بازم سلام
بعضی مواقع واقعا سوالاتی برام پیش میاد که خودم جوابی براشون نمیتونم پیدا کردم که اکثرا سوالات و مشکلات و دغدغه های قکری کوتاه جواب هستند.
مامانم بینهایت رو من حساسه از هر جهات...
به همین خاطر برای پرسیدن بعضی سوالات از مامانم ترس دارم میترسم قکر بد بکنه یا سوالم فکرش رو مشغول کنه یا بی دلیل منو از بعضی امکانات برای جلوگیری از اتفاقات احتمالی محروم کنه.بذارید مثال بزنم...من تا قبل اینکه برم دانشگاه گوشی نداشتم بابام اجازه میداد داشته باشم ولی مامانم نه وقتی میپرسیدم چرا؟در جواب میگفت احتمال داره مزاحمت بشن از راه به درت کنن و زحمات 19 ساله ی من هدر بره به جنبه ی منفی قضایا و مسائل نگاه میکنه.اون موقع از این موضوع ناراحت شدم نه به خاطر اینکه گوشی ندارم...نه...اصلا..گوشی اصلا نیاز نداشتم چون پیش خانوادم بودم...به این خاطر ناراحت شدم که مادر بنده به من اعتماد نداره و باور نداره که من بزرگ شدم و میتونم عاقلاته تصمیم بگیرم.یه جورایی هنوزم ازش دلگیرم و همه ی سوالای دلمو ازش نمیکنم.من میخوام یه دختر مستقل بار بیام نه یه دختر لوس با هزار ناز و ادا و اطوار ولی حس میکنم مامانم منو هنوز به عنوان فرذی که میتونه عاقلانه و مستقل فکر کنه قبول نداره و میخواد مواظبم باشه.ولی من میتونم مواظب خودم باشم و خودم تصمیم بگیرم تصمیم عاقلانه.میدونم خرده ای نگران بودن حق پدر مادر هست ولی نه تا حدی که این نگرانی تبدیل بشه به محدودیت.شما بگید چطور ثابت کنم عاقلم مستقلم و دیگه بچه نیستم تا کسی قولم بزنه.این اولین سوالم هست.
علاقه مندی ها (Bookmarks)