
نوشته اصلی توسط
mohsen64_rs
تا اینکه یه روز غروب پاییزی دلو به دریا زدم و احساسمو بهش گفتم و ازش خاستم فعلا فکر کنه و بعدش جواب بده، یکی دو بار دیگه باهش حرف زدم و عجب ترین چیزی که اون بهم گفت این بود: «من تا حالا شما رو تو دانشکده ندیدم»
البته این موضوع زیاد واسم مهم نبود خلاصه ترم اسه تموم شد و بهش گفتم:« فعلاشرایطم واسه ازدواج فراهم نیست ولی هدفم فقط و فقط ازدواجه و حتی اگه در این حین گزینه بهتری واسه شما بود میتونید اقدام کنید»
با شروع ترم دوم چن باری میخاستم ببینمش ولی احساس میکردم دراه ازم فرار میکنه تا اینکه یه روز سر راهش سبز شدم و فهمیدم جوابش منفیه... سعی کردم بعد از این ماجرا فراموشش کنم مخصوصا که معنی نگاهای اونم شاید چیزی بجز توهم های من نبوده...
ولی تلاشم عبث بود و فراموش کردنش واسم سخت ترین کارا ... یه روز بالاخره واسش یه میل زدم و حرفایی رو که روبرو گفتنش سخت بود واسش نوشتم و تونستیم یه باره دیگه همو ببینیم و کلی حرف زدیم اما مرغش یه پا داشت!...
البته ترم و درس من تو اون مقطع هم تموم شد ولی فکر به اون نه و کلا هر از چندگاهی واسش از خودم و احساسم میگفتم که تنها نتیجش تا به امروز این بوده که اون قبول کرده من دوستش دارم!...
اون در مورد اینکه چرا منو رد میکنه واضح نگفته یه بار میگفت پدرش مخالفه اردواج با غیر هم استانی و حتی غیر همشهریه ولی من احساس میکنم علاوه بر فاصله دور شاید ظاهر هم تاثیر گذر باشه چون قد اون یکی دو سانت بلندتره یا نهایتا هم قدیم هر چند یه بار در این مورد ازش پرسیدم و کلی هم عصبانی شد و بالاخره نفهمیدم دلیلش اینه یا نه...
ایرادی که به خودم میگیرم اینه که چن باری که دیدمش نتونستم صراحتا و بی پرده بهش بگم با تمام وجود دوسش دارم هر چند تو ایمیلام زیاد و با حرارت بالا ابرازش کردم...
بعضی مواقع از دستش احساس عصبانیت میکنم ولی دوباره همون حس سابق دوست داشتن بر میگرده... شما بگید من چکار میکنم؟ االبته هنوز امید دارم ولی میخام این باری که ببینمش از بهبود شرایط جدیدم بگم و البته احساسمو بدون پرده و صریح بیان کنم!
دفعه آخر که یه ماه پیش بود همو دیدیم بهم گفت بیا این دفتر خاطراتو قفل کنیم واسه همیشه! ولی من نمیخام به این راحتی تسلیم بشم و حاضرم هزا بار دیگه نه بشنوم ته سر هزار و یکمین بار بهش برسم
چون احساس میکنم تبدیل شدن این عشق پاک و یکطرفه (شاید یکطرفه!) به عشقی دو سویه یعنی خوشبختی واقعی و یعنی اینکه مزه زندگی به زحمتاش میرزه!
علاقه مندی ها (Bookmarks)