من و همسرم 3 ساله که ازدواج کردیم. 2 سال هم عقد بودیم. من آدم سردی هستم و خیلی کم حرف. هیچوقت حرفی برای گفتن ندارم. به سختی میتونم حرفی پیدا کنم و بزنم و در مورد موضوعی نظر بدم. نقطه مقابل من همسرمه و همیشه از سردی و کم حرفی من ناراضی بوده. از اول ازدواجمون هم از من خواسته برای رفع این مشکلم کاری انجام بدم ولی من تا یه مدت گیج و سردرگم بودم بعد هم بکلی مشکل رو فراموش کردم تا دوباره همسرم ازم خواسته اهمیت بیشتری بهش بدم. دیگه هر دوتامون از این وضعیت خسته شدیم. یکی از خواسته های همسرم اینه که تو جمع توجه بشتری بهش نشون بدم. باهاش جرف بزنم. تو بحثی که میشه شرکت کنم ولی من تو جمع گم میشم و همیشه فقط شنوده هستم. یکی دیگه از خواسته های همسرم اینه که نظرش رو در انجام کاری که به اون مربوط میشه بخوام و باهاش مشورت کنم ولی من معمولا یادم میره این کار رو انجام بدم و یا به ذهنم نمیرسه که چجور رفتار کنم. همسرم میگه که من جلوی دیگران بهش اهمیت نمیدم و مثل غریبه ها باهاش رفتار میکنم یعنی من براش مثل بقیه هستم و رابطمون تو جمع هیچ نمودی نداره. میگه رفتار بقیه باهاش صمیمانه تر از رفتار من با اونه. مشکل از کم حرفی منه؟ یا آدم منفعلی هستم؟ واقعا نمیدونم باید چکار کنم. لطفا راهنماییم کنید