سلام
من 21 سال سن دارم و تصمیم گرفتم ازدواج کنم
من از ی نفر خوشم اومد و تصمیم داشتم زمانی ک شرایطم مناسب شد بهش بگم
ولیحدود 9 ماه پیش ی دختر حسابی خودشو بهم از هر روشی ک می تونست و از روی هوس یا علاقه نزدیک کرد و با من رابطه دوستی برقرار کرد و منم ک قبل از اون با هیچ دختری رابطه نداشتم اونا برای ازدواج انتخاب کردم چون نمی خواستم رابطه ما ب گناه کشیده بشه
ولی تو این مدت فهمیدم ک با ی سری کارای اون مشکل دارم و ازش خواستم ک این کارا را نکنه
اونم سعی خودشو کرد ولی نتونست با این حال من چون تو این مدت بهش علاقه مند شده بودم هنوزم برای ازدواج با ایشون حسابی پیش خانوادم پا فشاری کردم و خانوادم مخالف بودن و در همین مدت هم رابطه ما با اون خراب شد ک من همینجا خدا را شکر می کنم
از این قضیه حدود 2 ماه گذشت
و من تصمیم گرفتم احساسمو به همون دختری ک خودم برای ازدواج انتخاب کرده بودم بگم
با این حال حسابی فک کردم و سعی کردم ک عجولانه تصمیم نگیرم و بعد از 2 هفته ی نفر رو واسطه کردم و ازش خواستم ک باهم صحبت کنیم
ما چند بار با هم کاملااااااااااااااً منطقی صحبت کردیم و ب این نتیجه رسیدیم ک به درد هم دیگه می خوریم
کم کم بین ما احساس هم بوجود اومده و من و این خانم ب شدت به هم علاقه داریم
ایشون از لحاظ سنی حدود 2 سال از من کوچکتره
زمانی ک ب این نتیجه رسیدیم ک باهم تفاهم داریم من این موضوع را با خانوادم گفتم
ولی خانوادم بدون هیچ دلیلی مخالفت کردن
با 1000000000 خواهش و تمنا شماره تلفن ایشونا از من گرفتنو آدرسشو پیدا کردن و ی بار کاملاً اتفاقی ایشونا دیدن
از اون موقه به بعد بهونه های بیخود میارن ک من کلا از ازدواج پیشمون بشم
میگن سنت کنه (20سالمه)
درآمدد کمه ( ماهانه 1 ملیون در آمد دارم)
درست تموم نشده ( دانشجوی ترم 4 مهندسی نرم افزار هستم)
تکلیف سربازیت معلوم نیست ( به دلیل ی عمل از سربازی معاف میشم)
و بهونه ای ک خیلی منو اذیت می کنه اینه ک میگن چون تو با دخترا در ارتباط نبودی نمیشناسیشون
حالا حالاها نباید ازدواج کنی
آخه این دلیله؟؟؟
این دلیل منطقیه؟؟
لطفاً راهنمایی کنید ک چی کار کنم
چون اون خانم هم ازطرف خانوادش الان تحت فشاره و میگن این آقایی ک گفتی چرا نمیاد خواستگاریت
هم من دارم از دوری ایشون اذیت میشم هم ایشون از دوری من
واقعاً هنگم:|
موندم چی کار کنم
علاقه مندی ها (Bookmarks)