به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 11 12345678910 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 102
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 31 تیر 92 [ 18:54]
    تاریخ عضویت
    1391-12-09
    نوشته ها
    160
    امتیاز
    1,385
    سطح
    20
    Points: 1,385, Level: 20
    Level completed: 85%, Points required for next Level: 15
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registeredTagger First Class1000 Experience Points
    تشکرها
    214

    تشکرشده 192 در 82 پست

    Rep Power
    28
    Array

    Icon2008 استادم میگه دارم ازدواج میکنم، میخوام بمیرم

    http://www.hamdardi.net/thread-27494.html

    سلام...دارم میمیرم. دارم میمیرم. حالم داشت بهتر میشد. تا حدی که دیگه به (ح) خیلی وابستگی نداشتم. شده بود استادم. حتی بلند شدم رفتم سرکلاس با بچه ها تمرین کردم. سوال کاری و درسی داشتم زنگ میزدم ازش میپرسیدم. دیگه خوب خوب بود همه چی تا این که مامانش مریض شد. (ح) مجبور شد واسه این که مامانش تنها نباشه بره بیارتش پیش خودش. از روزی که مامانش اومد خونه دیگه اخلاقش با من از این رو به اون رو شد. یه روز زنگ میزد میگفت دلم میخواد ببینمت. بغلت کنم، یه روز دیگه سرم داد میزد.
    دیروز واسه کار جشنواره باید تمرین میکردیم. رفتم خونه شون. مامانشم بود. برای مامانش یه دسته گل هم بردم. کلی سعی کردم خانوم و متین رفتار کنم. نیم ساعتی که اونجا بودم حتی مانتو روسریمم در نیاوردم. (ح) میومد مدام بهم میگفت خوبی؟ افسرده ای؟ (خوب نبودم ولی بد هم نبودم) مامانشم فقط یه کوچولو باهام حال و احوال کرد...تمرینمو کردم داشتم میومدم خونه بهم اس ام اس داد سارا دیگه نه میخوام ببینمت نه میخوام صداتو بشنوم. من هاج و واج مونده بودم زنگ زدم بر نمیداشت. صبح بهم زنگ زد گفت سارا من دوستت دارم ولی نمیخوام با احساساتت بازی کنم. من مجبورم ازدواج کنم. به خاطر مامان باید ازدواج کنم. میخوای اسممو بذاری بچه ننه، هرچی! مامانم داره میمیره میخوام دلشو شاد کنم. برام از توی فامیل یه دختری رو در نظر گرفتند من دوستش ندارم ولی مجبورم. تو بچه ای از زندگی آدمها هیچی نمیفهمی... گفت امروز بیا بغلت کنم کتابهاتو بهت بدم با هم خداحافظی کنیم دیگه هم نبینمت. وقتی میبینمت عصبی میشم. من فقط گریه میکردم. باورم نمیشه داره ازدواج میکنه به خودشم گفتم.گفت دارم راست میگم. قسم جون مامانشو خورد دوباره. گفت بیا یه نیم ساعتی پیشم برای همیشه از هم خدافظی کنیم. من قبول نکردم. حس میکنم اگه بغلم کنه میمیرم. باورم نمیشه. چی کار کنم؟ حالم بده. انتظار هر چیزی رو داشتم جز ازدواجش. چرا منو برد خونه؟ چرا مامانش تا منو دید این زمین تا آسمون با من بد شد؟ تورو خدا کمکم کنید

    - - - Updated - - -

    من تا حالا هیچ مردی رو به این حد تو زندگیم دوست نداشتم. بهش میگم تو که از روز اول میدونستی من 18 سال ازت کوچیکترمو به دردت نمیخورم چرا با من این کارو کردی؟
    میگه خودت خواستی. الانم نمیخوام پست باشم. میتونم بازم ازت سو استفاده مالی و جنسی کنم ولی میبینم نمیخوام تورو خرابت کنم. یه بار هم بهم گفت مگه چه اتفاقی افتاده چند بار اومدی پیشم با هم گپ زدیم و حال کردیم. ( به همین راحتی از سکسمون حرف میزنه) سکسی که خودش میگه تو این 40 سال چیزی مثل منو تجربه نکرده. گفت من خودتو قبول دارم خونواده تو قبول دارم میدونم مامانت فلانیه و بابات فلانی... میدونم خوشگلی با شعوری عاشقمی ولی من دیگه تو این سن عاشق نمیشم فقط میتونم یه نفرو دوست داشته باشم الانم به صلاحمه که نامزدمو دوست داشته باشم. گفت من هیچوقت فراموشت نمیکنم. توام سعی کن منو ببخشی... دارم توی یه مسیری میفتم که خودم انتخابش نکردم ولی به خاطر مامانم باید این راهو برم.
    دارم سکته میکنم... دارم میمیرم

  2. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 07 اردیبهشت 99 [ 02:11]
    تاریخ عضویت
    1391-11-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    719
    امتیاز
    12,958
    سطح
    74
    Points: 12,958, Level: 74
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 292
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,329

    تشکرشده 1,605 در 532 پست

    Rep Power
    90
    Array
    هیچ کاری نکن! بذار این آدم با روح و روانت بازی کنه. بذار زندگیت رو بریزه بهم. آفرین دختر خوب پاشو برو خونش! بهش تلفن بزن! عجب آدم منطقی و درستیه این مرد! ماشالا! مبادا از دستش بدی!!! مبادا بذاری ازدواج کنه!!! :mad:
    به به ! لیاقت تو اینه ! یه همچین مردی بشه شوهرت! مطمئن باش اگه بیش از این لیاقت داشتی الان توی این حال و روز نبودی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!:mad:

  3. 4 کاربر از پست مفید she تشکرکرده اند .

    monayi (جمعه 30 فروردین 92), sara 65 (دوشنبه 26 فروردین 92), فرهنگ 27 (جمعه 30 فروردین 92), یکی مثل شما (دوشنبه 26 فروردین 92)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 31 تیر 92 [ 18:54]
    تاریخ عضویت
    1391-12-09
    نوشته ها
    160
    امتیاز
    1,385
    سطح
    20
    Points: 1,385, Level: 20
    Level completed: 85%, Points required for next Level: 15
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registeredTagger First Class1000 Experience Points
    تشکرها
    214

    تشکرشده 192 در 82 پست

    Rep Power
    28
    Array
    بچه های همدردی به خدا من خسته شدم اینقدر اومدم اینجا نوشتم مشکل دارم مشکل دارم. دیگه روشو ندارم ازتون کمک و همدردی بخوام.
    ولی مگه من چند سالمه؟ این همه درد واسه من زیاده... تحمل ندارم جلوی چشمم عشقم بره با یه زنی که خودش میگه دوستش نداره و 37 سالشم هست. همیشه میگفت من از دخترهای کم سن خوشم میاد. چه جوری میتونه شب پیش کسی بخوابه که کوچکترین حسی بهش نداره؟ بغلش کنه؟ مثل من ببوسدش و نوازشش کنه؟
    من از اول قصد ازدواج رو (ح) نداشتم ولی فکر میکردم مثل دوتا آرتیست میتونیم سالها با هم باشیم... میتونیم نذاریم چیزی عشقمونو لکه دار کنه. الان فهمیدم دنیا خیلی نکبتیه... همیشه از یه جا که انتظارشو نداری ضربه میخوری

    - - - Updated - - -

    نه من دیگه نمیخوامش... سعی میکنم حالم ازش به هم بخوره. سعی میکنم تصور کنم داره با یه زن پیر و چندش و بوگندو که کوچکترین حسی بهش نداره ازدواج میکنه. که بچه بیاره و دل مامانشو شاد کنه. چون نمیتونه مثل من آوانگارد باشه. نمیتونه عاشق باشه و عاشق بمونه. لیاقتش همونه. که معلوم نیست از کدوم جهنم دره اومده.
    چرا با من این کارو کرد؟ میخوام بمیرم

  5. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 07 اردیبهشت 99 [ 02:11]
    تاریخ عضویت
    1391-11-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    719
    امتیاز
    12,958
    سطح
    74
    Points: 12,958, Level: 74
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 292
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,329

    تشکرشده 1,605 در 532 پست

    Rep Power
    90
    Array
    باور کن این عقاید و حرفای تو توی اروپا هم خریدار نداره! آوانگارد؟!!
    عشق و عاشقی و هجران و فراق و آزادی و روشنفکری و کافه و دانشگاه و بابا واقعیت یه چیز دیگه است!
    تو توی هوایی خانوم! پات رو بذار زمین! بیا توی دنیای واقعیت ها !
    همین رابطه رو واقعی ببین! نه با تخیلات خودت! نه با احساسات عاشقانه و روشنفکر معابی!
    هی هر دفعه می گی چرا با من اینکارو کرد!
    دخترجون چرا داری با خودت اینکارو میکنی؟؟؟؟؟؟؟؟؟

  6. 6 کاربر از پست مفید she تشکرکرده اند .

    bahar.shadi (دوشنبه 26 فروردین 92), mohammad6599 (پنجشنبه 05 اردیبهشت 92), reihane_b (دوشنبه 26 فروردین 92), sara 65 (دوشنبه 26 فروردین 92), taraneh89 (دوشنبه 26 فروردین 92), فرهنگ 27 (جمعه 30 فروردین 92)

  7. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 31 تیر 92 [ 18:54]
    تاریخ عضویت
    1391-12-09
    نوشته ها
    160
    امتیاز
    1,385
    سطح
    20
    Points: 1,385, Level: 20
    Level completed: 85%, Points required for next Level: 15
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registeredTagger First Class1000 Experience Points
    تشکرها
    214

    تشکرشده 192 در 82 پست

    Rep Power
    28
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط she نمایش پست ها
    باور کن این عقاید و حرفای تو توی اروپا هم خریدار نداره! آوانگارد؟!!
    عشق و عاشقی و هجران و فراق و آزادی و روشنفکری و کافه و دانشگاه و بابا واقعیت یه چیز دیگه است!
    تو توی هوایی خانوم! پات رو بذار زمین! بیا توی دنیای واقعیت ها !
    همین رابطه رو واقعی ببین! نه با تخیلات خودت! نه با احساسات عاشقانه و روشنفکر معابی!
    هی هر دفعه می گی چرا با من اینکارو کرد!
    دخترجون چرا داری با خودت اینکارو میکنی؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    ببین من عاشق (ح) هستم... همین الان اگه بخواد با من ازدواج کنه علی رغم این که 18 سال ازش کوچیکترم قبول میکنم. ولی اون خودش ادعای روشنفکریش میشه و دخترای مثل منو میذاره روی تخم چشمش... اما میره یه زن بیسواد بی هنر شهرستانیو میگیره. (زنه از فامیلای دور شهرستانه) خودش منو میبره به مامانش معرفی میکنه و کلی جلوی مامانش از من تعریف میکنه و ایضا مادره هم. اما پشت سرم مامانش معلوم نیس چیا بهش گفته که این از این رو به اون رو شده... هنوز با اخلاقایی که از (ح) میدونم بعیده که بره زن بگیره. اون آدم ازدواج نیست. یک سال و نیمه میشناسمش و میدونم توی مغزش چی میگذره

  8. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 07 اردیبهشت 99 [ 02:11]
    تاریخ عضویت
    1391-11-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    719
    امتیاز
    12,958
    سطح
    74
    Points: 12,958, Level: 74
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 292
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,329

    تشکرشده 1,605 در 532 پست

    Rep Power
    90
    Array
    سارا جان اگه دارم تند می نویسم دلیلش اینه که تو هم تندتر و رک تر جواب بدی.
    خب می دونم حاضری زنش بشی و عجب شانسی داری که اون اینو ازت نمیخاد!
    مطمئن باش که اون اگر ازدواج کنه یا نکنه به خاطر خواسته ی مادرش نخواهد بود! این فقط یه دلیل برای ساکت کردن تو و برای توجیه خودشه! اون مردیه که برای راحتی و لذتش روشنفکرانه رفتار می کنه و برای ازدواجش سنتی عمل می کنه. این هم هیچ ربط مستقیمی به مادرش نداره.
    .
    مطمئن همستم او هم به تو وابسته شده. مطمئنم اون هم بالاخره آدمه و ارتباط با تو براش منفعت هایی داشته که دلش نمی خواد از دستشون بده.
    ولی تو.... دختر جون تو این وسط چه سودی بردی؟
    از این رابطه چه چیزی عاید تو شده؟ چقدر رشد کردی؟

  9. 12 کاربر از پست مفید she تشکرکرده اند .

    bahar.shadi (دوشنبه 26 فروردین 92), maryam1363 (سه شنبه 27 فروردین 92), meinoush (دوشنبه 26 فروردین 92), mohammad6599 (پنجشنبه 05 اردیبهشت 92), reihane_b (دوشنبه 26 فروردین 92), roze sepid (دوشنبه 26 فروردین 92), shabe niloofari (دوشنبه 26 فروردین 92), tamanaye man (چهارشنبه 15 خرداد 92), taraneh89 (دوشنبه 26 فروردین 92), فرهنگ 27 (جمعه 30 فروردین 92), گیلدا (پنجشنبه 29 فروردین 92), ویدا@ (دوشنبه 26 فروردین 92)

  10. #7
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 26 مهر 97 [ 09:20]
    تاریخ عضویت
    1390-5-27
    نوشته ها
    1,398
    امتیاز
    13,057
    سطح
    74
    Points: 13,057, Level: 74
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 193
    Overall activity: 11.0%
    دستاوردها:
    Social1000 Experience PointsVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    8,610

    تشکرشده 8,998 در 1,493 پست

    Rep Power
    155
    Array
    سلام سارا جان

    چقدر خانم she خوب راهنماییت کرد.

    سارا ازت یک سوال دارم!

    شده تاحالا بری دکتر و بدون مصرف دارو توقع داشته باشی خوب بشی؟

    یا شده دکتر بهت بگه فلان چیزها رو نخور تا بهتر بشی ولی تو به حرفاش عمل نکنی و انتظار بهبودی داشته باشی؟


    روزی تو خواهی آمــــــــد از کوچه های باران

    تا از دلـــــــم بشويي غمهاي روزگـــــاران...





  11. 2 کاربر از پست مفید bahar.shadi تشکرکرده اند .

    she (دوشنبه 26 فروردین 92), taraneh89 (دوشنبه 26 فروردین 92)

  12. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 12 اردیبهشت 93 [ 15:23]
    تاریخ عضویت
    1389-6-08
    نوشته ها
    231
    امتیاز
    2,981
    سطح
    33
    Points: 2,981, Level: 33
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 69
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    227

    تشکرشده 409 در 163 پست

    Rep Power
    37
    Array
    متاسفانه مشکل شما به مرحله ای رسیده که بدون کمک روانپزشک قادر به حل کردنش نیستید ، میتونین برای همیشه بیایین اینجا و ناله و گریه و زاری کنید و از روزگار بنالید اما این راه حل بهبود روحیه شما نیست. به قول رها اعتمادی لطفا ، حتما به سراغ روانپزشک برین.
    من به عنوان مردی نزدیک به سن استاد شما بهتون میگم که این آدم قدرت تصمیم گیری نداره و حتی اگه این ماجرا ها پیش نمیومد دیر یا زود خودتون خسته میشدین و پا پس میکشیدین. آوانگارد بودن اگر بر خلاف روحیه و خواستهای زنانه شما باشه به زودی کمرنگ میشه ، جای دیگه باید دنبال عشق حقیقی و واقعی بگردید.
    ویرایش توسط samanis : دوشنبه 26 فروردین 92 در ساعت 15:49

  13. 6 کاربر از پست مفید samanis تشکرکرده اند .

    mohammad6599 (پنجشنبه 05 اردیبهشت 92), roze sepid (دوشنبه 26 فروردین 92), sara 65 (دوشنبه 26 فروردین 92), sara.s (دوشنبه 26 فروردین 92), she (دوشنبه 26 فروردین 92), فرهنگ 27 (جمعه 30 فروردین 92)

  14. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 17 شهریور 92 [ 22:38]
    تاریخ عضویت
    1391-10-01
    نوشته ها
    124
    امتیاز
    783
    سطح
    14
    Points: 783, Level: 14
    Level completed: 83%, Points required for next Level: 17
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    190

    تشکرشده 264 در 100 پست

    Rep Power
    24
    Array
    سارا انقد به عالم و ادم فحش نده و مامانه هم مقصر ندون.اولین مقصر این رابطه خود تویی.مگه خودت نمیگی من از اولشم به قصد ازدواج نرفتم خب پس توقعی هم نباید داشته باشی تازه با اوضاعی که از این استاد دانشگاه تعریف کردی هیچ بعید نیست در طول مدتی که با تو بوده با چند نفر دیگه هم بوده.چون این ادم مقید به زندگی نیست به بازی گرفتن آدما هم براش مهم نیست اما مهم اینه که خود خواسته را تدبیر نیست خودت وارد این ماجرا شدی و دوست داشتی رابطتون اینطوری باشه حالاهم اون اگه راست بگه میخواد ازدواج کنه.پس نباید هی این و اون مشکل این رابطه بدونی.بدشم ببخشیدا من انقد که برا اون خانم شهرستانی ناراحتم برا شما نیستم چون شاید اون بیچاره هم بدنبال یه زندگی ساده و ارومه ولی با این مرد چی میخواد نصیبش بشه خدا میدونه؟

  15. 7 کاربر از پست مفید یکی مثل شما تشکرکرده اند .

    meinoush (دوشنبه 26 فروردین 92), mohammad6599 (پنجشنبه 05 اردیبهشت 92), roze sepid (دوشنبه 26 فروردین 92), sanjab (دوشنبه 26 فروردین 92), she (دوشنبه 26 فروردین 92), فرهنگ 27 (جمعه 30 فروردین 92), مصباح الهدی (دوشنبه 26 فروردین 92)

  16. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 31 تیر 92 [ 18:54]
    تاریخ عضویت
    1391-12-09
    نوشته ها
    160
    امتیاز
    1,385
    سطح
    20
    Points: 1,385, Level: 20
    Level completed: 85%, Points required for next Level: 15
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registeredTagger First Class1000 Experience Points
    تشکرها
    214

    تشکرشده 192 در 82 پست

    Rep Power
    28
    Array
    باور کنید نمیتونم احساسمو کنترل کنم. الان فقط دلم میخواد نابود شم. دیگه نمیتونم درس بخونم و کار کنم. روحیه م خرابه.
    خودشم حالش خیلی بده، با کوچکترین عکس العملی عصبی میشه. اگر واقعا عشقی تو زندگیش بود باید خوشحال میبود نه خسته و عصبی. همه ش در حال قاطی کردن و فریاد زدنه. دیگه اون آرامش همیشگی که منو جذب میکرد نداره. اگه واقعا داره ازدواج میکنه بد بخت شده. همین الان مینویسم و امضا میکنم. هم خودشو بدبخت میکنه هم اون زنو. (ح) تجربه یه بار زندگی با عشقو داره. چه برسه به این ازدواج بدون عشق
    من توقعی از (ح) ندارم. عشقی که توش توقع باشه دوزار نمیرزه. توقع اونم از من الان اینه که گورمو از زندگیش گم کنم بیرون. میترسه کسی از مسئولین دانشگاه یا زنه یا هر کس دیگه از رابطه ما بویی ببره. من آدم چیپ و بی ارزشی نیستم و تو زندگیم دنبال های و هوی نبودم. نگاه نکنید اینجا دارم خودمو پاره میکنم. توی زندگی واقعی یاد گرفتم سرمو بالا بگیرم و بگذرم.
    نه نفرینی براش دارم نه دعای خوشبختی... مطمئنم یه روز پشیمون میشه فقط

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط bahar.shadi نمایش پست ها
    سلام سارا جان

    چقدر خانم she خوب راهنماییت کرد.

    سارا ازت یک سوال دارم!

    شده تاحالا بری دکتر و بدون مصرف دارو توقع داشته باشی خوب بشی؟

    یا شده دکتر بهت بگه فلان چیزها رو نخور تا بهتر بشی ولی تو به حرفاش عمل نکنی و انتظار بهبودی داشته باشی؟
    من این عشقو بیماری نمیدونم بهار جان... دارم از دردی که میکشم قویتر میشم. انگار داره زهرش از بدنم میاد بیرون. خدارو شکر اینقدر این ضربه منو قوی کرده که (ح) بعد از تموم شدن این ماجرا اگه یه روزی یه جا چشمش به من افتاد فقط حسرت بخوره


 
صفحه 1 از 11 12345678910 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. ترس های مبهم و استرس
    توسط مدیرهمدردی در انجمن اضطراب و استرس
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: جمعه 31 خرداد 92, 12:37
  2. داستان غم زندگیه من
    توسط پدربزرگ در انجمن تجربه های فردی
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: جمعه 23 تیر 91, 11:05
  3. داستان زندگی کارافرین برتر کشور..احد عظیم زاده
    توسط بهار.زندگی در انجمن تجربه های فردی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: سه شنبه 13 تیر 91, 14:49
  4. نقش ورزش در کاهش استرس(مدیریت استرس)
    توسط keyvan در انجمن تاثیر متقابل ورزش و روان
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: جمعه 21 فروردین 88, 10:57
  5. داستانی از عشق (داستان کوتاه)
    توسط هوشیار در انجمن سرگرمی و تفریح
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: سه شنبه 19 شهریور 87, 17:12

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 02:34 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.