به انجمن خوش آمدید

لینک پیشنهادی مدیران تالار همدردی:

 

"گلچین لینکهای خانواده، ازدواج و مهارتها(به روز شد)"

دانلود موسیقی و آرامش
دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 22
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 21 بهمن 92 [ 18:58]
    تاریخ عضویت
    1390-2-30
    محل سکونت
    کرج
    نوشته ها
    620
    امتیاز
    4,643
    سطح
    43
    Points: 4,643, Level: 43
    Level completed: 47%, Points required for next Level: 107
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Social1 year registeredTagger Second Class1000 Experience Points
    تشکرها
    3,824

    تشکرشده 3,762 در 695 پست

    Rep Power
    77
    Array

    Posticon (3) درگیری منطقم با احساساتم ...

    سلام خدمت همه دوستان هم تالاریم ..قبل از هرچیز به خاطر راهنمایی هایتان از شما ممنونم ..مشکلی که برایم به وجود امده بین منطق و تجربه هایم است با احساساتی که جدیدا برایم به وجود امده ....بدون توجه به رفتارهای اطرافیانم همیشه یک رفتار منطقی داشتم و کسی هم البته به قول خودشان هیچ نارضایتی ازم نداشتند اما یکسری از ادمها برایم ناراحتی هایی رو به وجود آوردند و تبدیل به رنجش شدند و احساسم رو جریحه دار کردند البته قصد من از ایجاد این تاپیک این نیست که مشکلات حاشیه ایم رو تعریف کنم بلکه مشکلاتی است که بین منطق و احساسم به وجود امده ..در قبال همه توقعاتی که از طرف بقیه به وجود امده بود و تنش هم دنباله رو ان بود سعی در حل کردن مشکلاتم کردم اما جز نقطه ضعف دادن به دستشان چیز دیگری به دست نیاوردم ..حالا تمام گذشته ای که برایم به وجود امده رو نمی تونم از ذهنم پاک کنم و دائم با انها کلنجار می رم که حتی عقلم هم با اون همه منطقی که پیش رو داشت هنگ کرده و نمی تونه حتی ریست بشه ...همه اینها هم به خاطر اینه که احساساتم نادیده گرفته شده و اون رو بی ارزش تلقی کردند و ..در حال حاضر در برهه ای هستم که گویا خودم را باختم چون ذهنیاتم در مورد زندگی تغییر کرده و یه جورایی دلم پرا از کینه شده و قصد داره تلافی کنه تا به همه ثابت کنه « منم هستم » از طرفی هم مغزم با این حرکت کندی که پیش گرفته قبول نمی کنه و دائم با دلم در حال کلنجار رفته ...وقتی با مهربانی پیش می روم گویا وظیفه ام است و باید مهربانتر هم باشم و وقتی راه دفاع پیش می گیرم هم مقصرم و ( مواخذه به کنار )خودخوری هایم هم شروع میشه ...راه متعادل رو هم که هر طور پیش می گیرم بی احساس ترین فرد تلقی میشم ....از خودم متفر شدم به خاطر اینکه اجازه دادم رفتارهای دیگران روی احساستم تاثیر منفی بگذارند و باعث شوند رویه ام را با انها تغییر بدهم منطقم می گوید رفتار خود را داشته باش به دور از تنش ها و خیلی عادی اما احساسم جریحه دار شده و اجازه این حرکت را به من نمی دهد و دائما برایم ورد می خواند که مانندخودشان رفتار کن و الان وقته تلافیه و دفاع کردن از احساسته !!!به نظرتون چیکار کنم تا احساس نا ارامم را با منطقم قانع کنم تا بپذیرد راحت به آنها اجازه ندهد احساس کنند به درونت رخنه کرده اند و کاملا دگرگونت کردند ؟....چطور بقبولانم که نباید توجه کند و تمام خاطرات ملال اور و رنجش زای خود را پاک کند و ذهنی آسوده داشته باشد ؟با اینکه مغزم پر شده از حرفها و توهین های نادرستشون اما منطقم با احساسم کنار نمیاد ؟دلم میخواد تلافی کنم و دائما میگه الان وقتشه اما منطقم میگه مباداااااا!!!!!
    هیچگاه دلت را به روزگـــــــار مسپار که دریایی از ناامیدی هست ...
    دلت را به خــــــدا بسپار که دریایی از امید است...
    ویرایش توسط چشمک : شنبه 21 اردیبهشت 92 در ساعت 01:37

  2. کاربر روبرو از پست مفید چشمک تشکرکرده است .

    راحیل خانوم (شنبه 21 اردیبهشت 92)

  3. #2
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 21 بهمن 92 [ 18:58]
    تاریخ عضویت
    1390-2-30
    محل سکونت
    کرج
    نوشته ها
    620
    امتیاز
    4,643
    سطح
    43
    Points: 4,643, Level: 43
    Level completed: 47%, Points required for next Level: 107
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Social1 year registeredTagger Second Class1000 Experience Points
    تشکرها
    3,824

    تشکرشده 3,762 در 695 پست

    Rep Power
    77
    Array
    هیچگاه دلت را به روزگـــــــار مسپار که دریایی از ناامیدی هست ...
    دلت را به خــــــدا بسپار که دریایی از امید است...

  4. کاربر روبرو از پست مفید چشمک تشکرکرده است .

    salma82 (شنبه 21 اردیبهشت 92)

  5. #3
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    جمعه 03 مهر 94 [ 16:31]
    تاریخ عضویت
    1391-10-27
    نوشته ها
    991
    امتیاز
    7,073
    سطح
    55
    Points: 7,073, Level: 55
    Level completed: 62%, Points required for next Level: 77
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    2,771

    تشکرشده 1,881 در 749 پست

    Rep Power
    113
    Array
    سلام عزیزم. من تاپیکت رو صبح خوندم. راستش خیلی متوجه مشکلت نشدم. اگه میشه واضح تر بگو . یا یه مثال بزن

  6. 2 کاربر از پست مفید asemani تشکرکرده اند .

    salma82 (شنبه 21 اردیبهشت 92), چشمک (شنبه 21 اردیبهشت 92)

  7. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 19 خرداد 92 [ 20:44]
    تاریخ عضویت
    1392-2-21
    نوشته ها
    8
    امتیاز
    90
    سطح
    1
    Points: 90, Level: 1
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 10
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    7 days registered
    تشکرها
    13

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array

    Exclamation

    سلام عزیزم
    منم متوجه مشکلت نشدم.
    واضحتر بگو تا بتونم کمکت کنم.

  8. کاربر روبرو از پست مفید salma82 تشکرکرده است .

    چشمک (شنبه 21 اردیبهشت 92)

  9. #5
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 21 بهمن 92 [ 18:58]
    تاریخ عضویت
    1390-2-30
    محل سکونت
    کرج
    نوشته ها
    620
    امتیاز
    4,643
    سطح
    43
    Points: 4,643, Level: 43
    Level completed: 47%, Points required for next Level: 107
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Social1 year registeredTagger Second Class1000 Experience Points
    تشکرها
    3,824

    تشکرشده 3,762 در 695 پست

    Rep Power
    77
    Array
    از دست یکی از اعضای خانوادم خیلی ناراحتم نمی تونم ناراحتی هایی که برام به وجود اورده رو فراموش کنم بهم خیلی بی احترامی کرده ...

    دلم می خواد منم بهش همون بی احترامی ها رو بکنم تا متوجه اشتباهش بشه چون هر جور که باهاش صحبت کردم و رفتار کردم بدتر شد ....
    اما یه مشکلی هست اونم اینه که عقلم نمی زاره و بهم می گه تو بی احترامی نکن اما دلم می گه احترامات متقابله و ادم برای دو سه باری می تونه رفتار نادرستشون رو تحمل کنه اما اگه زیاد از حد بگذره از سنگ که باشی می ترکی اما وجدانم نمی زاره ...
    یه جورایی شدم مثل این ادمهای کودن که از هیچی سر در نمیاره از اینکه اینهمه منطقم مثبت رفتار می کنه خسته شدم و می خوام بعضی رفتارهام رو عوض کنم ...
    مثلا اگه یکی باهام بدرفتاری می کنه منم بدرفتاری کنم ، اگه بهم بی حرمتی شد ناراحتیم رو ابراز کنم ، در واقع هر طور که دلم می گه و راحته رفتار کنم اما وجدانم نمی زاره ....
    یه جورایی چوب رفتارهای دلسوزانم رو می خورم ...

    از طرفی هم وقتی مثل خود آدمها بی احترامی می کنم همه ازم دلگیر می شن و با همه به مشکل می خورم و ذهنم میشه پر از تنش و همش پیش خودم می گم کاش اینجوری نمی شدو این رفتار و نمی کردم در واقع یه جورایی بگم قاطعیتم رو از دست دادم ...
    نمی دونم عقلم درست می گه یا دلم ؟
    هیچگاه دلت را به روزگـــــــار مسپار که دریایی از ناامیدی هست ...
    دلت را به خــــــدا بسپار که دریایی از امید است...
    ویرایش توسط چشمک : شنبه 21 اردیبهشت 92 در ساعت 14:16

  10. #6
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    جمعه 03 مهر 94 [ 16:31]
    تاریخ عضویت
    1391-10-27
    نوشته ها
    991
    امتیاز
    7,073
    سطح
    55
    Points: 7,073, Level: 55
    Level completed: 62%, Points required for next Level: 77
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    2,771

    تشکرشده 1,881 در 749 پست

    Rep Power
    113
    Array
    مسلما عقلت درست میگه. به خصوص اینکه در مواقع عصبانیت احساس کاملا اشتباه تصمیم می گیره . این ویژگیه خوبیه که در درونت وجود داره . این که می تونی خودت رو به خوبی کنترل کنی.
    فقط یه سوال و اون اینکه در کل در برخورد با آدما از رفتارای جرات آمیز استفاده می کنی ؟

  11. 2 کاربر از پست مفید asemani تشکرکرده اند .

    کامران (شنبه 21 اردیبهشت 92), چشمک (شنبه 21 اردیبهشت 92)

  12. #7
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 21 بهمن 92 [ 18:58]
    تاریخ عضویت
    1390-2-30
    محل سکونت
    کرج
    نوشته ها
    620
    امتیاز
    4,643
    سطح
    43
    Points: 4,643, Level: 43
    Level completed: 47%, Points required for next Level: 107
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Social1 year registeredTagger Second Class1000 Experience Points
    تشکرها
    3,824

    تشکرشده 3,762 در 695 پست

    Rep Power
    77
    Array
    در مقابل یکسری از ادمها رفتار جرات امیز ندارم اونم به خاطر اینکه منطقم رو قبول ندارن و دائما من رو سرزنش می کنند جالب اینکه حتی یکبار هر جور که اونها می خواستند رفتار کردم اما تغییر رفتار دادند و گفتند این خواسته ما نبوده و ما چیز دیگری می خواستیم به خاطر همین بعد از این واکنششان سعی کردم خودم باشم و هرطور که دوست دارم رفتار کنم چون نمی توانستم اجازه بدم انها مرا عروسکی تلقی کنند که هر جور دوست دارند باهاش صحبت کنند همین قضیه باعث شد که ااز هم دور بشیم و دیگه باهام در مورد مسائلشون و تصمیماتشون صحبت نکنند البته من رفتار عادی خودم رو داشتم و احترم می زاشتم و می زارم حتی در مورد تصمیماتم هم باهاشون مشورت هم می کنم اما به تازگی دچار تردید شدم و اونم اینکه وقتی اونا به قولی منو ادم حساب نمی کنند و کار خودشون رو می کنند بهتره منم مثل خودشون باشم و دیگه باهاشون در مورد مسائلم صحبت نکنم ...
    بارها بهم بی احترامی کردند و پشت سرم حرفهایی رو زدند که ناراحتم کرده حتی خونشون هم که رفتم منو نادیده گرفتند و بهم بی احترامی شده ولی اگه بیان خونه ما من همه جوره احترام می زارم اونم به احترام مهمان بودنشان ...
    ولی دیگه خسته شدم از اینکه باید اینهمه بی احترامی رو تحمل کنم و دوستدارم تلافی کنم کارهاشون رو ...
    یعنی اگه شما جای من بودید و یک نفر دائما در حال تخریبتون بود و بی احترامی می کرد بهتون و هیچ چاره ای هم جز رفت و امد نداشتید چیکار می کردید ؟ با صحبت کردن که به نتیجه ای نرسیدیم و حالا می خوام تلافی کنم تا بفهمه !!!!!!!!!!!!!!!!!!
    همش دوست دارن من باهاشون رابطه گرمی داشته باشم و کلی بهشون احترام بزارم و اصلا هم خرده نگیرم و هر جور برنامه می زارن منم باهاشون هم رای باشم و اطاعت امر کنم .....
    یه جورایی با رفتارم نشون دادم که منم برای خودم نظراتی دارم و دوست دارم هر جور راحتم رفتار کنم و شما هم باید بهم احترام بزارید چون با این رفتارم مخالف بودند سعی کردند که در مورد هیچ چیز دیگه ای باهام مشورت نکنند و یه جورایی منو کنار بزارن یعنی رفتار متعادل ندارن و تنها زمانی از من یاد می کنند که گرفتاری براشون پیش اومده باشه ....
    ولی زمان خوشیشون یاد من نیستند و باهم همه جا می رن ( مسافرت ، خرید ، تفریح ، مهمانی و...) . متاسفانه نمی خواهند قبول کنند که هر کسی برای خودش احساساتی داره ....
    هیچگاه دلت را به روزگـــــــار مسپار که دریایی از ناامیدی هست ...
    دلت را به خــــــدا بسپار که دریایی از امید است...
    ویرایش توسط چشمک : شنبه 21 اردیبهشت 92 در ساعت 14:56

  13. #8
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    جمعه 03 مهر 94 [ 16:31]
    تاریخ عضویت
    1391-10-27
    نوشته ها
    991
    امتیاز
    7,073
    سطح
    55
    Points: 7,073, Level: 55
    Level completed: 62%, Points required for next Level: 77
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    2,771

    تشکرشده 1,881 در 749 پست

    Rep Power
    113
    Array
    دقیقا رفتار جرات آمیز باعث میشه که منطق تو رو هم قبول داشته باشن. تمرین کن و از این راه استفاده کن.
    ببین عزیزم زندگی تو وابسته به وجود هیچ کسی در این دنیا نیست. سعی کن مستقلانه عمل کنی. اگر تو رو تو تصمیماشون دخالت نمیدن توام بدون اینکه ناراحت بشی برای خودت برنامه های جداگانه ای بذار. با دوستانت به کلاسهای مختلف و سفر و استخر و ... برو تا بدونن اون قدرا هم برات مهم نیستن. تمرکز خودت رو از روی کارای اونا بردار و به خودت معطوف کن.

  14. کاربر روبرو از پست مفید asemani تشکرکرده است .

    چشمک (شنبه 21 اردیبهشت 92)

  15. #9
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 21 بهمن 92 [ 18:58]
    تاریخ عضویت
    1390-2-30
    محل سکونت
    کرج
    نوشته ها
    620
    امتیاز
    4,643
    سطح
    43
    Points: 4,643, Level: 43
    Level completed: 47%, Points required for next Level: 107
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Social1 year registeredTagger Second Class1000 Experience Points
    تشکرها
    3,824

    تشکرشده 3,762 در 695 پست

    Rep Power
    77
    Array
    این یعنی منم اونا رو راه ندم و از هیچی باخبرشون نکنم و از ناراحتیشون ناراحتم نشم ..
    این یعنی مثل خودشون باشم و به بی احترامی هاشون جواب بدم و بفهمونم که هر کسی برای خودش احترام داره ...
    ....
    ......
    این یعنی احساسم راست می گه ؟؟!!!!؟
    هیچگاه دلت را به روزگـــــــار مسپار که دریایی از ناامیدی هست ...
    دلت را به خــــــدا بسپار که دریایی از امید است...

  16. #10
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    جمعه 03 مهر 94 [ 16:31]
    تاریخ عضویت
    1391-10-27
    نوشته ها
    991
    امتیاز
    7,073
    سطح
    55
    Points: 7,073, Level: 55
    Level completed: 62%, Points required for next Level: 77
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    2,771

    تشکرشده 1,881 در 749 پست

    Rep Power
    113
    Array
    نه . این یعنی به همون اندازه ای که برای اونا احترام قائلی برای خودت هم احترام قائل شو.
    این یعنی طوری زندگی کن که بعدا نه در مقابل اونا ، نه در مقابل خودت عذاب وجدان نداشته باشی
    این یعنی بیش از اندازه بهشون محبت نکن. اون قدری که لازمه احترام بذار.
    این یعنی مستقلانه عمل کن.
    نیازی به بی احترامی و خشونت و پرخاشگری نیست. اما باید وابستگی و تمرکزت رو از روی اونها برداری.
    این یعنی خودت رو دریاب .
    انقدر هم به این فکر نکن که چه فکری در موردت کردن و می کنن و ....

  17. 5 کاربر از پست مفید asemani تشکرکرده اند .

    فکور (شنبه 21 اردیبهشت 92), نازنین آریایی (شنبه 21 اردیبهشت 92), چشمک (شنبه 21 اردیبهشت 92), راحیل خانوم (یکشنبه 22 اردیبهشت 92), شیدا. (دوشنبه 23 اردیبهشت 92)


 
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1404 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 22:23 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.