سلام بچه ها؛ مشکل قبلی من که تحت عنوان من وبچه هام وتنهایی بود رو بیخیال شدم. یعنی به این نتیجه رسیدم که حالاحالاها مشکل من حل شدنی نیست وهرروز باتحقیرها وتوهینها وکارهای شوهرم بیشترازقبل دلسرد میشم. تصمیم گرفتم بی خیالش بشم تاهرکاری میخوادبکنه. دیگه از دعوا وبحث های بی نتیجه خسته شدم.
امابازهم مشکل دیگه ای دارم که اون هم خونه مشترک هستش.خونه واسه من وبچه هام یه زندان شده. کسی که بخاطر مشترک بودن خونم نمیاد در اتاق رو هم روی بچه هامیبندم تابیرون نیان. وقتی هم که واسه کاری مجبور میشم برم آشپزخونه وقتی برمیگردم دوساعت باید بچه هارو آروم کنم که از گریه زیاد به سکسکه افتادن. بابزرگترشدنشون هم بیشتردوست دارن بیان بیرون وبخاطر تواتاق موندن بهونه میگیرن.اما گفتم اولا که محیط آشپزخونه به شدت کثیفه و دوبارتاحالا دخترم بخاطر اینکه یه چیزی از توی آشپزخونه خورده مسموم شده. حالابحث نجس بودن فرشاشون که دیگه بماند. دوما بچه اونا بچه های منو اذیت میکنه.
باید چیکارکنم باتوجه به این نکته که شوهرم دیگه مثل سابق نیست وخیلی به فکرخودشه. تاباهاش حرف میزنم الکی عصبانی میشه ومیدونم اگه بهش بگم خیلی خوب صحبت کنه میگه من نمیتونم توهم اگه نمیتونی برو خونه مامانت اینا.شمابگید چیکارکنم؟ یعنی راه حلی نداره؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)