به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 33
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 08 آذر 93 [ 14:58]
    تاریخ عضویت
    1392-1-23
    نوشته ها
    27
    امتیاز
    1,323
    سطح
    20
    Points: 1,323, Level: 20
    Level completed: 23%, Points required for next Level: 77
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    25
    تشکرشده 2 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array

    Tard خانمم یک روز میگه بیا طلاقم بده یک روز میگه دوست دارم (شاخ در آوردم)

    با سلام به همه دوستان

    شاخ در آوردم اخه ادمی که که یک تصمیم درست حسابی نمیگیره وقتی هم میگیره چند دقیقه شاید چند روز فوقش چند هفته بیشتر دوم نمیاره

    دوستان زندگیمو واستون بگم و راهنمایی میخواستم ازتون

    الان با زنم وارد سال دوم نامزدی شدیم ولی شهرمان جداست ولی به خاطر نسبت فامیلی که داشتیم نامزد شدیم ولی دارم شاخ در میارم شیطونه میگه طلاقش بده راحت شو ولی وجدان ادم نمیزاره ولی خودم هم همین روزا هست که راهی تیمارستان بشم

    زمانی که نامزد شدیم خانواده زنم درست روز نامزدی حرف مهریه رو پیش کشیدن که باید اینقدر بزارید روش اونم حرف داماد دیگه خانواده زنم بود که با مخالفت خانواده خودم و خودم روبه رو شدند و حالا روز نامزدی چه الم شنگه ای به پا شد آخرش رفتیم سر سرفه عقد و نامزد شدیم و بد بختی من شروع شد

    پدر زنم در قید حیات نیستند و نسبت فامیلی خیلی نزدیک از طرف پدر زنم داریم

    بد بختی من این است که خانمم یک روز میگه بیا طلاقم بده یک روز میگه دوست دارم یگ روز میگه ازت نفرت دارم یک روز میگه اگه نباشی میمیرم و این یک روز ها ممکنه به چند سایت هم برسه دیگه طوری شده هیچ حرفش رو باور نمی کنم

    مشکل اصلی من
    بددهن بودنش با تیکه هاش کاری کرده که الانه الان است حسرت شنیدن صدامو میکشه
    در تصمیم گرفتن یا حرفی که میزنه اصلا پایبند نیست اصلا دیگه نمیتوانم به هیچ حرفش اعتماد کنم
    نمیدونید اوردم شهر خودمون واسه عروسی آبروم رفت
    خانواده زنم که با من مشکل دارند هر دفعه زنم زنگ زد به خانوادش که بیان عروسی و وسایل و جهیزیه و ... رو بیارند خانواده مادر زنم در جواب گفت برگرد بیا میخوام طلاقت رو بگیرم حسابی زنم هم هم دست خانواده زنم شد با بی آبرویی که را انداخت رفت شهر خودش
    بعد چند ماه که رفته الان فیلش یاد هندستون کرده یادش فتاده که شوهری هم داره

    تصمیم گرفتم تا پاییز خونه مادرش بمونه تا اگه درست شد اخلاقش که میدونم درست بشو نیست ولی آرزو بر جوانان عیب نیست پاییز با چند شرطی که میزارم عروسی رو بگیرم

    و تو این مدت گفته که میخوام برم سر کار که اجازه ندادم الان محل و محیط کار واقعا بد شده واسه خانم ها

    به همین خاطر پیشنهاد خواندن کتاب دادم که کتاب بخونه تو خونه

    حالا دوستان یک راهنمایی کنند چه کتابی برای خانمم بخرم که توش همسر داری نحوه رفتار با شوهر و انتظارات یک مرد از زن رو بهش یاد بده و خیلی از مسائل زندگی را که یک زن باید از مرد بدونه را بهش بگه

  2. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 01 فروردین 98 [ 02:42]
    تاریخ عضویت
    1391-9-10
    نوشته ها
    485
    امتیاز
    9,513
    سطح
    65
    Points: 9,513, Level: 65
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 137
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    1,478

    تشکرشده 1,276 در 407 پست

    Rep Power
    73
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط نیست نمایش پست ها
    تو این مدت گفته که میخوام برم سر کار که اجازه ندادم الان محل و محیط کار واقعا بد شده واسه خانم ها

    به همین خاطر پیشنهاد خواندن کتاب دادم که کتاب بخونه تو خونه

    حالا دوستان یک راهنمایی کنند چه کتابی برای خانمم بخرم که توش همسر داری نحوه رفتار با شوهر و انتظارات یک مرد از زن رو بهش یاد بده و خیلی از مسائل زندگی را که یک زن باید از مرد بدونه را بهش بگه
    من هم شاخ در آوردم از طرز فکر شما که شبیه مردهای قرن قبله! به نظر من اول دنبال کتابی باشید که نحوه ی رفتار با یک زن و انتظارات یک زن از مرد رو به شما یاد بده!!! در ضمن هیچ خانواده ای بیخود نمیخواد طلاق دخترش رو بگیره. مطمئنید همه ی کارای شما درسته؟!

  3. 9 کاربر از پست مفید sara 65 تشکرکرده اند .

    asemani (پنجشنبه 29 فروردین 92), maryam1363 (شنبه 31 فروردین 92), nahale1 (دوشنبه 02 اردیبهشت 92), roseflower (جمعه 30 فروردین 92), sanjab (جمعه 30 فروردین 92), she (شنبه 31 فروردین 92), فرهنگ 27 (جمعه 30 فروردین 92), ویدا@ (پنجشنبه 29 فروردین 92), نیست (جمعه 30 فروردین 92)

  4. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 13 تیر 93 [ 20:39]
    تاریخ عضویت
    1392-1-07
    نوشته ها
    150
    امتیاز
    1,246
    سطح
    19
    Points: 1,246, Level: 19
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 54
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    13

    تشکرشده 298 در 112 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خب من متن شمارو خوندم
    نمیدونم چرا دائم احساس میکنم یک طرفه به قاضی رفتید !!
    خانواده زن شما بی خود و بی جهت میگن بکش رو مهریه ؟
    یا الکی جهیزیه رو نمیارن و میخوان طلاق دخترشون رو بگیرن ؟
    شما و همسرتون چند سالتونه ؟
    اختلاف های دقیق از کی شروع شده ؟
    خانواده شما در این مورد چی مگن ؟

  5. 7 کاربر از پست مفید هدف تشکرکرده اند .

    asemani (پنجشنبه 29 فروردین 92), she (شنبه 31 فروردین 92), فرهنگ 27 (جمعه 30 فروردین 92), ویدا@ (پنجشنبه 29 فروردین 92), نیست (جمعه 30 فروردین 92), مصباح الهدی (جمعه 30 فروردین 92), راحیل خانوم (جمعه 30 فروردین 92)

  6. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 08 آذر 93 [ 14:58]
    تاریخ عضویت
    1392-1-23
    نوشته ها
    27
    امتیاز
    1,323
    سطح
    20
    Points: 1,323, Level: 20
    Level completed: 23%, Points required for next Level: 77
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    25
    تشکرشده 2 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array
    نه همه کار من هم درست نیست

    اصلا موندم چه کاری درسته چه کاری نادرست

    مشکل اصلی من این است که خانواده من با خانواده زنم نمیخوره از لحاظ دید و فرهنگ خوب حق هم میدم هر کدام مال یک شهر هستند
    داشتم خونه را میساختم مشکل مالی و کمبود وقت و تحت فشار بودیم مشکل مالی هم از اداره ای که کار کرده بودیم هنوز نداده بودهند
    کمی تو فشار بودیم مجبور بودم سر ساختمان خودم هم کار کنم تا زود تموم بشه تا بتونم عروسیم رو بگیرم
    ولی این زن من درکم نکرد
    زنم گفت که خانوادش جوابش کردند گفتم مشکلی نیست
    گفت بهم چیزی جهزیه هیچ چیزی نمی دند گفتم فدای سرت درسته اول زندگی به سختی میخوریم و لی کار میکنم واست همه چیز میخرم
    خانواده من هم به زنم خیلی ارزش میذاشتند و دوستش داشتند و با من هم عقیده بودند
    ولی چیزهایی میخواست که من رو بیشتر تحت فشار میگذاشت
    نزدیک عروسی بود گفتیم بریم عکاسی آرایشگاه و ... ببینیم آرایشگاه خوبی بردم که اکثرا فامیل ها رفته بودند اونجا و تائئد کرده بودند بردم گفت باید در بالای شهر رو بریم بگردیم منی که تو قرض بودم واسه خونه و داشتم و به فکر وسایل اولیه زندگی هم بودم چی کار میکردم
    بهش میگفتم اول زندگی کمبود زیاد داریم هیچ چیزی واسه وسایل خونه نداریم خانوادم گفت که کمک میکنه با هم چند قلم چنس بخریم ولی زن من اصلا به فکر نبود میگفت من نمیتونم به خاطر کمبود وسایل خونه از گردشم بزنم باید بریم با هم بیرون
    شما بگید چه خاکی تو سرم بریزم

    - - - Updated - - -

    من و زنم هم سن هستیم
    مشکل و خط نشان از زمانی شروع شد که خانواده من سر خواستگاری گفته بودند که یک سال بعد عقد عروسی رو میگیریم که همه موافق بودند و سر مهریه هم همه وافق بودند اون مشکل اختلاف مهریه شد بعد عقد خانواده زنم خط و نشان میکشیدند که فقط اون روز که قول دادند واسه عروسی نشه حالا به هر علتی تا تلافی کنند

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط sara 65 نمایش پست ها
    من هم شاخ در آوردم از طرز فکر شما که شبیه مردهای قرن قبله! به نظر من اول دنبال کتابی باشید که نحوه ی رفتار با یک زن و انتظارات یک زن از مرد رو به شما یاد بده!!! در ضمن هیچ خانواده ای بیخود نمیخواد طلاق دخترش رو بگیره. مطمئنید همه ی کارای شما درسته؟!
    اره شما راست میگید من شبیه مردهای قرن قبله هستم من و زنم تو یک شهر نیستیم خانواده زنم واسشون مهم نیست که چه اتفاقی واسه زنم می افته همه به فکر خودشون هستند زنم رو هم نمی تونم اجازه بدم بره سر کار چون محل کار رو نه دیدم نه میتونم به جاهایی که خانمم بره سر کار اعتماد کنم نظر بهتری دارید بگید

  7. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 08 آذر 93 [ 14:58]
    تاریخ عضویت
    1392-1-23
    نوشته ها
    27
    امتیاز
    1,323
    سطح
    20
    Points: 1,323, Level: 20
    Level completed: 23%, Points required for next Level: 77
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    25
    تشکرشده 2 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array
    بله دیگه مثل همه جا اینجا هم دخترا حکم فرمائی میکنه که هیچ کس جرات دادن نظر و راهنمایی نداره

    ولش کن زندگی همین بوده و هست

    رفتیم پی بد بختی خودمون

    گفته هام رو هم نشنیده بگیرید

    یا علی

  8. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 28 شهریور 00 [ 14:58]
    تاریخ عضویت
    1391-12-05
    نوشته ها
    604
    امتیاز
    13,683
    سطح
    76
    Points: 13,683, Level: 76
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 367
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,960

    تشکرشده 2,293 در 573 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    شما چند ساعت پیش این تاپیک رو زدی،صبر داشته باش تا همه دوستان به این تاپیک سر بزنن وراهنمایی کنن.
    نگفتید چندسالتونه؟
    تحصیلات هردو چقدره؟

    راستش ما نمتونیم بگیم شما اجازه بده خانمت بره سرکار یا نره!اولا اینکه این حق شماست.
    ثانیا ما نه خانمت رو میشناسیم نه خودت رو!
    حالا اگه دوست داری درمورد اعتقادات وتفاوت فرهنگ ها؛ تفاوت فکرهای خودت وهمسرت بگو

    - - - Updated - - -

    من که نمیدونم شما چرا با یه نظر از طرف یه خانم یهو اینقدر جبهه گرفتی؟!!
    اینجا دوستان همه نظر میدن.ممکنه نظراتشون باب میل شما نباشه ممکنه باشه، پس خودت رو ناراحت نکن.وعصبانی نشو.
    بذار همه نظراتشون رو بگن(بعد از مدتی!) بعد قضاوت کن راجب خانما یا هرکس دیگه ای...

    - - - Updated - - -

    شما درمورد مسائل مالی قبل از ازدواج باهمسرت صحبت نکردی؟
    یا با توجه به اینکه فامیل هستین متوجه انتظارات ایشون نشده بودی؟
    خانواده دو طرف چقدر از این لحاظ متفاوتن؟یا در یه سطح هستین؟

  9. 6 کاربر از پست مفید reihane_b تشکرکرده اند .

    del (پنجشنبه 05 اردیبهشت 92), فرهنگ 27 (جمعه 30 فروردین 92), ویدا@ (پنجشنبه 29 فروردین 92), نیست (جمعه 30 فروردین 92), راحیل خانوم (جمعه 30 فروردین 92), صاعد (جمعه 30 فروردین 92)

  10. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 08 آذر 93 [ 14:58]
    تاریخ عضویت
    1392-1-23
    نوشته ها
    27
    امتیاز
    1,323
    سطح
    20
    Points: 1,323, Level: 20
    Level completed: 23%, Points required for next Level: 77
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    25
    تشکرشده 2 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array
    ببخشید کمی اعصبانی بودم اخه ایت خانمم رو دلم میخواد دو دستی خفش کنم از اعصبانیت

    من و خانمم هر دو لیسانس و 25 سالمون هست

    دارم فامیل ها رو میبینم عذاب میکشم واسه خودشون کسی نیستند ولی زنشون اونقدر دوسشون داره که آدم شاخ در میاره

    زمن من منو داست داره نداره هنوز به خدا واسم سواله

    امروز میگه دوست دارم فردا میگه دوست ندارم بیا طلاق بده اخه این شد زندگی

    همسرم همه چیز رو گفتم که تازه دانشگاه رو تموم کردم شروع به کار کنم مشکلمون حل میشه

    و تو این 2 سالی که نامزد بودیم خودم کار کردم و وقتی میرفتم پیش زنم خرج میکردم و خرید لباس گرفته تا هر چیزی که دلش بخواد و من هم تا اندازه ای که در توانم بود واسش خرید میکردم و سعی میکردم خوشحالش کنم

    قبل نامزدی با هم کاملا هم عقیده بودیم تو بعضی مسائل مشکلی هم داشتیم سعی میکردم که کوتاه بیام یا یک طوری حل کنم تا مشکل حل بشه

    از لحاظ مالی میشه گفت در یک سطح هستیم ولی ما کمی بالاتر از لحاظ مالی هستیم

    ولی طرز زندگی ها کمی فرق میکنه ما و خانواده ما و فامیل ها مان در شهر خودمان همه به فکر ترقی اینده نگر برای فرزندان و فرزند دوست هستیم یعنی پدر هم واسه پسرش عروسی میگیره هم در حد امکان خونه داشته باشه خودنه میده اگه هم نداشه باشه طبقه بالای خونشو میده تا پسرش راحت باشه و سعی میکنه اول زندگی از هر لحاظ کمک کنه تا لحظه ای که پسرش بتونه بی نیاز بشه خواست همون جا ی که پدرش داده بمونه نخواست بره خونه بخره یا بگیره خودش میدونه

    ولی خانواده زنم چیز خاصی ندارند ولی توقع انها طوری هست که هر کس ندونه تصور میکنه تو کاخ فلان پادشاه زندگی میکنند

    خانواده زنم به فکر گردش اینو بخر اونو بخر این تیپو بزن اون تیپو بزن اینطوری هستند

    خانواده زنم میگه فلان مناسبت شد باید خانواده پسر زنگ بزنه تبریک بگه ولی خانواده من این چیز ها مهم نیست وقتی میگم میگند اونقدر مشغله کاری داریم یادمون نمیافته تاریخ ازدواج یا تولدمون کیه چه برسه به مناسبت که زنگ بزنیم تبریک بگیم البته من اولا یاد اوری میکردم خانوادم زنگ میزدند بعد میگفتند که چرا اونا زنگ نمیزنند من هم 2 2 تا میکردم میدیدم این ها هم حق دارند

    اگه من در مورد مشکلات بگم عمرم کفاف نمیده بهتره سوال بپرسید تا بتونم جواب سوال ها رو بدم

    - - - Updated - - -

    همه اشتباه میکنند درسته

    مرد اشتباه میکنه خانم ناراحت میشه و در مورد اون ناراحتی گله میکنه قهر میکنه و ...

    ولی زن من اینطوری نیست

    یک کاری میکنم نمیکنم به هر حال ناراحت میشه میگه من خسته شدم تو به درد من نمیخوری بیا طلاقم بده زود بیا تکلیفم رو مشخص کن

    ناراحت میشه میگه کار واسم پیدا شده از فردا میرم سر کار عروسی هم دعوت هستم مختلط هست میرم تا زود بیایی تکلیفم رو مشخص کنی طلاقم بدی

    امروز میگه تو از من دوری واسم خواستگار پیدا شده خانوادم میخواد شوهرم بده

    میگفتند مملکت داریم منم میگم همسر دارم

    خوب من ***** شما باشید دیوانه نمیشید خوب هرکسی باشه به غیرتش برمیخوره به مردانگیش برمیخوره

  11. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 خرداد 92 [ 01:11]
    تاریخ عضویت
    1391-8-07
    نوشته ها
    137
    امتیاز
    722
    سطح
    14
    Points: 722, Level: 14
    Level completed: 22%, Points required for next Level: 78
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    117

    تشکرشده 257 در 108 پست

    Rep Power
    25
    Array
    خدا بهت صبر بده
    یادم باشه برم یه زنی بگیرم که یه خورده درکم کنه و بساز باشه

  12. 2 کاربر از پست مفید ژپتو تشکرکرده اند .

    نیست (جمعه 30 فروردین 92), بابک 1369 (جمعه 30 فروردین 92)

  13. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 01 تیر 99 [ 11:20]
    تاریخ عضویت
    1391-8-08
    نوشته ها
    271
    امتیاز
    10,375
    سطح
    67
    Points: 10,375, Level: 67
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 75
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class10000 Experience Points
    تشکرها
    852

    تشکرشده 554 در 206 پست

    Rep Power
    47
    Array
    اینکه یه روز میگه دوست دارم و یه روز میگه ازت خوشم نمیاد دیگه چه صیغه ایه
    یعنی چه کسی که عقد کرده و زن و شوهر حساب میشید براش خواستگار اومده و اصلا چطور روشون میشه اینو بگن ؟!؟!؟!
    کلا زن یا مرد ازدواج میکنه که کامل تر بشه و آسایش و آرامش کسب کنه نه اینکه به بدبختی و مشکلاتش اضافه بکنه
    من یه توصیه بهت می کنم بهت کمک می کنه
    هیچ وقت هدف از ازدواجت رو فراموش نکن. اول بشین با خودت فکر بکن اصلا برای چی می خوای ازدواج بکنی و هدفت چیه. بعد حساب بکن ببین با این ازدواج به اهدافت میرسی یا اینکه برعکسه و تازه تو رو از اهدافت دور می کنه

  14. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 08 آذر 93 [ 14:58]
    تاریخ عضویت
    1392-1-23
    نوشته ها
    27
    امتیاز
    1,323
    سطح
    20
    Points: 1,323, Level: 20
    Level completed: 23%, Points required for next Level: 77
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    25
    تشکرشده 2 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array
    اخه میدونید دو مشکل اساسی است که اگه نبود تا لاین طلاقش داده بودم تا هم خودم راحت بشم هم خودش

    1- کلا دل رحم هستم احساس میکنم اگه من طلاقش بدم خانوادش هم اونطوری که باید و شاید پشتش نیستند چه بلایی ممکنه سرش بیاد
    2- با عرض پوزش ( چون قرار بود تا چند هفته عروسی کنیم دیگه تصمیم گرفتیم که زندگیمون رو شروع کنیم تا از فشار روحی و ج*ن*س*ی که داریم راهت بشیم و به گناه نه افتیم و با این کار محبت رو بین خودمان بیشتر کنیم و پیش خودم میگفتم که اگه زندگیمون رو شروع کنیم چون دیگه دختر نیست حرف طلاق رو نمیزنه

    - - - Updated - - -

    ببینید با خانوادش که چی هستند چه کار میکنند چه کاری برام نکردند عروسیم میاند نمیاند اصلا مهم نیست درسته مهم است خوب من هم آرزو دارم ناراحت میشم ولی میگم فدای سر همسرم

    فقط از همسرم خواستم که اهل زندگی باشه بد دهن نباشه کوچیکتر بزرگتر حالیش باشه آیا این انتظار زیادی است که من دارم از خانمم و حاظر هستم کمکش هم کنم

    به خداوندی خدا خانوادم بیشتر از من دوستش داشتند ولی با آبرو ریزی که کرد از چشم خانوادم افتاد ولی باز میگم من درستش میکن فقط اهل زندگی شو تا به خانوادم بگم که خانمم اخلاقشو عوض کرده و پشیمونه و لی حرف خانوادم اینه که طلاق بده یا اگه طلاق نمیدی خودت میدونی فردا آبروت رو برد بی آبرویی راه انداخت به خاطر یک مشکل رفت شهرشون دیگه اون موقع ما با تو کاری نداریم

    - - - Updated - - -

    هدفم از عروسی یک زندگی آروم و ساده بدون دغدغه تا هم از لحاظ کمبود محبت و نیاز عاطفی و ... برطرف بشه و هم کسی باشه که دوستش داشته باشم و از زندگی باهاش لذت ببرم و زندگی کنیم مثل همه آدم ها

    ولی به خداوندی خدا همه رو میبینم بعد من ازدواج کردند یا بعد من زنشون اونقدر دوسشون داره که تو فامیل همه انگشت به دهن مونده

    طوری شده که آرزو میکنم ای کاش مجرد بودم اصلا ازدواج نمیکردم


 
صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: یکشنبه 12 اردیبهشت 95, 09:19
  2. دارم طلاق می گیرم ولی هنوز شوهرمو دوست دارم چیکار کنم؟
    توسط مینا 66 در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 34
    آخرين نوشته: چهارشنبه 27 اسفند 93, 11:08
  3. خانمم هنوز خواستگاری قبلیشو دوست داره و میخوام ازش جدا بشم
    توسط mohammad2012 در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 102
    آخرين نوشته: سه شنبه 22 مرداد 92, 02:39
  4. برادرم هنوز زنش رو طلاق نداده دوست دختر پیدا کرده
    توسط saraamini در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: چهارشنبه 25 اردیبهشت 92, 01:10
  5. دوست دخترم ازدواج کرده و من هنوز تو فکرشم
    توسط javad1368 در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: چهارشنبه 11 اردیبهشت 92, 01:20

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 15:08 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.