به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 9 , از مجموع 9

موضوع: من خشمگینم

  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 24 اردیبهشت 92 [ 23:57]
    تاریخ عضویت
    1392-2-24
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    16
    سطح
    1
    Points: 16, Level: 1
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 34
    Overall activity: 0%
    تشکرها
    4

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    من خشمگینم

    سلام دوستان
    من از دست خانوادم عصبانیم همیشه تو وجودم نسبت بهشون خشم دارم اما در عین حال بینهایت دوستشون دارم این دو حس متناقض خیلی اذیتم میکنه کمکم کنید.
    مامانم زن خیلی مهربونیه همه چیزش رو فدای ما کرده(چون مامانمه نمیگم اطرافیانم اینو میگن) اما همش رو اعصاب منه مثلا یه چیزایی میگه که میدونه روش حساسم و اونقدر تکرار میکنه تا به حد انفجار برسم بعد که دید دارم واقعا دیوونه میشم میگه شوخی کردم دوست دارم دلم میخواد باهات شوخی کنم!!!!!! به خدا اعصاب برام نمونده الان اینا رو مینویسم دستام میلرزه بهش میگم من واقعا عصبی میشم نکن عمدا شوخیایی میکنه که عصبی بشم بعد که عصبی شدم میخنده!!!!!!!! میدونم خیلی دوسم داره و میخواد سر به سرم بذاره ولی به خدا من دارم دیوونه میشم. خودش میدونه رو یه چیزایی خیلی حساس شدم(قبلا نبودم) اما اصلا توجهی نداره من شدیدا عصبی هستم(قبلا نبودم).
    اما بابام. وقتی بچه بودم آادم خیلی هیزی بود حتی 7-8 سالم که بود فهمیدم یه بار با یکی رابطه جنسی داشته وقتی میرفتیم بیرون وقتی یه زن خوشگل میدید ازش چشم بر نمیداشت فکر میکرد ما(من و خواهر برادرام) بچه ایم نمیفهمیم اما میفهمیدیم. الان خیلی خوب شده اصلا مثل قبل نیست ولی من ازش چندشم میشه اصلا دوست ندارم نزدیکش باشم البته خیلی هم دوستش دارم من این 2 احساسو با هم دارم!!!!!!!!!!!
    از اون طرف خواهرم ناخواسته با رفتارش اذیتم میکنه. اطرافیانم من جمله مامانم معتقدن من آدم عاقلی هستم درسته شدیدا عصبیم(تقریبا 1-2 ساله شدم) اما کم عقل نیستم اما خواهرم معتقده من کم عقلم. اون تو زندگیش یه اشتباهات بزرگی کرده که فکر میکنه منم دارم تکرارشون میکنم اما واقعا این طور نیست اون مدام نصیحتم میکنه یا مدام تو چیزایی که برای من شخصین دخالت میکنه مثلا انتظار داره هر وقت با همسرم(الان عقدیم) دعوام شد بیام براش جیک و پیک ماجرا رو تعریف کنم بعدشم بهم میگه که حالا چیکار کنم که اگه به حرفش گوش ندم هزار تا تیکه بهم مندازه. یا اون آدم برون گراییه من درون گرا دوست دارم فقط وقتی احساس نیاز کردم با هاش درد دل کنم اما اون درک نمیکنه.
    از اون طرف من به خاطر خشم و عصبانیتم به جای اینکه سعی کنم اوضاعو آروم کنم بیشتر عصبی میشم یه جورایی باهاشون لج کردم البته نمی خوام این جوری باشم لجبازی یه ویژگی ذاتی منه میخوام با آرامش برم باهاشون حرف بزنم ولی نمیتونم.
    من باید جیکار کنم؟

  2. #2
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 24 اردیبهشت 92 [ 23:57]
    تاریخ عضویت
    1392-2-24
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    16
    سطح
    1
    Points: 16, Level: 1
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 34
    Overall activity: 0%
    تشکرها
    4

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    درسته کسی کمکم نمیکنه ولی با نوشتن حرفام احساس میکنم آروم شدم مثل مسکن بود

  3. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 15 دی 93 [ 15:34]
    تاریخ عضویت
    1392-2-10
    نوشته ها
    54
    امتیاز
    1,414
    سطح
    21
    Points: 1,414, Level: 21
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 86
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    1

    تشکرشده 35 در 24 پست

    Rep Power
    0
    Array
    به نظرم باید به همشون بگین که چقدر از این رفتارشون ناراحت میشید با داد و فریاد نمیشه . یک بهر جدی اینو بهشون ثابت کنید. در ضمن اگه میبینید اینطوریه رفتارتون رو باهاشون سرد و سنگین کنید کم کم میفهمن که باید بهتون احترام بزارن

  4. کاربر روبرو از پست مفید darya4 تشکرکرده است .

    khashm (سه شنبه 24 اردیبهشت 92)

  5. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 22 شهریور 93 [ 10:26]
    تاریخ عضویت
    1392-2-09
    نوشته ها
    220
    امتیاز
    1,966
    سطح
    26
    Points: 1,966, Level: 26
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 34
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    201

    تشکرشده 120 در 72 پست

    حالت من
    Narahat
    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوست عزیز،
    چند سالتونه،
    ،بیشتر به خاطر چه شوخی های مادرتون عصبانی میشید؟
    چه مدت عقد هستید؟
    از لحاظ مال و فکری احتمالا مشکلی اذیتتون نمیکنه؟

    و در رابطه با خواهرتون کار خوبی کردید که اختلاف هاتون رو بهش نمیگید
    ولی این که ایشون انتظار دارن که شما همه اختلاف هاتون رو باهشون درمیون بزارید خیلی اشتباهه چون مسلما اگه شما یکی دوباراز اختلاف هاتون براشون تعریف کنید کم کم کم عادتشون میشه که خدا نکرده توو زندگیتون دخالت کنن که این هم باعث ناراحتیه خودتون میشه وهم ناراحتیه همسرتون
    اما با مهربونی هر وقت که همچین خواسته ای ازتون داشت بهشون بگید که دوست ندارید درباره این مسائل خصوصی با کسی صحبت کنید یا بگید اصلا مشکل خلصی نیست که بهت بگم خواهرجون

    اصلا به نظر من هیچ کس نباید از اختلاف های زن و شوهری خبردار شه مگه خدا نکرده توو وضعیت های خیلی ضروری این به نفع زندگی خصوصیه هر زن و شوهریه ،و در همچین وضعیتی هم فقط باید با بزرگترها مثل مامان و باباها مشورت کرد

  6. 3 کاربر از پست مفید دریا72 تشکرکرده اند .

    khashm (سه شنبه 24 اردیبهشت 92), reihane_b (جمعه 27 اردیبهشت 92), zendegiye movafagh (سه شنبه 24 اردیبهشت 92)

  7. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 24 اردیبهشت 92 [ 23:57]
    تاریخ عضویت
    1392-2-24
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    16
    سطح
    1
    Points: 16, Level: 1
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 34
    Overall activity: 0%
    تشکرها
    4

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دریا4 و دریا72 ممنونم که جواب دادین
    من الانشم رفتارم باهاشون سرده قبلا گفتم که باهاشون لجم
    من24 سالمه و 1.5 ساله عقدم
    مثلا ما خونه جدید گرفتیم یه سری از لوازم خونه که به دردمون نمیخوره و اونجا اصلا براشون جا نداریم میگم بفروش اونم همش میگه نه من فلان مقدار پولشو دادم حالا بفروشم!!!!! من میدونم آخرش میفروشه خودشم میدونه ولی میدونه اینکه میگه نمیفروشم روش حساسم به جای اینکه بگه باشه دوست داره عصبی شدنمو بعد میگه دوست دارم دلم میخواد باهات شوخی بکنم شاید اگه شرایط عادی داشتم مشکلی نبود اما من الان بیشتر از هر وقت دیگه تو زندگیم عصبیم اونم اذیت میکنه.
    من تو 1.5 سال عقدم خیلی فشار عصبی داشتم البته تقصیر همسرم نبود اون آدم خیلی آروم و خوبیه من احساس میکردم که برا ازدواجم زود بوده من ذلم میخواست 26-27 سالگی ازدواج کنم دوست داشتم به یه سری اهداف شغلی و تحصیلیم برسم بعد ازدواج کنم البته الان مشکلی ندارم یعنی با ازدواجم کنار اومدم و ازش راضی هم هستم اما مثل قبلم نشدم.
    از لحاظ مالی مشکلی ندارم البته الان نمیدونم برای ارشد بخونم یا دنبال کار برم کلا اینم کلافم کرده.

  8. #6
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 دی 00 [ 13:07]
    تاریخ عضویت
    1390-10-20
    نوشته ها
    1,523
    امتیاز
    24,667
    سطح
    95
    Points: 24,667, Level: 95
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 683
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,759

    تشکرشده 3,304 در 1,073 پست

    Rep Power
    218
    Array
    خب اگه از ازدواجت راضی هستی دیگه چرا عصبی شدی چون زود بود ؟؟؟ همین ؟؟؟ خیلی هم زود نبود اگه تحصیلاتتو تکمیل می کردی مطمئنی شخص مورد علاقه ات رو به دست می آوردی؟
    یا قسمت بوده که با شریک زندگیت پیش بری

  9. 2 کاربر از پست مفید zendegiye movafagh تشکرکرده اند .

    khashm (سه شنبه 24 اردیبهشت 92), reihane_b (جمعه 27 اردیبهشت 92)

  10. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 01 فروردین 98 [ 02:42]
    تاریخ عضویت
    1391-9-10
    نوشته ها
    485
    امتیاز
    9,513
    سطح
    65
    Points: 9,513, Level: 65
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 137
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    1,478

    تشکرشده 1,276 در 407 پست

    Rep Power
    73
    Array
    khashm عزیز
    به نظر من هر وقت آدم به یه جایی رسید که حس کرد همه اطرافیانش مشکل دارن در واقع مشکل اصلی توی خودشه!! یکم بیش از حد داری به حرفها و رفتار اطرافیانت اهمیت میدی ! نمیگم حرفها و رفتار اونها درسته اما دلیلی نداره انقدر تحت تاثیر قرار بگیری و واکنش نشون بدی. اگه آستانه تحملت در مورد رفتارهای خانواده خودت انقدر پائینه اگه بعد از ازدواجت از طرف فامیل شوهرت بهت حرفی بزنن چقدر میخوای خشمگین بشی؟!! حس خشمت رو کنترل کن چون نمیتونی انتظار داشته باشی همه به میل تو رفتار کننو تو هم نمیتونی کسی رو جز خودت عوض کنی.

  11. کاربر روبرو از پست مفید sara 65 تشکرکرده است .

    khashm (سه شنبه 24 اردیبهشت 92)

  12. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 24 اردیبهشت 92 [ 23:57]
    تاریخ عضویت
    1392-2-24
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    16
    سطح
    1
    Points: 16, Level: 1
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 34
    Overall activity: 0%
    تشکرها
    4

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    زندگی موفق عزیز هر کسی تو زندگیش یه سری اولویتها رو داره که در طول زمان تغییر میکنه اولویت من در زندگی 2 سال قبل تحصیلاتم بود بعد ازدواج اون موقع احساس میکردم ازدواجم باعث میشه از لحاظ تحصیلی به خواسته هام نرسم اما بعد از این مدت الان هم اولویت زندگیم ازدواجمه هم اینکه میدونم ازدواج مانع پیشرفت نمیشه. 1 سال قبل اینقدر به این فکر میکردم که با ازدواج بدبخت شدم دچار سردردهای عصبی شده بودم(الان ندارم)
    سارا65 حق با توه اگه من در حالت نرمالم بودم رفتار اونا هرچند به نظرم درست نیست ولی مشکلی درست نمیکرد ولی من الان به شدت عصبی هستم انتظار دارم منو درک کنن

  13. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 08 آذر 94 [ 06:20]
    تاریخ عضویت
    1391-10-04
    نوشته ها
    461
    امتیاز
    5,041
    سطح
    45
    Points: 5,041, Level: 45
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 109
    Overall activity: 12.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    373

    تشکرشده 699 در 298 پست

    Rep Power
    59
    Array
    سلام خشم عزیز !!!

    کاشکی یه اسم دیگه انتخاب میکردی واسه خودت! میدونی چرا؟ چون احساسی که ما نسبت به خودمون داریم روی حالات و رفتارمون خیلی تأثیر میذاره !!!

    من تا حدودی درکت میکنم چون خودم بچه آخر بودم خواهر برادرهای بزرگترم خیلی کنترلم میکردن خیلی ایراد میگرفتن خیلی عصبیم میکردن تو هیچ کاری قبولم نداشتن و

    همیشه سرکوفت میخوردم. در حالیکه از هر نظر از همه موفق تر بودم و شدم . مخصوصا از 18 سالگی به بعد که پدرم فوت شد بیشتر اذیتم میکردن !!! من موندم و مادری

    که مثل مامان شما میدونست به چی حساسم و حساااابی داغونم میکرد و باز گلی به جمال مامان شما که میگه شوخی کردم ! مامان من که میگفت حقته و تقصیر

    خودته ! بیچاره گناهی نداشت افسردگی داشت. گفتم که بدونی خیلی ها تو حال و روز تو بودن. منم خشمگین میشدم ناامید میشدم ولی باور کن بازتاب اون همه خشم

    و ناآرومی من تو زندگی مشترکم با همسرم کار خودشو کرد و رفتم تاااا طلاق. همسر منم شخصیت آرومی نداشت که اینطوری شد. منم تو 24 سالگی ازدواج کردم. اما

    فهمیدم کجاها تقصیر من بوده و دارم درستش میکنم و الان زندگی خوبی دارم با همسرم.

    خداروشکر که همسرت آرومه. اگه نه زندگیتون میشد عاشورا!!!! حتما اطرافیان تو این حال شما نقش داشتن اما الان مهم اینه که از این حال و روز در بیای نه اینکه بفهمیم

    کی بیشتر مقصره. خیلی عوامل بودن ...برخورد بقیه... استرس ازدواج و کار و ارشد و .....حق داری ولی تو این شرایط هیچکس حتی بهترین مشاورها هم نمیتونن به اندازه

    تلاش خودت کمکت کنن فقط میتونن راهکار ارائه بدن.

    به نظر من در قدم اول به تمام عوامل خارجی اعم از خونواده و ارشد و کار و یه توقف اضطراری بده. یعنی اجازه نده هیچ عاملی تولید استرس کنه...اگه دوستی هست که

    رو اعصابته باهاش قطع رابطه کن ... اگه خونوادتن و نمیشه قطع رابطه کنی اگه حرفی زدن خودتو بزن به اون راه که نشنیدی یا برات اون حرف مهم نیست... سخته ولی

    مجبوری موقتا این کارو بکنی. به خودت بگو اگه من 1 سال دیرتر ارشد بخونم یا 1 سال دیرتر برم سر کار آسمون به زمین نمیچسبه !!! من خودم 18 سالگی بهترین

    دانشگاه و رشته قبول شدم مثل فرفره 8 ترمه تموم کردم بعدم بهترین ارشد الانم دارم دفاع میکنم و کماکان بیکارم دنیا رو هم نگرفتم فقط حسرت روزایی رو میخورم که

    دوستام میرفتن اردو و من خودمو واسه پایان ترم میکشتم !!! یا سر امتحانای ارشد به شوهرم میپریدم !!!

    همه عوامل استرس زا رو قطع کن. اینجوری حس میکنی سبک شدی ... دورت خلوت شده ... شاید یه ماه طول بکشه...

    اونوقت ببین از چی لذت میبری؟؟؟ مثلا من از نقاشی لذت میبرم. از شعر خوندن و خرید کردن !!! تو چی؟ همون کارا رو انجام بده....یه دوره چند ماهه به افکارت مرخصی

    بده و ارشد و کار و کی چی میگه رو بذار کنار و به خودت فکر کن و ریلکس شو اگه نه این خشمت مزمن میشه و بالاخره به زندگی مشترکت و خودت آسیب میزنه.

  14. کاربر روبرو از پست مفید گل آرا تشکرکرده است .

    reihane_b (جمعه 27 اردیبهشت 92)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 08:44 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.