به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 29
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 22 شهریور 93 [ 10:26]
    تاریخ عضویت
    1392-2-09
    نوشته ها
    220
    امتیاز
    1,966
    سطح
    26
    Points: 1,966, Level: 26
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 34
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    201

    تشکرشده 120 در 72 پست

    حالت من
    Narahat
    Rep Power
    0
    Array

    Gadid نامزدم به خونوادش توجه بیشتری داره تابه من(لطفا آقایون تالار بیشتر کمکم کنید)

    سلام 1ساله که نامزدم،من 20 سالمه و شوهرم 27 و هم من تک دخترم با یه برادر 24 ساله مجرد و شوهرم تک پسره با یه خواهر 26 ساله مجرد.
    خیلی تا به حال با هم دعوا کردیم به خاطر کارهای خونوادش و طرفداری بیش از حد شوهرم ز خونوادش و خواهرش...

    شوهرم نسبت به من پیش خونوادش بی توجهی میکنه و این خیلی آزارم میده ...

    احساس میکنم که شوهرم بعضی از کاراشو رفتاراشو با خونوادش از لج من انجام میده.


    مثلا وقتی خونشون هستیم وقتی که میره بیرون فقط به من میگه کاری نداری و خداحافظ اما به مامانش کنار من میگه امری و سفارشی و دسوری نداری اگه کاری داشتی و چیزی لازم داشتی بهم زنگ بزن حتماو کلی چیزای دیگه که من احساس میکنم از خونوادش میترسه که پیششون بهم توجه کنه.


    با مامانشو خواهرش پیش من در گوشی حرف میزنن البته چند بار واسه این موضوع دعوامون شده ولی فایده ای نداشته و من هم دیگه چیزی بهش نگفتم ولی هنوزم ادامه داره.


    و اینکه خیلی واسه خونوادش پول خرج میکنه در صورتی که خونوادش هیچ کاری که حتی وظیفشون هم بوده واسه من انجام ندادن (مثل عیدی آوردن و پاگشا) و من از این زورم میاد که اونا که اینقدر به ما بی توجه هستن باز چرا ما اینقدر باید بهشون لطف کنیم ... اینم بگم که پدر شوهرم خدارو شکر زنده ست ...


    عید با خونواده شوهرم رفتیم مسافرت که اونجام خیلی بهم بدگذشت


    بعد هم موقع برگشتن شوهرم 5ساعت سرشو روو شونه خواهرش گذاشت و خوابید و منم داشتم منفجر میشدم از این کارش با اینکه هر چند دقیق از خواب بیدار میشد ولی بازم سرشو روو شونه اون میذاشت و بعد که رسیدیم من خیلی نسبت بهش سرد شدم و یه دعئای شدید هم بعدش شد و الان خوبیم ولی این کارش توو دلم مونده و خیلی عذابم میده

    یه شب قبل از عقدکنونمون بهم میگه اگه خواهرم نتونه بیاد فردا واسه مراسم اصلا بهم خوش نمیگذره و من خیلی ازش ناراحت شدم که چطوری این شب مهم نمیتونه بهش خوش بگذره حتی اگه خواهرش نباشه


    شب مراسم پدرشوهرم نیومد منو ندید
    و همین شب کلا خونواده شوهرم دیرتر از همه اومدن و همون شب هم همش دوروبر خونوادش میپلکید و خواهرش در گوشی پیش من با شوهرم حرف میزد و چقدر که این که کارا باز داغونم کرد توو این شب به این مهمی

    .حتی خونوادش با اینکه خودم اینقدر بهشون گفتم که برید خونمون و برنامه ریزی کنید و درباره لیست مهموناتون با هم حرف بزنید ولی آخرشم تلفنی زنگ زدن خونمون و مهموناشونو دعوت کردن

    نامزدم الن حتی واسه کاری که واسش هم میکنم م دیگه یه تشکر آروم میکنه مثلا میگه دستت درد نکنه آروم اما واسه همون کار که از من اینجوری تشکرکرده از مامانش پیش خودم 2بار بلند تشکر میکنه و هرچی سعی میکنم تا بیخیال باشم اما بازم نمیتونم

    چند شب قبل ازم پرسید که چرا ناراحتم ازش ومنم خیلی آروم بهش گفتم واسه بی توجهی هات پیش خونوادت و مثال هم واسش زدم و بعد جواب داد که این چیزا مسخره بازی و بهش گفتم که این چیزا از نظر من یعنی اهمیت دادن و توجه کردن و بعد گفت میخوای از این به بعد این حرفارو که به مامانم میزنم به تو هم بزنم ولی بفهمی که فیلم بازی کردم و بیشتر ناراحت شی و من دیگه هیچی بهش نگفتم و وقتی رفتیم خونشون و مامان و باباشو بوسید در صورتی که هیچوقت اینقدر پیش اونا به من توجه نداره که با اونا توجه داره و این داغونم میکنه ..

    . اینم بگم که قبلا هفته ای 3روز اونجا بودیم و الان دیگه هفته ای 1روز میرم که کمتر ناراحتی پیش بیاد

    و اینکه خب وقتی پیش من خیلی بهشون توجه میکنه میبینم که مادرشوهر و خواهرشوهره چطوری خوشحال میشن که بهشون توجه داره اما به من نه... و اونام انگاررفتارشون با من تغییر میکنه و بی محلی میکنن بهم...

    قبلا که خواهرش هر ماه پول توو جیبی میداد و بعد از اینکه دعوامون شد چند بار حالا نمیدونم میده پول بهش یا نه.

    وقتی شوهرم یه چیزی واسم میخره اول باید دل اونو بدست بیاره و بعد نشون بده که چی خریده تازه بعدش هم یه مبارک از دهنه خواهرش درنمیاد که بگه خوشگله و مبارک باشه فقط نگاه میکنه منم این رفتاراشو تقصیر شوهرم میدونم که اینجوری بهش روو میده

    یه مثال دیگه از کارای مادرشوهرم بگم که پارسال رفیم مسافرت با شوهرم تنهایی و 1هفته مسافرت بودیم اما هیچ بحث وناراحتی پیش نیومد ... ولی مامانش یه روز زنگ زد که یادتون نره اسه خواهرت سوغات بیارین و من خیلی ناراحت شدم ولی به شوهرم چیزی نگفتم.. مگه خواهرش چه فرقی با بقیه داره اگه قرار باشه سوغات ببریم واسه همه میبریم و واسه همه هم بردیم از اول هم قصدمون همین بود...

    اگه دو روز میاد خونه ما توو این دو روز هر روز میره به یه بهونه ای خونشون
    اما اگه منو دوروز یا حتی بیشتر هم نبینه نمیاد بهم سر بزنه

    به نظر شما من باید چیکار کنم و چطوری رفتار کنم آخه یه روز دو روز نیست که بخوام بیخیال باشم که بگم وقتی بریم خونه خودمون دیگه همه چی خوب میشه ، بریم خونه خودمون هم هر وقت خونوادش بیان خونه ما و ما بریم خونشون باید همین جوری باشه رفتاراشون و دوباره ناراحتی های من شروع مشیشه ،میخوام کمکم کنید تا اساسی حلش کنم




  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 18 اردیبهشت 94 [ 01:55]
    تاریخ عضویت
    1391-12-29
    نوشته ها
    74
    امتیاز
    2,094
    سطح
    27
    Points: 2,094, Level: 27
    Level completed: 63%, Points required for next Level: 56
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    86

    تشکرشده 73 در 40 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام عزیزم
    این چیزا که گفتی کاملا عادی و تو همه زندگی ها هست..
    شما باید با محبت به همسرت رفتار کنی و خانوادشو دوست داشته باشی.این جنگ هیچ برنده ای نداره...
    فقط گذشت و محبت.سیاست داشته باش.به شوهرت پیش خانوادش حتما محبت کن و اصلا بهش بی احترامی نکن.با اینکه خانوادشو حتی دوست نداری هم بهشون محبت کن و به مناسبتا کادو بخر
    من خودم زندگیم واسه همین چیزای ساده به هم ریخت.لج نکن فقط محبت خرج کن و غر نزن.فقط صبور باش

    - - - Updated - - -

    فقط از حساسیتت کم کن.اونا خانوادش هستن امکان نداره بتونی برنده بشی و همسرت کامل برای شما بشه.فقط با احترام و محبت

  3. #3
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    تاپیک قبلی شما دقیقا همین موضوع بود با 41 پست و گفتگو.

    جرا دوباره تاپیک باز کردید؟ همون را ادامه می دادید.

    عین همین حرفها را توی همون تاپیک هم زدید و دوستان جواب دادند. سوال جدید دارید؟

    یک تاپیک دیگه هم سه - چهار ساعت پیش باز کردید.

  4. کاربر روبرو از پست مفید شیدا. تشکرکرده است .

    tamanaye man (سه شنبه 31 اردیبهشت 92)

  5. #4
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 22 شهریور 93 [ 10:26]
    تاریخ عضویت
    1392-2-09
    نوشته ها
    220
    امتیاز
    1,966
    سطح
    26
    Points: 1,966, Level: 26
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 34
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    201

    تشکرشده 120 در 72 پست

    حالت من
    Narahat
    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط mahsa63 نمایش پست ها
    سلام عزیزم
    این چیزا که گفتی کاملا عادی و تو همه زندگی ها هست..
    شما باید با محبت به همسرت رفتار کنی و خانوادشو دوست داشته باشی.این جنگ هیچ برنده ای نداره...
    فقط گذشت و محبت.سیاست داشته باش.به شوهرت پیش خانوادش حتما محبت کن و اصلا بهش بی احترامی نکن.با اینکه خانوادشو حتی دوست نداری هم بهشون محبت کن و به مناسبتا کادو بخر
    من خودم زندگیم واسه همین چیزای ساده به هم ریخت.لج نکن فقط محبت خرج کن و غر نزن.فقط صبور باش

    - - - Updated - - -

    فقط از حساسیتت کم کن.اونا خانوادش هستن امکان نداره بتونی برنده بشی و همسرت کامل برای شما بشه.فقط با احترام و محبت
    سلام عزیزم

    ممنون از راهنماییت
    منهم سعی میکنم پیش خونوادش بیشتر بهش محبت کنم اما وقتی شوهرم پیش اونا بهم بی توجهی میکنه نمیدونم چطوری احساساتمو کنترل کنم که نشون ندم ناراحتم ، هر چقدر که تلاش میکنم بازم شوهرم میفهمه که ناراحت شدم
    من حتی واسه تولدشون هم کادو میخرم واسه همه خونوادش
    ،اما توو تاپیک قبلیم با راهنمایی دوستان یکم بهتر شدم و حساسیتام کم شده
    و دو روز قبل که رفتم خونشون فکر میکنم میخواست منو امتحان کنه که هنوزم ماراحت میشم یا و هرچی شوهرم به مامانش محبت کرد و با اسما های خوشگل صداش زذ و ... من اصلا بهش توجه نکردم
    جالب اینجاست که حتی بعضی از حرفایی که میزنه رو طوری نمیگه که مامانش بشنوه فقط طوری میگه که من بفهمم و عکس العمل منو ببینه که منم عکس العملی نشون ندادم


    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط شیدا. نمایش پست ها
    تاپیک قبلی شما دقیقا همین موضوع بود با 41 پست و گفتگو.

    جرا دوباره تاپیک باز کردید؟ همون را ادامه می دادید.

    عین همین حرفها را توی همون تاپیک هم زدید و دوستان جواب دادند. سوال جدید دارید؟

    یک تاپیک دیگه هم سه - چهار ساعت پیش باز کردید.

    سلام شیدا جان
    واسه این دوباره یه تاپیک باز کردم که چون من تازه واردم از قوانینش اطلاع خوبی ندارم
    وچون اون تاپیک حالت گزارشی داشت و و خیلی طولانی شده بود و انواع مشکلاتم رو نوشته بودم دوستان رو سردرگم میکرد که به کدوم مشکلم برسن و ممکن بود اخطار هم بگیرم
    به پیشنهاد یکی از دوستان تصیم گرفتم تاپیک دیگه ای باز کنم تا این بار آقایون تالار هم بیشتر کمکم کنن

  6. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 09 خرداد 92 [ 17:20]
    تاریخ عضویت
    1392-2-26
    نوشته ها
    38
    امتیاز
    173
    سطح
    3
    Points: 173, Level: 3
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 27
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    7 days registeredTagger Second Class100 Experience Points
    تشکرها
    36

    تشکرشده 22 در 15 پست

    Rep Power
    0
    Array
    [QUOTE=دریا72;268916]سلام عزیزم


    جالب اینجاست که حتی بعضی از حرفایی که میزنه رو طوری نمیگه که مامانش بشنوه فقط طوری میگه که من بفهمم و عکس العمل منو ببینه که منم عکس العملی نشون ندادم


    - - - Updated - - -




    سلام عزیزم
    به قول دوستمون تو همه خانواده ها این چیزها هست.من با خانواده ی همسرم خیلی خیلی خوبم اما همش به خاطر خوب بودن اونا نیست چون بالاخره هر آدمی سوتی ها و اخلاق متفاوت خودش و داره .پس به خاطر خودمم بود ببین نمی خوام برات نسخه بپیچم و آدم وقتی تو همین شرایط نباشه راحت شعار میده ولی خدا شاهد منم درگیر این چیزها که گفتی برام خیلی جزیی بودن و هستن.مثلا همسر من به علت صمیمیت زیاد خودش با خواهرشون جک رکیک هم می خونه براش منم هر چی بگم اون لحظه خب بگو منم بخندم یواشکی باز به خواهرش میگه.بی خیال بابا :D من اصلا محل ندادم مردا تا بفهمند از چیزی شما ناراحت می شیا بیشتر دوست دارن با این کار توجه شما رو به خودشون جلب کنند و شایدم حرص بخورن بیشتر انجام بدن.من اون موقع بی خیال بودم دفعه بعدی که این کارو کرد اصلا خودش از دور خارج شد;) چرا چون من از قبل آماده کره بودم اس ام اس باحال با خواهر شوهرم به جا دشمن شدن بیشتر بهش چسبیدم اونم هر اس ام اسی داشت هی به من نشون داد تا همسرم می اومد اس ام اس بعدی خودش و نشون بده که آروم آروم حذف شد موندیم من و خواهر شوهرم و به کل از صرافت اینکه دفعه بعد بخواد بهم بی محلی کنه لجم و در بیاره افتاد.منم از خواهر شوهر با کاراش مشکل دارم اما سعیم بر دوست داشتنش و باعث شد همسرم کشیده نشه ازم تو این مورد. هولش بده به سمت خانوادش خودتم ساکت نشین بعد یه مدت مثل یه موم تو دستته و الان دیگه همسرم حتی چند بار تو روی مادرش جلو من جوابشمنو دادن که من باهاش دعوا کردم که چرا وقتی من بودم این کار و کرد.دوست من با صراحت بگم حق ندارید رابطه ی همسرتو نو با خانوادش بد کنید از خدات باشه بلده ناز بکشه شوهرای مردم تو این کارا بی عرضه اند و دلگیرند زناشون. شما باید به همسرتون یاد بدین به شما هم با این لفظ ها صحبت کنه. الان مادر شوهرم به همسرم تذکر دادن تو جمع هوای من و داشته باشه پس ببین با صبر دو سال زندگیم نتیجه ی خوبیم و گرفتم و این که برادر وظیفه اشه به خواهرش محبت کنه اون ازدواجم نکرده پس بدتر اگه از برادرش محبت نبینه از کی ببینه بنده خدا .من توقع دارم از برادر خودم به یاد ندارم گفته باشم بیاین بریم بیرون نیاد در حالی که خیلی خودشو درگیر کار کرده که وقت زن گرفتنشه اما وقت نداره برای این کارا.چرا گفتی پول تو جیبی نده بهش تو خیلی از خانواده ها اگه محبت پدر کافی نباشه پسر خونه این کار و می کنه.برادرم همیشه برای من سنگ تموم میذاشته و میذاره همسرم به جا حسودی سعی کرد ازش یاد بگیره کم نیاره که به برادرم زنگ نزنم بیا بریم پایتخت فلان چیز و میخوام.تو این مورد اشتباه کردین اما در مورد ناراحت شدنتون همه ی زن ها ناراحت میشن از این چیزا چون حسودیم ولی کنترلش کنید.با دعوا همسرتون کشیده میشه از شما باور کن...


  7. 2 کاربر از پست مفید leyla.M90 تشکرکرده اند .

    asemani (یکشنبه 29 اردیبهشت 92), tamanaye man (سه شنبه 31 اردیبهشت 92)

  8. #6
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 22 شهریور 93 [ 10:26]
    تاریخ عضویت
    1392-2-09
    نوشته ها
    220
    امتیاز
    1,966
    سطح
    26
    Points: 1,966, Level: 26
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 34
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    201

    تشکرشده 120 در 72 پست

    حالت من
    Narahat
    Rep Power
    0
    Array
    سلام عزیزم
    به قول دوستمون تو همه خانواده ها این چیزها هست.من با خانواده ی همسرم خیلی خیلی خوبم اما همش به خاطر خوب بودن اونا نیست چون بالاخره هر آدمی سوتی ها و اخلاق متفاوت خودش و داره .پس به خاطر خودمم بود ببین نمی خوام برات نسخه بپیچم و آدم وقتی تو همین شرایط نباشه راحت شعار میده ولی خدا شاهد منم درگیر این چیزها که گفتی برام خیلی جزیی بودن و هستن.مثلا همسر من به علت صمیمیت زیاد خودش با خواهرشون جک رکیک هم می خونه براش منم هر چی بگم اون لحظه خب بگو منم بخندم یواشکی باز به خواهرش میگه.بی خیال بابا :d من اصلا محل ندادم مردا تا بفهمند از چیزی شما ناراحت می شیا بیشتر دوست دارن با این کار توجه شما رو به خودشون جلب کنند و شایدم حرص بخورن بیشتر انجام بدن.من اون موقع بی خیال بودم دفعه بعدی که این کارو کرد اصلا خودش از دور خارج شد;) چرا چون من از قبل آماده کره بودم اس ام اس باحال با خواهر شوهرم به جا دشمن شدن بیشتر بهش چسبیدم اونم هر اس ام اسی داشت هی به من نشون داد تا همسرم می اومد اس ام اس بعدی خودش و نشون بده که آروم آروم حذف شد موندیم من و خواهر شوهرم و به کل از صرافت اینکه دفعه بعد بخواد بهم بی محلی کنه لجم و در بیاره افتاد.منم از خواهر شوهر با کاراش مشکل دارم اما سعیم بر دوست داشتنش و باعث شد همسرم کشیده نشه ازم تو این مورد. هولش بده به سمت خانوادش خودتم ساکت نشین بعد یه مدت مثل یه موم تو دستته و الان دیگه همسرم حتی چند بار تو روی مادرش جلو من جوابشمنو دادن که من باهاش دعوا کردم که چرا وقتی من بودم این کار و کرد.دوست من با صراحت بگم حق ندارید رابطه ی همسرتو نو با خانوادش بد کنید از خدات باشه بلده ناز بکشه شوهرای مردم تو این کارا بی عرضه اند و دلگیرند زناشون. شما باید به همسرتون یاد بدین به شما هم با این لفظ ها صحبت کنه. الان مادر شوهرم به همسرم تذکر دادن تو جمع هوای من و داشته باشه پس ببین با صبر دو سال زندگیم نتیجه ی خوبیم و گرفتم و این که برادر وظیفه اشه به خواهرش محبت کنه اون ازدواجم نکرده پس بدتر اگه از برادرش محبت نبینه از کی ببینه بنده خدا .من توقع دارم از برادر خودم به یاد ندارم گفته باشم بیاین بریم بیرون نیاد در حالی که خیلی خودشو درگیر کار کرده که وقت زن گرفتنشه اما وقت نداره برای این کارا.چرا گفتی پول تو جیبی نده بهش تو خیلی از خانواده ها اگه محبت پدر کافی نباشه پسر خونه این کار و می کنه.برادرم همیشه برای من سنگ تموم میذاشته و میذاره همسرم به جا حسودی سعی کرد ازش یاد بگیره کم نیاره که به برادرم زنگ نزنم بیا بریم پایتخت فلان چیز و میخوام.تو این مورد اشتباه کردین اما در مورد ناراحت شدنتون همه ی زن ها ناراحت میشن از این چیزا چون حسودیم ولی کنترلش کنید.با دعوا همسرتون کشیده میشه از شما باور کن...

    سلام عزیزم
    مرسی از راهنماییت

    منم دام حساسیت هامو کمتر میکنم
    نه اتفاقا پدر شوهرم خیلی بیشتر از شوهر من هوای دخترشو داره و کلا خونواده شوهرم بیشتر به دخترشون توجه دارن تا به شوهر من
    مثلا حتی اگه شوهر منو دو روز هم نبینن عین خیالشون نیست ولی اگه دخترشون 1روز خونه نباشه 10بار بهش زنگ میزنن

    خونواده شوهرم قبلا که من بعضی وقتا تنها میموندم خونشون خیلی رفتارشون خوب بود باهام اما وقتی خواهر شوهرم میومد (شهر دیگه ای که فاصلش تا اینجا3ساعته دانشجوئه) رفتارشون 180درجه تغییر میکرد حتی مدل حرف زدنشون هم تغییر میکنه وقتی خواهر شوهرم باشه

    مثلا پدر شوهرم تا وقتی خواهر شوهره نباشه منو دخترم صدا میزنه اما وقتی اون بیاد دیگه نمیگه دخترم فقط اسممو صدا میزنه و پیش من هی دخترشو لوس میکنه و قربون صدقش میره و همش دور و برش میپلکه و همس بوسش میکنه
    انگار که دخترشون 3سالش باشه
    و این کاراشون اصلا برام مهم نیست و بهشون توجه نمیکنم

    ولی خب وقتی این چیزا رو میبینم و بعد رفتار شوهرم باخودمو پیش اونا،بیشتر ناراحت میشم

    شوهرم حتی وقتی خونواده هامون پیش هم باشن خیلی خیلی به مامانش توجه داره طور که پیش خونواده من مامانشو میبوسه و قربون صدقش میره منم به خاطر همین موضوع ها دوست ندارم که خیلی خونواده هامون پیش هم باشن

    اما الان دیگه کمتر میرم خونشونو کمتر این چیزارو می بینم و اینکه چند ماه بیشتر نمونده که بریم خونه خودمون به خاطر همین تحملش واسم یکم آسون تر شده.


  9. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 19 خرداد 95 [ 02:48]
    تاریخ عضویت
    1392-2-28
    نوشته ها
    6
    امتیاز
    2,277
    سطح
    28
    Points: 2,277, Level: 28
    Level completed: 85%, Points required for next Level: 23
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1

    تشکرشده 11 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    شما از مردها کمک خواسته بودید، من هم یک مرد هستم. پست شما را خواندم و باید روراست به شما بگویم که این افکار و رفتار شما متاسفانه کمی پارانوئیدی است. متاسفانه اولین و اصلی ترین مشکل شما این است که شما هنوز نتوانسته ای عشق شوهرت به خانواده اش را بپذیری و احساس می کنی که عشق او به مادر و خواهرش رقیبی برای برای عشق او به شماست. برای همین است که مثلا وقتی او سرش را روی شانه خواهرش می گذارد اینقدر ناراحت می شوید. شما باید به این نکته توجه کنی که عشق شوهرتان به خانواده اش از عشقش به همسرش کاملا مستقل است و اینگونه نیست که شما اگر کاری بکنید که دو کیلو از عشق شوهرتان به خواهرش کم بشود دو کیلو عشقش به شما بیشتر می شود. پس شما باید دست از مقایسه رابطه شوهرتان با خانواده اش و خودتان بردارید و اینقدر نگویید که چرا "بلندی صداش وقتی که از من تشکر می کرد 10 دسی بل ولی با مادرش با قدرت 20 دسی بل تشکر کرد". اگر نتوانید قبول کنید که خانواده شوهرتان جزیی از زندگی او هستند مطمئن باشید در زندگی تان همشه به مشکل بر خواهید خورد. او تمام هفته در اختیار شماست، حالا هفته ای چند ساعت هم در اختیار خانواده اش باشد چطور می شود؟ شما هر کاری بکنید نمی توانید مادر و خواهرش را از زندگیش حذف کنید. و بدانید که با دائما غر زدن که چرا با خواهرت اینطوری حرف زدی، چرا مادرت اون کار رو کرد و ... قرار نیست علاقه او به خانواده اش کم بشود بلکه برعکس فقط او را از خودت متنفر می کنی. خداییش بعضی حرفهایی که شما زنها می زنید حتی به ذهن ما مرد ها هم نمی رسد. مثلا بنده خدا خسته بودش خواست سرش رو بذاره رو شونه یه نفر که استراحت کنه، حالا شما میای زندگی رو به کام خودت و شوهرت تلخ می کنی که چرا شونه خواهرش بوده شونه شما نبوده.
    مشکل دوم شما این است که میای هر چیز ریزی رو برای خودت بزرگ می کنی. فلانی اونجا فلان چیز رو گفته پس حتما فلان منظور رو داشته.... اینجا منو اینطوری صدا کرد... تو اون مهمونی دو دقیقه رفت پیش فلانی... این حساسیت ها واقعا چیزی غیر از خودزنی ذهنی نیستند. شما به من بگویید که توجه به این مسائل کوچک قرار است چه دردی از دنیا دوا کند؟ حالا مثلا شوهرتان درگوشی به مادرش یک چیزی گفت، مگر خود شما اول تا آخر زندگیتان را برای شوهرتان بر ملا کرده اید؟ آخر اگر شما اینقدر به آنالیز مسائل کوچک علاقه دارید بروید تحلیل گر سیاسی شوید.
    نصیحت آخر من این است: اینقدر حساس نباشید. این حساسیت شما به این مسائل کوچک هیچ کمکی به شما و شوهرتان نمی کند. اگر می خواهید از زندگی لذت ببرید بی خیال باشید.

  10. 3 کاربر از پست مفید mhsta1992 تشکرکرده اند .

    asemani (یکشنبه 29 اردیبهشت 92), saraamini (شنبه 28 اردیبهشت 92), tamanaye man (سه شنبه 31 اردیبهشت 92)

  11. #8
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 22 شهریور 93 [ 10:26]
    تاریخ عضویت
    1392-2-09
    نوشته ها
    220
    امتیاز
    1,966
    سطح
    26
    Points: 1,966, Level: 26
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 34
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    201

    تشکرشده 120 در 72 پست

    حالت من
    Narahat
    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط mhsta1992 نمایش پست ها
    سلام
    شما از مردها کمک خواسته بودید، من هم یک مرد هستم. پست شما را خواندم و باید روراست به شما بگویم که این افکار و رفتار شما متاسفانه کمی پارانوئیدی است. متاسفانه اولین و اصلی ترین مشکل شما این است که شما هنوز نتوانسته ای عشق شوهرت به خانواده اش را بپذیری و احساس می کنی که عشق او به مادر و خواهرش رقیبی برای برای عشق او به شماست. برای همین است که مثلا وقتی او سرش را روی شانه خواهرش می گذارد اینقدر ناراحت می شوید. شما باید به این نکته توجه کنی که عشق شوهرتان به خانواده اش از عشقش به همسرش کاملا مستقل است و اینگونه نیست که شما اگر کاری بکنید که دو کیلو از عشق شوهرتان به خواهرش کم بشود دو کیلو عشقش به شما بیشتر می شود. پس شما باید دست از مقایسه رابطه شوهرتان با خانواده اش و خودتان بردارید و اینقدر نگویید که چرا "بلندی صداش وقتی که از من تشکر می کرد 10 دسی بل ولی با مادرش با قدرت 20 دسی بل تشکر کرد". اگر نتوانید قبول کنید که خانواده شوهرتان جزیی از زندگی او هستند مطمئن باشید در زندگی تان همشه به مشکل بر خواهید خورد. او تمام هفته در اختیار شماست، حالا هفته ای چند ساعت هم در اختیار خانواده اش باشد چطور می شود؟ شما هر کاری بکنید نمی توانید مادر و خواهرش را از زندگیش حذف کنید. و بدانید که با دائما غر زدن که چرا با خواهرت اینطوری حرف زدی، چرا مادرت اون کار رو کرد و ... قرار نیست علاقه او به خانواده اش کم بشود بلکه برعکس فقط او را از خودت متنفر می کنی. خداییش بعضی حرفهایی که شما زنها می زنید حتی به ذهن ما مرد ها هم نمی رسد. مثلا بنده خدا خسته بودش خواست سرش رو بذاره رو شونه یه نفر که استراحت کنه، حالا شما میای زندگی رو به کام خودت و شوهرت تلخ می کنی که چرا شونه خواهرش بوده شونه شما نبوده.
    مشکل دوم شما این است که میای هر چیز ریزی رو برای خودت بزرگ می کنی. فلانی اونجا فلان چیز رو گفته پس حتما فلان منظور رو داشته.... اینجا منو اینطوری صدا کرد... تو اون مهمونی دو دقیقه رفت پیش فلانی... این حساسیت ها واقعا چیزی غیر از خودزنی ذهنی نیستند. شما به من بگویید که توجه به این مسائل کوچک قرار است چه دردی از دنیا دوا کند؟ حالا مثلا شوهرتان درگوشی به مادرش یک چیزی گفت، مگر خود شما اول تا آخر زندگیتان را برای شوهرتان بر ملا کرده اید؟ آخر اگر شما اینقدر به آنالیز مسائل کوچک علاقه دارید بروید تحلیل گر سیاسی شوید.
    نصیحت آخر من این است: اینقدر حساس نباشید. این حساسیت شما به این مسائل کوچک هیچ کمکی به شما و شوهرتان نمی کند. اگر می خواهید از زندگی لذت ببرید بی خیال باشید.

    سلام ممنون از راهنماییتون

    آخه اگه فقط زنا اینطوری که شما میگید باشن
    پس چرا شوهر من هم وقتی من یکم با برادرم صمیمی تر میشم رفتارش با من تغییر میکنه ؟

    و یا اینکه اگه من مثلا با برادرم شوخی کنمو و مثلا از پشتش بزنم یا... ناراحت میشه و همون لحظه هم ناراحتیشو بروز میده،

    حتی اگه توو ماشین من کنار برادرم بشینمو سرشو به نشونه اعتراض و ناراحتی تکون میده
    پس این چیزا فقط مختص خانوما نیست اما در خانوما یکم این حسادت ها بیشتره

    حتی یه مدتی که مامانم دستش شکسته بود من توجه بیشتری بهش داشتم کاملا ناراحتیشو بیشتر ابراز میکرد و دائم منو اذیت میکرد و باهام بد حرف میزد و حتی یه بار غذا گذاشتم توو دهن مامانم چون دست راستش شکسته بود سریع پیش مامانم گفت توو دهن من که نمیزاری...

    و اینکه من بیشتر از این ناراحتم که چطور می بینه خونوادش چقدر منو اذیت میکنن و بیشتر خواهرش بازم پیش اونا به جای اینکه هوای منو داشته باشه که بدونن که شوهرم پشتمه برعکس هوای اونا رو داره؟ که بعد هم میبینه این کاراش چقدر باعث میشه اونا بیشتر سوء استفاده کنن و منو اذیت کنن

    اون شبی که شوهرم سرشو روو شونه ی خواهرش گذاشت بعدش دیگه نمیدونید اونا با خودشون چه فکرایی کردن و چقدر خوشحال شدن

    تازه بماند که توو مسافرت هم خودش شاهد دخالت ها و اذیت های مامانشو خواهرش بود و حتی توو ماشینو توو هواپیما هم دست از این کاراشون برنداشتن

    ولی من توقع دارم وقتی میبینه که اونا اینقدر باعث ناراحتیه من شدن توو اون مسافرت که به شدت پشیمون شدم چرا اون مسافرت رو رفتم جلوی اونا بیشتر به من محبت کنه

    اما کار شوهرم واسه شونه خواهرش اصلا غیر عمد نبود چون توو مسیر چند بار از خواب بیدار شد اما کوچک ترین توجهی به من نداشت و حتی یه قسمتش هم با من تماس نداشت خودشو جمع میکرد که با من برخوردی نداشته باشه در صورتی که اون موقع ما اصلا مشکلی نداشتیم که بخواد ناراحت باشه

    که بعد مسافرت و اون جریان حتی خواهرش به من که وارد خونشونم میدم اصلا سلام نمیداد اما شوهرم که پشت سر من میومد داخل با صدای بلند بهش میگفت سلام و خوبی چه خبرا در صورتی که با من یک کلمه هم حرف نمیزد

    من همه این کارا و این اذیتا رو تقصیر شوهرم میدونمچون تا وقتی که شوهرم پیش اونا بهم بیشتر توجه داره اونا اصلا این کارارو نمیکنن چون میدونن که شوهرم پشتمه (اوایل اینطوری بود)

    حالا به نظرتون من حق ندارم ناراحت شم؟؟؟

  12. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 09 خرداد 92 [ 17:20]
    تاریخ عضویت
    1392-2-26
    نوشته ها
    38
    امتیاز
    173
    سطح
    3
    Points: 173, Level: 3
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 27
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    7 days registeredTagger Second Class100 Experience Points
    تشکرها
    36

    تشکرشده 22 در 15 پست

    Rep Power
    0
    Array

    حالا به نظرتون من حق ندارم ناراحت شم؟؟؟
    [/quote]


    چرا این حق رو داری که ناراحت بشی. اما من 90 درصد احتمال می دم , همسرتون شما رو خوب شناخته.
    می فهمه که بهش حواست هست , که اونم مثل تو عکس العمل نشون میده یا نه؟

    بهترین کار اینکه اگه ایشونم ناراحت شد, شما سریع به شوخی بگیر (حالت تمسخر نباشه) مثلا گفته :
    سریع پیش مامانم گفت توو دهن من که نمیزاری...

    به شوخی و محبت طبیعی بگو عزیزم چرا نزارم شما امر کنین...
    شما محبت کن و اخم نکن , تو این مورد درست می شه.

    میمونه طرفداری کردن از خانواده اش , که هیچ کاری نمی تونی کنی , مگه اینکه تحمل کنی , روی این قضیه قبلی کار کنی , تا آروم آروم اینم درست شه.

  13. کاربر روبرو از پست مفید leyla.M90 تشکرکرده است .

    tamanaye man (سه شنبه 31 اردیبهشت 92)

  14. #10
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 22 شهریور 93 [ 10:26]
    تاریخ عضویت
    1392-2-09
    نوشته ها
    220
    امتیاز
    1,966
    سطح
    26
    Points: 1,966, Level: 26
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 34
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    201

    تشکرشده 120 در 72 پست

    حالت من
    Narahat
    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط leyla.m90 نمایش پست ها

    حالا به نظرتون من حق ندارم ناراحت شم؟؟؟

    چرا این حق رو داری که ناراحت بشی. اما من 90 درصد احتمال می دم , همسرتون شما رو خوب شناخته.
    می فهمه که بهش حواست هست , که اونم مثل تو عکس العمل نشون میده یا نه؟

    بهترین کار اینکه اگه ایشونم ناراحت شد, شما سریع به شوخی بگیر (حالت تمسخر نباشه) مثلا گفته :
    سریع پیش مامانم گفت توو دهن من که نمیزاری...

    به شوخی و محبت طبیعی بگو عزیزم چرا نزارم شما امر کنین...
    شما محبت کن و اخم نکن , تو این مورد درست می شه.

    میمونه طرفداری کردن از خانواده اش , که هیچ کاری نمی تونی کنی , مگه اینکه تحمل کنی , روی این قضیه قبلی کار کنی , تا آروم آروم اینم درست شه.
    [/quote]

    عزیزم ممنون از راهنماییت

    آره کاملا میدونه که من به این چیزا حواسم هست و بیشتر داره حساسم میکنه و حتی بعضی وقتا بیشتر این کارارو انجام میده که حرص منو دربیاره، ولی من هم دارم خودمو بیخیال نشون میدم تا شاید اینطوری دست از این کاراش برداره


    و سر این که گفت توو دهن من که غذا نمیزاری ،اتفاقا من خیلی هم تحویلش گرفتم و خندیدم و همون جا غذا گذاشتم دهنش

    ولی متاسقانه اون وقتی من ناراحت میشم که بعضی وقتا هم به شوخی مثل خودش بهش گفتم به من که اینطوری نمیگی و .. خیلی بد جواب منو داد که انگار به تو ربطی نداره

    واقعا که ما زنا چقدر با مردها فرق داریم اونا درباره رفتاری که ما ناراحت میشیم و بهشون میگیم بدتر لج میکنن و ما با خنده کاری که ناراحت شدن وگفتن رو براشون انجام میدیم

    من موندم که مردها چطور دلشون میاد وقتی می بینن زنشون از یه چیزی ناراحت میشه بیشتر سعی میکنن همون کارارو انجام بدن تا زنشونو بیشتر عذاب بدن
    درصورتی که خیلی راحت میتونن این کارو انجام ندن


 
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 19
    آخرين نوشته: چهارشنبه 03 آبان 96, 14:42
  2. قابل توجه آقایون مجد قبل از ازدواج حتما بخوانید
    توسط khaleghezey در انجمن سرگرمی و تفریح
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: سه شنبه 14 مرداد 93, 22:30
  3. پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: یکشنبه 07 اسفند 90, 23:36
  4. قابل توجه آقایون گرامی
    توسط lvlahtab در انجمن شوهران و زنان از یکدیگر چه انتظاراتی دارند
    پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: شنبه 12 تیر 89, 16:54
  5. هیولای نتوانستن!!
    توسط keyvan در انجمن اعتماد به نفس
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: یکشنبه 20 بهمن 87, 12:23

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 03:28 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.