به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 14

موضوع: صبر تا کجا؟

  1. #1
    در انتظار تایید ایمیل ثبت نام آغازکننده
    آخرین بازدید
    چهارشنبه 18 اردیبهشت 92 [ 10:45]
    تاریخ عضویت
    1392-2-16
    نوشته ها
    1
    امتیاز
    7
    سطح
    1
    Points: 7, Level: 1
    Level completed: 13%, Points required for next Level: 43
    Overall activity: 0%
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    Unhappy صبر تا کجا؟

    سلام
    الان که مینویسم حالم واقعا بده واقعا بد.ببخشیداگر بدمینویسم.
    من 17 ساله ام...
    سرطاندارم...تقریبا6ماهه. دیگه خسته شدم.یه نفرو دوسدارم که مطمعنم هیچوقت بهش نمیرسم.الان 3 ماه که باهم رابطه داریم. هرچقدبگم عاشقشم کم گفتم. همه شبا بخاطراینکه نمیتونم داشته باشمش بخاطراینکه اذیتش میکنم گریه میکنم. زندگی من اینروزا اشک بارونه...
    آخرای اسفند سال قبل بود که ع. اومد خواستگاریم.چون از قبل آشنایی کامل داشتیم بابام خیلی زود قبول کرد .اصرار داشتن ازدواج کنیم.ولی من نمیخاستم چون عاشق د. بودم و ازطرفی بااش رابطه هم داشتم. نشد...حرفمو قبول نکردن.به اجبار سرسفره عقد نشستم و بله گفتم.اون شب هم با گریه گذشت. چون د. هم گفته بود عقدکنی دیگه نمیشه رابطه داشته باشیم.
    خلاصه بعد یکی دوروز که نتونستم تحمل کنم دوباره بهش زنگ زدم باالتماس ازش خواستم بازم باهام باشه .قبول کرد...بعدازمدتی یه شب که من حالم بد شده بود و بیمارستان بودم ع. اس ام اس های اونو توی گوشیم دید...باهم حرف زده بودن .باورم نمیشد فهمیده.هیچی بهم نمیگفت. اما بعد یه مدت شروع کرد به کتک کاری.خدایا انقد سخت شده بود برام شرایط که 3 بار توی 1ماه خودکشی کردم.که نشدبمیرم.خدانخواست.
    سرتون درد نیارم. یه بار که بازهم من حالم بدبود و بیمارستان بودم د. به شوهرم گفته بود که من از ازدواج باهاش ناراحتم و واسه همین افسرده شدم. اونم گفته بودکه طلاقم میده که راحت باشم.چون دوستم داشت. وقتی ازبیمارستان اومدم فرداش جداشدیم.و..خیلی راحت...هم من گریه میکردم هم اون. عاشقش نبودم اما دوسش داشتم.شوهرم بود بهم نزدیک بود...
    فرداش فهمیدم که..خدایاااا..فهمیدم ع. خودکشی کرده...
    .
    .
    .مرد...
    مرگش اغاز بیچارگیِ دوباره من بود.دلم خیلی براش تنگ شده.ازطرفی عذاب وجدان داره دیوونم میکنه.من الان یه بچه توشکم دارم.چجوری بگم...از ع.نیست.بهم تجاوزشده.مامان ع. واسه انتقام اینکاروباهام کرد.2نفرفرستادو.
    ادامشو بعدم میگم
    حلم خوبنیس
    چشم اشک بارونهههه
    بگید چجوراروم شم

  2. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 25 آبان 98 [ 00:18]
    تاریخ عضویت
    1391-9-15
    نوشته ها
    336
    امتیاز
    7,732
    سطح
    58
    Points: 7,732, Level: 58
    Level completed: 91%, Points required for next Level: 18
    Overall activity: 52.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    626

    تشکرشده 656 در 231 پست

    Rep Power
    46
    Array
    ببخشید ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

  3. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 11 دی 95 [ 09:45]
    تاریخ عضویت
    1391-12-20
    نوشته ها
    343
    امتیاز
    5,466
    سطح
    47
    Points: 5,466, Level: 47
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    59

    تشکرشده 378 در 207 پست

    Rep Power
    53
    Array
    :confused::confused:

  4. #4
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    شما سه ماه هست که با دوست پسرتون رابطه دارید.

    توی این سه ماه خواستگار جدید اومد، عقد کردید، طلاق گرفتید، خودکشی کرد، مادرش به اطرافش مسلط شد و یادش اومد که دونفر را بفرسته به شما تجاوز کنند، شما باردار شدید و ؟؟؟؟

    چه سرعت عملی!!


    چرا نرفتی کلانتری شکایت کنی؟

  5. 2 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    shabe niloofari (سه شنبه 17 اردیبهشت 92), آویژه (سه شنبه 17 اردیبهشت 92)

  6. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 13 آبان 97 [ 22:02]
    تاریخ عضویت
    1392-2-03
    نوشته ها
    230
    امتیاز
    5,609
    سطح
    48
    Points: 5,609, Level: 48
    Level completed: 30%, Points required for next Level: 141
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    291

    تشکرشده 315 در 142 پست

    Rep Power
    36
    Array
    وای چه ماجرای پیچیده ای ، شما از اول باید به خانوادت میگفتی من یکی دیگه رو دوست دارم ، تا کار به اینجا نرسه
    اون زمان که این اتفاق ها افتاد میدونستی سرطان داری؟ ؟ ؟

    خب شوهرت خودکشی کرده ، دوست پسرت هم احتمالا به خاطر این که سرطان داری ترکت کنه... ، حامله هم که هستی و به گفته خودت چند نفر رو اجیر کردن اینکارو باتو بکنن...

    خب بهترین کار اینه: شکایت از اون چند نفر و جلوگیری از به دنیا اومدن بچه - حلالیت طلبیدن از خانواده شوهرت و ترک کردن و فراموش کردن دوست پسر سابقت

    مگه نمیگی سرطان داری؟ این همه وقت رو فقط صرف اذیت کردن خودت و بقیه گذروندی از الان به بعد سعی کن همه چیز رو تا حد امکان رو به راه کنی و فقط تلاش کن تا درمان بشی و نا امید نباش...

  7. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 12 اردیبهشت 93 [ 15:23]
    تاریخ عضویت
    1389-6-08
    نوشته ها
    231
    امتیاز
    2,981
    سطح
    33
    Points: 2,981, Level: 33
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 69
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    227

    تشکرشده 409 در 163 پست

    Rep Power
    37
    Array
    اسنعداد خوبی در داستان سرایی دارین:)

  8. 3 کاربر از پست مفید samanis تشکرکرده اند .

    ariana_sh (شنبه 21 اردیبهشت 92), جوانه؟؟؟ (سه شنبه 17 اردیبهشت 92), زمستان سرد (سه شنبه 17 اردیبهشت 92)

  9. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 21 بهمن 92 [ 18:58]
    تاریخ عضویت
    1390-2-30
    محل سکونت
    کرج
    نوشته ها
    620
    امتیاز
    4,643
    سطح
    43
    Points: 4,643, Level: 43
    Level completed: 47%, Points required for next Level: 107
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Social1 year registeredTagger Second Class1000 Experience Points
    تشکرها
    3,824

    تشکرشده 3,762 در 695 پست

    Rep Power
    75
    Array
    سلام دوست عزیز به تالار خوش امدی ..

    امیدوارم زودتر برگردی و این داستان زندگیت رو که اینجا نوشتی رو بازنگری کنی ان شاء الله به آرامش برسی .
    و البته امیدوارم زودتر حالت خوب بشه و بیایی اینجا و به کمک دوستان مشکلت رو حل کنی .
    هیچگاه دلت را به روزگـــــــار مسپار که دریایی از ناامیدی هست ...
    دلت را به خــــــدا بسپار که دریایی از امید است...
    ویرایش توسط چشمک : سه شنبه 17 اردیبهشت 92 در ساعت 14:05

  10. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 22 تیر 95 [ 16:53]
    تاریخ عضویت
    1390-8-28
    نوشته ها
    744
    امتیاز
    8,604
    سطح
    62
    Points: 8,604, Level: 62
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 146
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    1,594

    تشکرشده 1,946 در 612 پست

    Rep Power
    88
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط samanis نمایش پست ها
    اسنعداد خوبی در داستان سرایی دارین:)
    وااااااااااااای مردم از خنده
    استعدادش بیشتر در طنز پردازیه

    خدا منو ببخشه....اما اگه راست باشه واقعا حماقت دختر و دو پسر و خانواده ها محضه
    [align=center]ما بدین در نه پی حشمت و جاه آمده ایم ...از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم[/align]

  11. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 24 اردیبهشت 92 [ 18:40]
    تاریخ عضویت
    1392-2-16
    نوشته ها
    9
    امتیاز
    43
    سطح
    1
    Points: 43, Level: 1
    Level completed: 86%, Points required for next Level: 7
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    7 days registeredTagger Second Class
    تشکرها
    6

    تشکرشده 9 در 8 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط و.ا.م نمایش پست ها
    سلام
    الان که مینویسم حالم واقعا بده واقعا بد.ببخشیداگر بدمینویسم.
    من 17 ساله ام...
    سرطاندارم...تقریبا6ماهه. دیگه خسته شدم.یه نفرو دوسدارم که مطمعنم هیچوقت بهش نمیرسم.الان 3 ماه که باهم رابطه داریم. هرچقدبگم عاشقشم کم گفتم. همه شبا بخاطراینکه نمیتونم داشته باشمش بخاطراینکه اذیتش میکنم گریه میکنم. زندگی من اینروزا اشک بارونه...
    آخرای اسفند سال قبل بود که ع. اومد خواستگاریم.چون از قبل آشنایی کامل داشتیم بابام خیلی زود قبول کرد .اصرار داشتن ازدواج کنیم.ولی من نمیخاستم چون عاشق د. بودم و ازطرفی بااش رابطه هم داشتم. نشد...حرفمو قبول نکردن.به اجبار سرسفره عقد نشستم و بله گفتم.اون شب هم با گریه گذشت. چون د. هم گفته بود عقدکنی دیگه نمیشه رابطه داشته باشیم....
    :confused: معذرت میخوام، اما چه رفتارهای غیر مسئولانه و کودکانه ای از شما سر زده؟ "عاشقش نبودم اما دوسش داشتم.شوهرم بود بهم نزدیک بود..." یعنی چی؟ من هنگ کردم؟ الان یه نفر فوت کرده، شما بیماری دارید، حامله شدید، خودکشی ناموفق داشتید، افسرده شدید و...
    چرا وقتی ازدواج کردید دوباره با دوست پسر قبلیتون تماس گرفتید؟ شما نباید تو این سن ازدواج میکردید، متاسفانه مانند یک کودک احساسی رفتار کردید.
    ببخشید اگر کمی تند نوشتم. قبل از هر چیز پیگیر درمان بیماری باشید.

  12. کاربر روبرو از پست مفید mail.for.mob تشکرکرده است .

    com_eng (سه شنبه 17 اردیبهشت 92)

  13. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 12 فروردین 95 [ 09:02]
    تاریخ عضویت
    1392-1-29
    نوشته ها
    17
    امتیاز
    2,229
    سطح
    28
    Points: 2,229, Level: 28
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 71
    Overall activity: 21.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second Class1000 Experience Points
    تشکرها
    22

    تشکرشده 16 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط mail.for.mob نمایش پست ها
    :confused: معذرت میخوام، اما چه رفتارهای غیر مسئولانه و کودکانه ای از شما سر زده؟ "عاشقش نبودم اما دوسش داشتم.شوهرم بود بهم نزدیک بود..." یعنی چی؟ من هنگ کردم؟ الان یه نفر فوت کرده، شما بیماری دارید، حامله شدید، خودکشی ناموفق داشتید، افسرده شدید و...
    چرا وقتی ازدواج کردید دوباره با دوست پسر قبلیتون تماس گرفتید؟ شما نباید تو این سن ازدواج میکردید، متاسفانه مانند یک کودک احساسی رفتار کردید.
    ببخشید اگر کمی تند نوشتم. قبل از هر چیز پیگیر درمان بیماری باشید.
    من که نتونستم جلوی خنده ام رو بگیرم خدا ببخشه منو ولی مغزم قفل کرد از عمق فاجعه


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 15:43 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.