به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 12
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 12 مهر 92 [ 02:26]
    تاریخ عضویت
    1392-3-26
    نوشته ها
    32
    امتیاز
    326
    سطح
    6
    Points: 326, Level: 6
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 24
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 30 در 13 پست

    Rep Power
    0
    Array

    Tavajoh لطفا کمکم کنین یا حداقل دلداریم بدین احتیاج به هم صحبت دارم

    سلام دوستان
    دارم اینجا مشکلم رو می نویسم ولی دستهام داره می نویسه هیچ امیدی ندارم.دارم می نویسم شاید خودم را خالی کرده باشم و درد و دلی کرده باشم...
    دو تا برادر دارم که هر روز آرزوی مرگشون رو می کنم یکی 36 سالشه یکی 26 سالشه... بزرگه ازدواج کرده و پدر و مادرم همسایس هر چند روز یک بار میاد به یه بهونه ای خونه رو می ریزه بهم همه چیز رو می شکونه تو کوچه عربده کشی می کنه همسایه ها رو خبر می کنه و پدر و مادر پیرم رو اگه اعتراض کنند کتک می زنه و فحاشی می کنه اونم چه فحشهایی که آدم وقتی می شنوه تمومه تنش می لرزه...
    آقا قهرمان بدنسازیه و هیچ کس زورش بهش نمی رسه مثلا اگه در و بببندی در و می شکونه یا از جا در می یاره الان که زن گرفته تنها حسنش این بوده که چند روز یه بار میاد و کمتر می بیننش...ماشین مدل بالا سوار می شه خونه بزرگ اجاره کرده و خانمش دانشجوی دانشگاه آزاده مقطع فوق لیسانس و خودش زیر دیپلم.خانمش از خودش بدتر مثلا اگه بیاد خونه ما از راه رفتن ما هم حرف درست می کنه اون شب برادرم رو می فرسته سراغمون....

    اون کوچیکه شاید چون زورش کمتره و دل مهربونی داره یه مقدار قابل تحمل تره و هر کاری می کنه سری پشیمون می شه و با گریه و زاری عذر خوهی می کنه البته کتک زدن و فحاشی و از همه بدتر اعتیادش خون به جگرمون کرده...
    روزی 3 پاکت سیگار می کشه وسط خونه شبها نمی خوابه و صد البته نمی ذاره کسی هم بخوابه و صبحها تا 2/3 بعد از ظهر می خوابه...
    یه بار کمپ بستریش کردن حدود 3 ماه از کمپ که برگشت ترک کرده بود ولی یه دیوانه واقعی شده مدام با صدای بلند گریه می کنه خود زنی می کنه تمام بدنش جای چاقو و سوختگی سیگاره که خودش کرده اونطوری که تعریف می کنه می گه تو کمپ به شدت کتکشش می زدن تو خواب آب سرد می ریختن تو صورتش مجبورش می کردن با تاید سرش رو بشوره می گفت سه نفری تو صورتم ادرار می کردن پاهام رو تو اسید می ذاشتن و... که من فقط دعا می کنم دروغ بگه چون تصورش که این حرفها راست باشه جیگرم رو آتیش می زنه...
    به خاطر این حرفها و وقتی گریه های هر روزش رو می شنویم که با صدای بلند و هق هق گریه می کنه دیگه دلمون نمی یاد تو کمپ بستریش کنیم...
    من چند سال پیش دیگه طاقت یاوردم پدر و مادرم رو به خدا سپردم از ایران خارج شدم اینجا هم ادامه تحصیل می دم هم ازدواج کردم.زندگی نسبتا خوبی دارم و عاشق شوهرمم.اونجا هیچ آینده ای نداشتم هر روز کتک می خوردم و زجر می کشیدم همه خواستگارام بعد از تحقیق بر می گشتند.الان تقریبا به همه خواسته هام رسیدم و روز به روز دارم بیشتر پیشرفت می کنم.هر چند ماه یک بار که بر می گردم ایران مبینم اوضاع بدتر شده و پدر و مادرم پیرتر و افسرده تر شدن پدرم ناراحتی قلبی داره و قراره 2 ماه دیگه عمل بشه.
    دلم می خواست برادر کوچیکم رو به یه طریقی از ایران خارج کنم با دوست دخترش که دختر خوبیه و همه چی رو می دونه برن یه کشور دیگه از دواج کنند و زندگی کنند.تا پدر و مادرم یه نفسی بکشند. اگه اون از خونه بره پدر و مادرم رو میارم پیش خودم همین نزدیکیها واسشون خونه می گیرم.که از اون یکی هم فاصله بگیرند و این آخر عمری یه نفسی بکشند ولی نمی دونم چطوری...
    همسرم چیزی نمی دونه اگه بدونه با شناختی که ازش دارم از من دلسرد می شه ای چیزا براش غیر قابل تحمله حتی احتمال اینکه با دونستن این چیزها از من جدا بشه هست من می شناسمش.
    یعنی ممکنه یه معجزه رخ بده؟؟؟؟ در ضمن هم برادرم هم پدر و مادرم هر هفته می رن مشاوره و پولهای زیادی خرج کردن کارمون به 110 و پلیس و این چیزهام کشیده
    لطفا کمکم کنین یا حداقل دلداریم بدین احتیاج به هم صحبت دارم

  2. کاربر روبرو از پست مفید sanazam تشکرکرده است .

    faghat-KHODA (یکشنبه 26 خرداد 92)

  3. #2
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    آیا پدر مادرتون حاضرند بچه ها و زندگیشون را ول کنند و به شما ملحق بشن؟
    براشون مشکل هست که توی سن پیری، توی کشور غریب و بدون دوست و آشنا و شرایطی که بهش عادت داشتند، زندگی کنند.

    فکر می کنم برنامه ای که تو ذهنتون هست خیلی عملی نباش.

    برادر کوچکتر که گفتید دوست دخترش خوبه و دلتون می خواد بره یه کشور دیگه و ... همون برادرتون هست که 26 سالشه و کمپ بوده؟

    شما چطور شرایط خانواده ات را از همسرت پنهان کردی؟

    من هیچ راه عملی به نظرم نمی رسه. شما به تنهایی نمی تونی یک خانواده را اصلاح کنی. اون هم زمانی که دیگه کاملا شکل گرفته.
    پدر و مادرتون هم دلشون نمی آد که اونها را طرد کنند.

    امیدوارم دوستان راه حلهایی بدهند که شرایط خانواده بهتر بشه.

  4. #3
    Banned
    آخرین بازدید
    سه شنبه 08 مرداد 92 [ 13:33]
    تاریخ عضویت
    1392-3-06
    نوشته ها
    187
    امتیاز
    828
    سطح
    15
    Points: 828, Level: 15
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 72
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered500 Experience Points
    تشکرها
    41

    تشکرشده 259 در 109 پست

    Rep Power
    0
    Array
    با سلام خدمت دوست عزیز و گرامی.راستش خدا رو شاکرم که حداقل شما زندگی موفقی دارین.راستش وقتی جریان برادر بزرگ و کتک کاری رو خوندم چشام پر شد.
    یعنی یه مرد چقدر میتونه کثیف باشه(با عرض معذرت) که پدر و مخصوصا مادرشو بزنه

  5. 2 کاربر از پست مفید saman sanaye تشکرکرده اند .

    توحید562 (یکشنبه 26 خرداد 92), ساناز ارومیه (یکشنبه 26 خرداد 92)

  6. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 22 تیر 95 [ 16:53]
    تاریخ عضویت
    1390-8-28
    نوشته ها
    744
    امتیاز
    8,604
    سطح
    62
    Points: 8,604, Level: 62
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 146
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    1,594

    تشکرشده 1,946 در 612 پست

    Rep Power
    88
    Array
    سلام
    راستش اولش که داشتم داستانو میخوندم به خودم گفتم وای خدای من این دختر چی کار میتونه کنه تو این زندگی
    اما بعد که دیدم خوشبختی و از ایران رفتی و ازدواج کردی
    جدا خوشحال شدم و بت تبریک میگم که تونستی با این وضع انقدر موفق باشی

    اما چند تا سوال
    شما چند سالتونه؟ همسرتون تا به حال پدر و مادرتونو ندیدن؟ یعنی هیچی از زندگی شما نمیدونن؟
    فرزند هم دارین؟
    [align=center]ما بدین در نه پی حشمت و جاه آمده ایم ...از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم[/align]

  7. کاربر روبرو از پست مفید جوانه؟؟؟ تشکرکرده است .

    شیدا. (یکشنبه 26 خرداد 92)

  8. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 02 تیر 93 [ 21:39]
    تاریخ عضویت
    1392-3-02
    نوشته ها
    90
    امتیاز
    872
    سطح
    15
    Points: 872, Level: 15
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 28
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 75 در 34 پست

    Rep Power
    0
    Array
    یه جورائی منم سرگذشت تورو داشتم عزیزم...برادرم خیلی عصبی بود..بابامم ناراحتی قلبی داره..تا مجرد بود هر روز پلیس و کلانتری و دعوا و دیه(جدا از دعواهای تو خونه و زد و خوردا) زن گرفت با زنش یه سال خونه ما بودن پدر مادرمو عذاب میدادن.تا طلاق گرفت و دوباره 7 سال اومد اینجا..هر روز وحشی بازی و دعوا و تو رو بابام وایمیساد دست رو من و مادرم بلند کرد و حتی یه بار با چاقو افتاد دنبال من...ازش متنفرم..هیچوقت به برادری قبولش ندارم..پدر مادرمو پیر کرد و بهترین سالهای منو خراب کرد..الانم زن گرفته با اینکه زنش آرومه هر روز دعوا داره باها و زن باردار و کتک میزنه..اینا اون دنیائی هم دارن؟

  9. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 11 مرداد 96 [ 23:40]
    تاریخ عضویت
    1392-3-09
    محل سکونت
    گیلان
    نوشته ها
    294
    امتیاز
    4,808
    سطح
    44
    Points: 4,808, Level: 44
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 142
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,335

    تشکرشده 839 در 268 پست

    حالت من
    Narahat
    Rep Power
    40
    Array
    سلام


    در مورد برادراتون نمیدونم چی باید بگم.ترجیح میدم فقط سکوت کنم و تنها از صمیم قلب برای هدایتشون دعا کنم

    اما در مورد زندگی خودتون فکر کنم شما به تنهایی نمیتونی این قضیه رو حل و فصل کنی.حتی ممکنه به یه زندگی دیگه (زندگی فعلی خودتون)هم اسیب جدی بزنید(طبق حرف شما مبنی بر شناختتون از همسرتون).

    خیلی با احتیاط رفتار کنید.چگونگی برخورد شما با این موضوع تا حد زیادی بسته به اخلاقیات شوهرتون داره.شاید صلاح باشه اصلا کاری نکنید.چون شوهرتون رو نمی شناسم نمیدونم بهترین کار چی میتونه باشه.

    فقط خدا

  10. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 12 مهر 92 [ 02:26]
    تاریخ عضویت
    1392-3-26
    نوشته ها
    32
    امتیاز
    326
    سطح
    6
    Points: 326, Level: 6
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 24
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 30 در 13 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط شیدا. نمایش پست ها
    آیا پدر مادرتون حاضرند بچه ها و زندگیشون را ول کنند و به شما ملحق بشن؟
    براشون مشکل هست که توی سن پیری، توی کشور غریب و بدون دوست و آشنا و شرایطی که بهش عادت داشتند، زندگی کنند.
    برای اینکه از دست برادر بزرگم خلاص بشن این کار رو می کنند و البته این کشوری که من زندگی می کنم کشور همسایه و نزدیک به فرهنگ و آداب و رسوم ما هستند

    فکر می کنم برنامه ای که تو ذهنتون هست خیلی عملی نباش.

    برادر کوچکتر که گفتید دوست دخترش خوبه و دلتون می خواد بره یه کشور دیگه و ... همون برادرتون هست که 26 سالشه و کمپ بوده؟

    بله همونه


    شما چطور شرایط خانواده ات را از همسرت پنهان کردی؟
    نمی دونم شاید شانس آوردم تو این مدت که توی رفت وآمدها چیزی نفهمیده

    من هیچ راه عملی به نظرم نمی رسه. شما به تنهایی نمی تونی یک خانواده را اصلاح کنی. اون هم زمانی که دیگه کاملا شکل گرفته.
    پدر و مادرتون هم دلشون نمی آد که اونها را طرد کنند.

    امیدوارم دوستان راه حلهایی بدهند که شرایط خانواده بهتر بشه.
    به هر حال ممنون که وقت گذاشتنن و خوندین


    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط faghat-KHODA نمایش پست ها
    سلام


    در مورد برادراتون نمیدونم چی باید بگم.ترجیح میدم فقط سکوت کنم و تنها از صمیم قلب برای هدایتشون دعا کنم

    اما در مورد زندگی خودتون فکر کنم شما به تنهایی نمیتونی این قضیه رو حل و فصل کنی.حتی ممکنه به یه زندگی دیگه (زندگی فعلی خودتون)هم اسیب جدی بزنید(طبق حرف شما مبنی بر شناختتون از همسرتون).

    خیلی با احتیاط رفتار کنید.چگونگی برخورد شما با این موضوع تا حد زیادی بسته به اخلاقیات شوهرتون داره.شاید صلاح باشه اصلا کاری نکنید.چون شوهرتون رو نمی شناسم نمیدونم بهترین کار چی میتونه باشه.

    فقط خدا
    همسرم آدم تحصیلکرده و سالمیه ایشون توی خانواده سالم و سنتی بزرگ شده و این چیزهایی که تو خانواده من هست رو فقط توی روزنامه و مجله و فیلم دیده... اصلا نمی تونه اینهارو تحمل کنه برام دعا کنین ممنون که جواب دادین

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط dokhtare_asemoon نمایش پست ها
    یه جورائی منم سرگذشت تورو داشتم عزیزم...برادرم خیلی عصبی بود..بابامم ناراحتی قلبی داره..تا مجرد بود هر روز پلیس و کلانتری و دعوا و دیه(جدا از دعواهای تو خونه و زد و خوردا) زن گرفت با زنش یه سال خونه ما بودن پدر مادرمو عذاب میدادن.تا طلاق گرفت و دوباره 7 سال اومد اینجا..هر روز وحشی بازی و دعوا و تو رو بابام وایمیساد دست رو من و مادرم بلند کرد و حتی یه بار با چاقو افتاد دنبال من...ازش متنفرم..هیچوقت به برادری قبولش ندارم..پدر مادرمو پیر کرد و بهترین سالهای منو خراب کرد..الانم زن گرفته با اینکه زنش آرومه هر روز دعوا داره باها و زن باردار و کتک میزنه..اینا اون دنیائی هم دارن؟
    الهی بمیرم همه چیزهایی که گفتی رو می تونم مجسم کنم خدا به پدرو مادرت و شما صبر بده این آدمها تو این دنیا هم بدبختند برادرهای من بیشتر از همه خودشون دارن زجر می کشن ولی آدم نمشن

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط جوانه؟؟؟ نمایش پست ها
    سلام
    راستش اولش که داشتم داستانو میخوندم به خودم گفتم وای خدای من این دختر چی کار میتونه کنه تو این زندگی
    اما بعد که دیدم خوشبختی و از ایران رفتی و ازدواج کردی
    جدا خوشحال شدم و بت تبریک میگم که تونستی با این وضع انقدر موفق باشی

    اما چند تا سوال
    شما چند سالتونه؟ همسرتون تا به حال پدر و مادرتونو ندیدن؟ یعنی هیچی از زندگی شما نمیدونن؟
    فرزند هم دارین؟
    دوستم من اون موقع هم که ایران بودم دختر موفقی بودم(عذر می خوام از خودم تعریف می کنم) هیچ خطایی نمی کردم پدر و مادرم مثل چشماشون به من اطمینان داشتند. دو جا کار می کردم و خرج دانشگاهم رو خودم می دادم.این چند سال آخر شرکت زدم و حتی با وام برای خودم خونه خریدم بابام مثل پسرم بود مادرم مثل دخترم همه کاراشون رو می کردم عین بچه ازشون مواظبت می کردم.هر وقت صدای پای برادرم رو می شنیدم می رفتم اتاقم ولی فایذه ای نداشت یه بهانه ای داشت ئاسه دعوا و کتک...
    من 30 سالمه.بله همسرم خانواده ام رو دیده.مثل بقیه خواستگاری و عروسی و جالب اینکه خانواده همسرم به شدت سنتی هستند و تحقیقات محلی هم کردند ولی همه همسایه ها چون من رو دوست داشتند کلی از من و پدر مادرم تعریف کردند/خیر من بچه ندارم یک سال و نیمه ازدواج کردم


    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط saman sanaye نمایش پست ها
    با سلام خدمت دوست عزیز و گرامی.راستش خدا رو شاکرم که حداقل شما زندگی موفقی دارین.راستش وقتی جریان برادر بزرگ و کتک کاری رو خوندم چشام پر شد.
    یعنی یه مرد چقدر میتونه کثیف باشه(با عرض معذرت) که پدر و مخصوصا مادرشو بزنه
    ممنون دوست عزیز برام دعا کنین

    - - - Updated - - -

    یکی از ترسهایی که توی خواب هم ولم نمی کنه اینه که تو هر دعوا برادرم پدر و مادرم رو تهدید می کنه می رم دامادت رو فلان و بهمان می کنم یا می رم دم خونه خانواده شوهر دخترت آبروتون رو می برم

  11. کاربر روبرو از پست مفید sanazam تشکرکرده است .

    faghat-KHODA (یکشنبه 26 خرداد 92)

  12. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 24 شهریور 92 [ 22:14]
    تاریخ عضویت
    1392-2-06
    نوشته ها
    122
    امتیاز
    575
    سطح
    11
    Points: 575, Level: 11
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 25
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    63

    تشکرشده 164 در 76 پست

    Rep Power
    24
    Array
    سلام ساناز عزيز
    اميدوارم خدا بهتون صبر بده واقعاً متأثر شدم از شنيدن مشكلاتتون اميدوارم حل بشه
    خيلى خوشم اومد كه شما خودت خيلى به فكر مادر پدرتونيد و انقدر نگران (بيخود نيست كه آدماى با تجربه تر هميشه ميگند داشتن يك دختر خيلى وقتا بهتر از داشتن ده تا پسر هست)
    به هر حال اميدوارم بتونى راه حلى مناسب پيدا كنى تا بساط آرامش پدر و مادرتون بشه و اينو بدون كه برادرتون حتماً نتيجه اين همه ظلمى كه به پدر مادرش كرده را حتماً چند برابر مى بينه
    اينكه ميخواى پدر و مادرتو ببرى پيش خودت فكر خيلى عاليه ، اميدوارم موفق باشى دختر گل

  13. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 12 مهر 92 [ 02:26]
    تاریخ عضویت
    1392-3-26
    نوشته ها
    32
    امتیاز
    326
    سطح
    6
    Points: 326, Level: 6
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 24
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 30 در 13 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط hamsohbat-m نمایش پست ها
    سلام ساناز عزيز
    اميدوارم خدا بهتون صبر بده واقعاً متأثر شدم از شنيدن مشكلاتتون اميدوارم حل بشه
    خيلى خوشم اومد كه شما خودت خيلى به فكر مادر پدرتونيد و انقدر نگران (بيخود نيست كه آدماى با تجربه تر هميشه ميگند داشتن يك دختر خيلى وقتا بهتر از داشتن ده تا پسر هست)
    به هر حال اميدوارم بتونى راه حلى مناسب پيدا كنى تا بساط آرامش پدر و مادرتون بشه و اينو بدون كه برادرتون حتماً نتيجه اين همه ظلمى كه به پدر مادرش كرده را حتماً چند برابر مى بينه
    اينكه ميخواى پدر و مادرتو ببرى پيش خودت فكر خيلى عاليه ، اميدوارم موفق باشى دختر گل
    ممنونم از لطفتون مرسی که پاسخ دادین

    - - - Updated - - -

    از همه دوستانی که وقت گذاشتند جوابم رو دادند ممنونم...
    از مدیران و متخصصان سایت هم خواهش می کنم به من راهکار نشون بدن تا شاید بتونم یه کمکی به خانوادم بکنم

  14. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 12 مهر 92 [ 02:26]
    تاریخ عضویت
    1392-3-26
    نوشته ها
    32
    امتیاز
    326
    سطح
    6
    Points: 326, Level: 6
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 24
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 30 در 13 پست

    Rep Power
    0
    Array
    از مدیران و متخصصان سایت هم خواهش می کنم به من راهکار نشون بدن تا شاید بتونم یه کمکی به خانوادم بکنم

    - - - Updated - - -

    این سایت رو که دیدم خیلی خوشحال شدم اینجا که دستم از از همه جا دوره وقتی واسم مشکلی پیش بیاد اینجا مطرح کنم ولی الن سه روزه که این تاپیک رو باز کردم هیچکدام از مدیران و متخصصان جواب ندادند در صورتیکه روی بعضی از تاپیکها چندین جواب می ذارن و کلی وقت صرف می کنند!!!! یعنی مشکل من از نظر اونها حاد نبود؟؟؟؟؟؟


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. احتیاج به یک مشاوره فوری دارم
    توسط ali.javan در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: دوشنبه 16 اردیبهشت 92, 22:11
  2. احساس افسردگی میکنم به کمک احتیاج دارم
    توسط eli70 در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: دوشنبه 16 اردیبهشت 92, 19:01
  3. حس تنفر وجودمو گرفته دارم اتیش میگیرم
    توسط rooz530 در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 16
    آخرين نوشته: دوشنبه 25 دی 91, 21:39

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 16:12 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.