سلام دوستان
من از دست خانوادم عصبانیم همیشه تو وجودم نسبت بهشون خشم دارم اما در عین حال بینهایت دوستشون دارم این دو حس متناقض خیلی اذیتم میکنه کمکم کنید.
مامانم زن خیلی مهربونیه همه چیزش رو فدای ما کرده(چون مامانمه نمیگم اطرافیانم اینو میگن) اما همش رو اعصاب منه مثلا یه چیزایی میگه که میدونه روش حساسم و اونقدر تکرار میکنه تا به حد انفجار برسم بعد که دید دارم واقعا دیوونه میشم میگه شوخی کردم دوست دارم دلم میخواد باهات شوخی کنم!!!!!! به خدا اعصاب برام نمونده الان اینا رو مینویسم دستام میلرزه بهش میگم من واقعا عصبی میشم نکن عمدا شوخیایی میکنه که عصبی بشم بعد که عصبی شدم میخنده!!!!!!!! میدونم خیلی دوسم داره و میخواد سر به سرم بذاره ولی به خدا من دارم دیوونه میشم. خودش میدونه رو یه چیزایی خیلی حساس شدم(قبلا نبودم) اما اصلا توجهی نداره من شدیدا عصبی هستم(قبلا نبودم).
اما بابام. وقتی بچه بودم آادم خیلی هیزی بود حتی 7-8 سالم که بود فهمیدم یه بار با یکی رابطه جنسی داشته وقتی میرفتیم بیرون وقتی یه زن خوشگل میدید ازش چشم بر نمیداشت فکر میکرد ما(من و خواهر برادرام) بچه ایم نمیفهمیم اما میفهمیدیم. الان خیلی خوب شده اصلا مثل قبل نیست ولی من ازش چندشم میشه اصلا دوست ندارم نزدیکش باشم البته خیلی هم دوستش دارم من این 2 احساسو با هم دارم!!!!!!!!!!!
از اون طرف خواهرم ناخواسته با رفتارش اذیتم میکنه. اطرافیانم من جمله مامانم معتقدن من آدم عاقلی هستم درسته شدیدا عصبیم(تقریبا 1-2 ساله شدم) اما کم عقل نیستم اما خواهرم معتقده من کم عقلم. اون تو زندگیش یه اشتباهات بزرگی کرده که فکر میکنه منم دارم تکرارشون میکنم اما واقعا این طور نیست اون مدام نصیحتم میکنه یا مدام تو چیزایی که برای من شخصین دخالت میکنه مثلا انتظار داره هر وقت با همسرم(الان عقدیم) دعوام شد بیام براش جیک و پیک ماجرا رو تعریف کنم بعدشم بهم میگه که حالا چیکار کنم که اگه به حرفش گوش ندم هزار تا تیکه بهم مندازه. یا اون آدم برون گراییه من درون گرا دوست دارم فقط وقتی احساس نیاز کردم با هاش درد دل کنم اما اون درک نمیکنه.
از اون طرف من به خاطر خشم و عصبانیتم به جای اینکه سعی کنم اوضاعو آروم کنم بیشتر عصبی میشم یه جورایی باهاشون لج کردم البته نمی خوام این جوری باشم لجبازی یه ویژگی ذاتی منه میخوام با آرامش برم باهاشون حرف بزنم ولی نمیتونم.
من باید جیکار کنم؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)