا خانواده پدری.البته با کمی سیاست میشه هر دو طرف رو راضی نگه داشت.


    فقط خدا

  6. 2 کاربر از پست مفید faghat-KHODA تشکرکرده اند .

    mercedes62 (چهارشنبه 29 خرداد 92), saman sanaye (چهارشنبه 29 خرداد 92)

  7. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 26 شهریور 92 [ 10:36]
    تاریخ عضویت
    1392-3-18
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    31
    امتیاز
    372
    سطح
    7
    Points: 372, Level: 7
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 28
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 9 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خیلی ممنون به خاطر هم فکریهاتون.درمورد سن همسر و برادرهام باید بگم همسرم بیست و هشت سال برادر بزرگترم بیست وهفت سال وبرادر کوچکترم بیست وپنج سال داره.ما توی یه منطقه زندگی میکنیم.راستش مادر من همیشه پشت پسرهاش رو میگیره برای همین من نمیتونم با برادرام صحبت کنم چون دست اخر خودم و همسرم متهم میشیم در ضمن برادرهای من سرشون باد داره و دنبال دعوا میگردن به جاب اینکه با قضیه منطقی برخورد کنن شروع به داد و بیداد میکنن به خاطر برخوردهای اونها رابطه من خیلی باهاشون کم شده ولی این وسط مامانم منو مقصر میدونه جالبش اینه که هرجا میشینه از بد بودن من با برادرهام میگه که خیلی ازار دهندس.مرسدس جون گفتی بیشتر توضیح بدم چشم:برای مثال همین چند وقت پیش برادر کوچکم با همسرش مشکل دارشده بود اومدن دوتایی دوهفته خونه ما موندن قبل از عید البته بگم همسرم با اینکه دل خوشی از برادرم نداشت ولی صداش در نیومد.من وسط اینا رو گرفتم رابطشون بهتر شد و برادرم از همسرش جدا شد و خواست بلافاصله بره خواسگاری کسی که ما مخالف بودیم شوهرم هم نزاشت من برم احلا برادرم قهر کرده و یکشنبه که عروسی بودیم برادرهای من همسرم رو داخل ادم حساب نکردن و الان زندگیه من شده جهنم.راستی بگم که این برادرم قبل از ازدواج ما که نه ساله پیشه با همسرمن دوستای جدا نشدنی بودن.از وقی ازدواج کردیم این سه تا باهم اره دادن تیشه گرفتن همیشه این وسط من اسیب دیدم چون حرفها و بد گوییهاشون برای منه نمیشینن باهم صحبت کنن مردونه مشکلشون رو حل کنن

  8. #7
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    جمعه 07 اردیبهشت 03 [ 00:31]
    تاریخ عضویت
    1392-4-02
    محل سکونت
    ایران
    نوشته ها
    1,968
    امتیاز
    33,342
    سطح
    100
    Points: 33,342, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.1%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    4,392

    تشکرشده 6,387 در 1,793 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام خواهرعزیز.میتونی به شکل سنجیده،ماهرانه وجملات کوتاه به برادرت بگی که مثلاشوهرت این تعریفو ازش کرد اینجاحتی میتونی دروغ مصلحتی بگی ولی بهتره توذهنت بگردی ویکی ازتعریفهای قبلی همسرت ازبرادرت پیداکنی وبهش بگی وبرعکس پیش همسرت یکی ازتعریفهای خوب برادریابرادرات ازش بگی.ولی بین حرفات این بحث کوتاه بندازبعدش سریع بحثو عوض کن تادستتو نخونن.همینو میتونی بین همسرت ومادرت اجراکنی.یه وقت بادامادمون رفتیم مهمونی بزرگ فامیلای ما،من اصلامتوجه نشدم ممکنه راحت نباشه وتنهاش گذاشتم رفتم کمک بقیه باوجود اعتمادبه نفس بالایی که داره خیلی معذب شده بود دیگه سعی میکردتوی مهمونی هاوعروسیهای فامیلای زنش نیاد بعدا من بیشتر رعایتشو کردم توی دوسه مهمونی هواشوداشتم تقریبا مشکل حل شد.به نظرم بهتره خودتم رابطتو باداداشات صمیمی ترکنی تا اونا ازموضع درک بیشترخودشون به شوهرت نزدیک کنن نه ازموضع دعوا.شوهرت رو هم توجیح کن که برادرات سرشون شلوغه اگه جایی تو رو کم محل کردن قصدبدی نداشتن تورو خودمونی حساب کردن طبیعتا بیشترکسانی روتحویل گرفتن که فقط ممکنه سالی یه یکی دوبار توی همین جاها دیداری تازه کنن.نمیدونم منظورت از رفتارخاص چی بود.دامادما زیادشوخی میکردیه کم توحرفاش چرت وپرت میگفت برعکس خواهربسیارمودب وباحیا اوایل این باعث میشد که از داماد فاصله بگیریم واما بعدن همینجوری پذیرفتیمش وفقط به شوخیاش می وچرت وپرتاش می خندیم تازه عادت کردیم.این فاصله ها موقتی وگذراست،

  9. 2 کاربر از پست مفید ammin تشکرکرده اند .

    mercedes62 (پنجشنبه 13 تیر 92), رها92 (پنجشنبه 06 تیر 92)

  10. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 26 شهریور 92 [ 10:36]
    تاریخ عضویت
    1392-3-18
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    31
    امتیاز
    372
    سطح
    7
    Points: 372, Level: 7
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 28
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 9 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    وای خدا خیرت بده امین. حرف دل منو زدی من همه این کارهایی که گفتی رو انجام میدم و یه ذره باهم بهتر میشن و دوباره یه اتفاق حالا هرچی که باشه همه چیز رو میریزه به هم.میدونی مشکل اینجاست که برادرهای من زیادی مغرورن اونها به خاطر منه خواهر هم غرورشون رو نمیشکنن میدونی فکر میکنن با داماد خوب بودن یعنی کوچیک شدن.تا راجب مشکلاتم حرفی به زبون میارم میخوان برن با همسرم دعوا دیگه به مشکلاتی که بعدآ برای من پیش میاد فکر نمیکنن.راستش دلم میخواد سر به بیابون بزارم بدتر از همه اینه که مامانم خیلی بهم فشار میاره

  11. #9
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    جمعه 07 اردیبهشت 03 [ 00:31]
    تاریخ عضویت
    1392-4-02
    محل سکونت
    ایران
    نوشته ها
    1,968
    امتیاز
    33,342
    سطح
    100
    Points: 33,342, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.1%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    4,392

    تشکرشده 6,387 در 1,793 پست

    Rep Power
    0
    Array
    شادلین عزیز.فکرکنم الان بیشترمیتونی روی شوهرت تمرکزکنی وکارکنی تابرادرات.اونا درگیرمشکلات خودشونن،ازطرف دیگه ظاهراپیامهای شماوشوهرت برای جلب محبت وتوجه اونا نتیجه عکس داده.من فکرمیکنم مادرت نگران اینه تلاشهای دخترجوانش (که به نظرش ممکنه کمی کم تجربه باشه)برای نزدیک کردن برادراش وشوهرش منجربه درگیری چندتامردبشه.وبه این خاطربهت فشارمیاره.یه دلیل دیگه هم احتمالا شما میخوای خانوادت رو اینوری عادت بدی یعنی به سمت خانواده پدری خودت.نمیدونم خانواده شوهرت توی شهرخودتن یانه.دلیل بعدی هم حساسیت شما نسبت به اعتراض شوهرت باعث میشه او بیشتر احساس کنه حقش ضایع شده وگله هاش بیشتر بشن البته منظورم این نیست جلوش وایسی منظورم اینه خودت بایه جوابهای کوتاه منطقی وواکنشهای غیرکلامی ماهرانه قضیه روکم اهمیت ترجلوه بده .فعلا این واقعیت روقبول کن درحال حاضر حاضرنمیتونی رفتاربرادرات ومادر روتغییربدی اونا هم مشکلات ودغدهه های خودشونو دارن.(تازه هرچقدرهم برادرات با دامادت رفیق بشن بازیه فاصله کوچولویی رو نگه میدارن اینوبه تجربه خودم میگم) .حتی این واقعیت روبه فال نیک بگیر شایدپیام پنهانش اینه تو وشوهرت باید بیشتر روابط عاطفی بین خودتون روتقویت کنید تامجبورنباشی به یه چفت وبندهایی ازخانواده خودت وابسته بشی.سعی کن رفت وآمدبه خانواده مادرت رو به صورت هفتگی ومنظم انجام بدهی.شاید یه مشکلاتی اونجاپیش بیاد ونخوان داماداشون متوجه بشه واین طبیعیه.امادرنهایت مهمترین کارتقویت رابطت باشوهرخودته مث مسافرت رفتن یاهرکارجدید وکم هزینه ودم دستی که باعث تقویت بیشتر رابطت باشوهرت بشه.برادرات شوهرتو دوست دارن اصلا به اونا فشارنیارمطمئن باش بعد مدتی خودشون بهت میگن که یادتون میکنن.البته اینا نظرمنه ونمیدونم چقدربرای شما مصداق پیدامیکنه .امیدوارم موفق بشی وزندگیت شیرین تر.

  12. کاربر روبرو از پست مفید ammin تشکرکرده است .

    رها92 (پنجشنبه 06 تیر 92)

  13. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 26 شهریور 92 [ 10:36]
    تاریخ عضویت
    1392-3-18
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    31
    امتیاز
    372
    سطح
    7
    Points: 372, Level: 7
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 28
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 9 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    میدونی چیه امین من فقط هفته یی یک با میرم خونه مامانم و همسرم بعداز کار یعنی فقط برای شام میاد خونه مامانم یعنی کلا هفته ایی سه ساعت.چون همسرم دوست نداره منم زیاد خونه مامانم نمیرم.توی بحثهایی هم که بین همسر و برادرهام پیش میاد بیشتر اونها مقصر هستن ولی بازم دو قرتو نیمشون هم باقیه.مامنم هم فقط نگران اینه که اخم به ابرو پسرهاش نیاد اصلا به من و خانوادم فکر نمیکنه تو این برخوردها از همه بیشتر بی توجهی مامانم نسبت به من اذیتم میکنه دروغ چرا بیشتر به خاطر این که شاید مامانم من رو هم ببینه تلاش میکنم برای بهبود روابط همسر وبرادرهام.ممنون که راهنماییم میکنی


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 16:46 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.