سلام،همسر دوم هستم،دارای دو فرزند،6ساله،15ماهه،از این زندگی خسته شدم ،همسرم نهایت بی عدالتی،رو نسبت به من و بچه هاش میکنه چه کار کنم
تشکرشده 9 در 6 پست
سلام،همسر دوم هستم،دارای دو فرزند،6ساله،15ماهه،از این زندگی خسته شدم ،همسرم نهایت بی عدالتی،رو نسبت به من و بچه هاش میکنه چه کار کنم
میشل (دوشنبه 28 اسفند 91)
تشکرشده 1,276 در 407 پست
توضیحاتتون اصلا کافی نیست خانوم. منظورتون از بی عدالتی چیه؟
تشکرشده 6,911 در 1,649 پست
سلام دوست عزیز.
لطفا ابتدا یه عنوان مناسب که گویای مشکلتون باشه انتخاب کنید و در پست بعدیتون بگید که مدیران عنوان تاپیک رو براتون عوض کنن. با عنوان فعلی دوستان بهتون جواب نمی دن.
بعلاوه به این سوالها هم جواب بدید:
همسرتون از خانوم اولش جدا شده؟ یا نه؟
چه چیزهایی باعث شدن احساس کنید عدالت رعایت نمی شه؟ با مثال توضیح بدید.
بیشتر سر چه مسائلی با همسرتون اختلاف دارید؟
آخرین دعوای جدیتون سر چی بود؟
خودتون و همسرتون چند ساله هستید؟
دوست عزیزم، امیدتون رو از دست ندید، این خستگی ها توی هر زندگی ای ممکنه پیش بیاد، حل میشه، نگران نباشید.
لطفا عنوان رو فراموش نکنید.
- - - Updated - - -
سلام دوست عزیز.
لطفا ابتدا یه عنوان مناسب که گویای مشکلتون باشه انتخاب کنید و در پست بعدیتون بگید که مدیران عنوان تاپیک رو براتون عوض کنن. با عنوان فعلی دوستان بهتون جواب نمی دن.
بعلاوه به این سوالها هم جواب بدید:
همسرتون از خانوم اولش جدا شده؟ یا نه؟
چه چیزهایی باعث شدن احساس کنید عدالت رعایت نمی شه؟ با مثال توضیح بدید.
بیشتر سر چه مسائلی با همسرتون اختلاف دارید؟
آخرین دعوای جدیتون سر چی بود؟
خودتون و همسرتون چند ساله هستید؟
دوست عزیزم، امیدتون رو از دست ندید، این خستگی ها توی هر زندگی ای ممکنه پیش بیاد، حل میشه، نگران نباشید.
لطفا عنوان رو فراموش نکنید.
تشکرشده 9 در 6 پست
خودم 30ساله هستم و همسرم 46 ساله ،من ازدواج اولمه،خانوم اول همسرم هم هست،8ساله ازدواج پنهانی داشتیم .4ماهی که فهمیدن،اول گفتن باید طلاقم بده،ولی فعلا مسکوت مونده!ایشون گفته بود همه چی درست میشه،وطبق شرع خدا عمل میکنه،ولی هیچ قدمی بر نداشته،تا مورد اعتراض قرار میگیره،میگه که منو نمیخواد،چند روزی غیبش میزنه!بعد که میاد میگه بدون من نمیتونه،پیش اوناست،طبق خواسته اونا داره رفتار میکنه
- - - Updated - - -
قرار بود قبل از سال منو از این وضعیت در بیاره،ولی بازم زده زیرش،هر روز حرف جدیدی میزنه،و قانون جدید میزاره،گفتم که این زندگی برام قابل تحمل نیست ،میگه باید صبر کنی!دیگه بهش باور ندارم،روحن خستم ،خودمو مرده متحرک حس میکنم پیشنهاده جدایی دادم قبول کرده،اخه زیاد از این حرفا زدم سر جام نشستم ،شایدم باز میگه فقط حرف میزنه،عمل نمیکنه،از این که 8سال ،عمرو جونیمو پای این زندگی گذاشتم و بی سر انجامه ،داغون شدم،جرات طلاق و ندارم از ش ،میترسم ،اسمش،میاد تنم میلرزه،ازطرفیم از این شیوه زندگی خسته شدم،با دخترام چی کار کنم؟جواب اونا رو چی بدم
- - - Updated - - -
در ضمن من عاشق همسرم هستم ،میدونستم ،زن و بچه داره،قبول کردم،چون مرد یاهام بود!میگفت منافاتی با هم ندارین!در ضمن میگفت اگه انتخوابی باشه ،انتخوابش منم!ولی همه در حد حرف بود،امروز قراره چک مهریه ام رو برام بیاره ،چی کار کنم ،زندگی برام بدون همسرم مثل غول میمونه،نمیتونم جلو برم،از طرفیم شرایط برام غیر قابل تحمل شده
- - - Updated - - -
کمکم کنید !! چی کار کنم با این مرد درغگو چه کار میتونم بکنم،خانوم اول از زمانی که منو فهمیده دو تا دست داشته دوتا قرض کرده سفت چسبیده فرصت سر خاروندن بهش نمیده!تکلیفه من چیه؟منی که مثل تمام دخترای دیگه با 1001ارزو ازدواج کردم،حالا انتخواب درست یا غلط رو کار ندارم چون از این حرفا گذشته،سهم من از این زندگی چیه؟تنهایی! دوتا دختر بدون پدر؟برام تو ذهنم یه زندگیه رویایی ساخته بود ،از نظر مادی فاقد هر گونه مشکلی هستم،ولی عشق ندارم،آرامش ندارم،تنهام،سرگردانم،مردم بالای سرم نیست،تمام حرفاش پوچ در اومده،چرا از دوست داشتنم کم نمیشه،چرا جرات دل کندن ندارم نمیدونم،این چه مصیبتیه،دامن گیرم شده،تاوان کدام گناه رو پس میدم نمیدونم؟
- - - Updated - - -
کمکم کنید !! چی کار کنم با این مرد درغگو چه کار میتونم بکنم،خانوم اول از زمانی که منو فهمیده دو تا دست داشته دوتا قرض کرده سفت چسبیده فرصت سر خاروندن بهش نمیده!تکلیفه من چیه؟منی که مثل تمام دخترای دیگه با 1001ارزو ازدواج کردم،حالا انتخواب درست یا غلط رو کار ندارم چون از این حرفا گذشته،سهم من از این زندگی چیه؟تنهایی! دوتا دختر بدون پدر؟برام تو ذهنم یه زندگیه رویایی ساخته بود ،از نظر مادی فاقد هر گونه مشکلی هستم،ولی عشق ندارم،آرامش ندارم،تنهام،سرگردانم،مردم بالای سرم نیست،تمام حرفاش پوچ در اومده،چرا از دوست داشتنم کم نمیشه،چرا جرات دل کندن ندارم نمیدونم،این چه مصیبتیه،دامن گیرم شده،تاوان کدام گناه رو پس میدم نمیدونم؟
- - - Updated - - -
نمیدونم چه عنوانی برای زندگیم انتخواب کنم ،توی این سه ماه بدترین روزهای زندگیمو طی کردم از خودم متنفرم ،به دخترام نگاه میکنم دلم اتیش میگیره،من چه کردم با دسته خودم..
میشل (دوشنبه 28 اسفند 91)
تشکرشده 2,912 در 637 پست
سلام
آروم باشید گاهی یک اشتباه منجر به اشتباهات دیگه ای میشه گاهی ما آدمها عقلاً و منطقاً میدونیم کارمون اشتباست ولی احساسن انجامش میدیم اینکه شما ازدواج پنهانی با یک مرد زن دار کردید اشتباه بزرگی بوده. اما الان دیگه 8 سال گذشته . کاری که الان باید بکنید اینه که ابتدا حق قانونی خودتون رو بگیرید چون برای آینده و زندگی امروز نیاز خواهید داشت سعی کنید به اون مرد کمتر فکر کنید و خوب خودتون رو جای همسر اولش بگذارید ببینید چه حالی خواهید داشت اینکه شما راه رو اشتباه اومدید خودتون هم قبول دارید اما اینکه بخوایید راه اشتباه رو با بار کج ادامه بدید به سرمنزل نخواهید رسید سرمنزل شما آرامش دائمیه که توی این جور زندگیا پیدا نمیشه . سعی کنید به خودتون مسلط باشید درک کنید که جدایی همیشه بدترین راه نیست و شرایط تعیین کننده است . از حالا سعی کنید به بچه هاتون واقعیت رو بگید نا در آینده دچار چالش نشید خودتونو محکم و استوار برای هر چیزی آماده کنید . به هر حال بهتره صبر پیشه کنید و از خدا مدد بطلبید زیاد فکر و خیال نکنید به بچه هاتون فکر کنید آینده و زندگی شما دو تا دختر گلیه که دارید نه مردی که باید دائم حواسش به دو تا زندگی باشه. بچه هاتونو دریابید و به عشق اونا زندگی کنید با اون مرد یا بدون اون مرد شما باید به فکر دختراتون باشید. چون ممکنه در آینده از این ماجرا ضربه روحی بخورن. مراقب خودتون هم باشید . توکل و استمداد از خدا و دعا برای رهایی از آنچه به ضررتونه و هر چی خیر باشه واستون پیش بیاد
نمی دانم چه کرده ام
اما
می دانم به تو نیاز مندم
roze sepid (جمعه 02 فروردین 92), shabe niloofari (دوشنبه 28 اسفند 91), میشل (دوشنبه 28 اسفند 91), شیدا. (جمعه 02 فروردین 92), صبا_2009 (سه شنبه 29 اسفند 91)
تشکرشده 6,911 در 1,649 پست
دوست عزیزم.
احساسی که داری رو درک می کنم. خیلی وضعیت سختیه. اما قوی باش، آسمون که به زمین نیومده، این وضعیت هم قطعا باید یه راه برون رفتی داشته باشه. آروم باش تا بتونی راهش رو پیدا کنی.
سعی کن به خودت کمک کنی که آرامش رو کسب کنی. اگه منتظر امداد دیگران باشی، ممکنه هیچوقت این امداد بهت نرسه! پس خودت دست به کار شو.
عزیزم این رو بپذیر که همسر اول شوهرت وضعیتی به مراتب بدتر و تلخ تر از شما داره. درکش کن، اون هم یک انسانه! اینطوری خودت هم آروم تر میشی.
من یه اسم برای تاپیکت پیشنهاد میدم، اگه مورد قبولت هست، تو پست بعدی از مدیران بخواه عنوان رو تغییر بدن که دوستان بتونن بهت جواب بدن.
همسر دوم هستم، چطورکنترل زندگیم رو در دست بگیرم؟
rozaneh (دوشنبه 28 اسفند 91)
تشکرشده 409 در 163 پست
کاری که شما کردید بهش میگن عشق دزدی ، دزدیدن همسر یک زن دیگه بدترین کاریه که میشه در حق یک زن انجام داد، شما اون زن رو خرد کردید ، زندگیش رو به هم زدین ، آرامش بچه هاشو به هم زدین و بچه های اون زن و خودتون رو از نعمت داشتن پدر محروم کردین.
هیچ زنی طبق غریزه و خلقت زنانه اش دوست نداره همسرشو با زن دیگه ای شریک بشه ، شما هم از این موضوع مستثنا نیستید و رنجتون به خاطر اینه که همسرتون مرد شما نیست. نکته اینه که اینجا شما سعی کردین مرد زن دیگه ای رو از چنگش در بیارین که موفق نشدید و برای خودتون و فرزندانتون جهنم ساختین.
از زندگی اون مرد برای همیشه خارج بشین ، سعی کنید با کمک روانپزشک به روال عادی زندگی برگردین و بچه هاتون رو بزرگ کنین. عشق در وقت مناسبش به سراغتون میاد ، اما مراقب باشید که عشقتون خونه زن دیگه رو ویران نکنه.
barani (یکشنبه 04 فروردین 92), roze sepid (جمعه 02 فروردین 92), sookoot (سه شنبه 06 فروردین 92), سنجاب بازیگوش (سه شنبه 29 اسفند 91)
تشکرشده 9 در 6 پست
واقعا عشقی وجود داشته؟؟؟ چرا با وجود عشق همسر رسمی اختیار کرده؟چرا سراغ بیوه نرفته؟چرا دختر گرفته؟؟چرا
- - - Updated - - -
چرا ؟چرا دزد خطاب میکنید؟خوب بود پامو تو یه کفش میگردم میگفتم طلاقش بده؟؟من از کلمه طلاق متنفرم،چه برای خودم ،چه دیگری
تشکرشده 9 در 6 پست
چرا اینجا کسی نیست به معنای واقعی همدردی کنه؟نه خودشو جای شخص خاصی بذاره!!بیاید به جای صفت گذاشتن برای دیگری دنباله چاره باشیم!فکر کنیم اگه این اتفاق برامون می افتاد چه میکردیم..ادم متاسف میشه که هنوز کوته فکری ها باقی مونده ،وچیزی قرار نیست عوض بشه
- - - Updated - - -
شرایط منو با این دید نگاه کنید که پای دوتا بچه وسطه ،اینده اینا به خاطر احساسات وعواطف باید خشه دار بشه؟ای همزبان محترم؟که منو راهنمایی میکنید به رفتن ودنبال عشق تازه گشتن؟؟اگه عشق حرفه اول و میزد شک نکنید اینکارو خیلی سال پیش میکردم؛نه دوتا بچه بیارم با سرنوشته اینا بازی کنم الان مهمتر از خودم احساسم دخترامه ،من 23سالگی مادر شدم،شاید شمایی که منو راهنمایی میکنی به دنبال عشق تازه گشتن تو فرصت مناسب چیزی از مادر بودن یا پدر بودن جگر گوشه داشتن نمیدونی؟وفقط دنباله عشقی...
- - - Updated - - -
تو قانونه طبیعت یه زن نمیتونه قلبشو به دو تقسیم کنه:برای جنس مخالف منظورمه،ولی میتونه تمام اعضای خانوادشو دوست داشته باشه!ازخودش بگذره،برای بچه هاش،نخوابه تا بالای سر بچه اش که تب داره کنترل تب کنه!نخوره تا بچه اش سیر بشه! نپوشه تابچه اش بهترینو بپوشه!!اما یه مرد میتونه در ان. واحد ابراز علاقه به چند،خانوم کنه..قلبشو تقسیم کنه !!میتونه چتری برای دو نفر باشه!همه قصدها ومنظور ها ویران کردن نیست!!خراب کردن نیست!!این حسه حسادت چه حسه بی رحمیه که حاظر نیست تقسیم شادیها کنه..
- - - Updated - - -
واقعیت خودمم با دو همسره مخالفم چرا دروغ بگم!ولی باید تو شرایطش قرار گرفت و بعد قضاوت کرد...سخته بشه عشق و تقسیم کرد ولی قیول کنید ما حاظر به تقسیم هیج چیز به معنای واقعی نیستیم!!من حقه همه مردها اداره دو زندگی رو نمیبینم ولی چرا تو شراسط خاص که پای بچه وسط باشه یا بخاطر موقعیت خانوادگی و اجتماعی طلاق بخواد موقعیتو بهم بریزه وامکان مالی 100%وجود داشته باشه اشکالی نداره!فکر نکید برای پوشوندنه کار خودم میگم باور کنید که نه
- - - Updated - - -
اگه اشتباه تایپی پیش میاد عذر خواهی میکنم چون از طریق مبایل ارتباط برقرار. میکنم کلماتو به درستی نمیبینم
- - - Updated - - -
خودمم قصد دو همسره شدن رو نداشتم دروغ گفتن به شما برای زندگی من تاثیر نمیتونه داشته باشه !پس لطفا باور کنید جز حقایق چیز دیگه ای نیست،22سالم بود که تو خانه خدا با همسرم اشنا شدم !!نه نه اشتباه نکنید منظورم از آشنایی رفیق شدن یا ارتباط بر قرار کردن نیست،تو یه کاروان بودیم انشالله قسمته همه بشه،اونایی که مشرف شدن میدونن،بنده از تمام لحظات فیلم برداری میکردم روز اخر چند نفری درخواسته فیلمو کردن و من قول دادم برای همه سی دی کنم ،منزل ما اون موقع خ فلسطین بود حدودا 1ماهی گذشته بود یه روز ظهر که تو بانک بودم با همسرم بر خورد کردم از فیلم پرسید و گفت دفتر کاریش همین نزدیکیاس شماره دادم تماس گرفتن برای بردن سی دی قرار گذاشتیم ،بردن سی دی همانا و هر روز عصر ایشونو به بهانه های مختلف نزدیک شما بودم گفتم احوالی بپرسم همانا!!چشم باز کردم دیدم 3ماه گذشته ومن شدیدا عاشق شدم چون مرد رویاهام بود،در ضمن چون پدر وبرادری هم نداشتم فکر میکردم جای خالی همه رو پر کرده،نا گفته نمونه هدیه های انچنانیش هم بی تاثیر نبود،به گفته خودش البته دروغ هم نیست ادمیه حرام و حلال حالیشه پیشنهاده محرمیت داد منم چون ازدواج قبلی نداشتم،وبا کره بودم تنها راه ازدواج رسمی بود!بدم نیومد از نظرم همه جوره کامل بود،تنها ایرادش متاهل بود که گفت منو دوست داشته باشی قبول میکنی!منو در گیر احساساتم کرد،به هر بدبختی وکشمکشی بود خانوادم که اصلی ترین مادرم بود راضی کردم در اصل عرصه بهش تنگ کردم ...بعد از 4ماه زندگی پنهانی نه برای من برای اون آغاز شد که الام 8سالی میگذره و ثمرش دوتا بچه هامن،این تمامه واقعیت زندگیم بود:-(
- - - Updated - - -
لطفا حالا بفرمایید بازم بنده دزدی کردم؟؟ویران کردم؟؟نمیگم کار درستی بوده ولی منم که سنگ نبودم احساس داشتم ؟شما خودتون وقتی گرسنه هستید اول خودتونو سیر میکنید یا اول به گرسنه های دیگه نگاه میکنید؟؟پس باید تو شرایط قرار گرفت شاید. اون موقع ادم خودشو واجبتر از دیگری بدونه لطفا احساسی جواب ندید!واقع بین باشیم حالا هم 8سالو اندی گذشته اینکه از زندگی این مرد سریعا خارج بشید شد جواب!!ای شمایی که جمع شدید گوش به درد هم بدید!!مشکله همو راهنمایی کنید اینه جواب؟بعد 8سال الان سریعا خارج شم تکلیف دخترا چی میشه!!الان دیگه برای این حرف که اشتباه کردیو نباید میکردی خیلی دیره،چون زمانه زیادی گذشته،برای من دیگه ماهی وجود نداره تا بخوام از اب بگیرم...پس خواهشن به جای توهینو صفت غلط گذاشتن رو کسی،فکر کنید منو درست راهنمایی کنید که بتونم استفاده درست کنم از تجربه هاتون از پیشنهاداتون &کمکم کنید دخترام آینده منو پیدا نکنن چاره درست بدون احساس پیدا کنید 'اگه خودم میدونستم که از شما کمک نمیخواستم،روانشناسم رفتم،صبور بودنو پیشنهاد کرده،اعتماد کردنو پیشنهاد داده(به همسرم)میخوام از زبان عام بشنوم نه فقط شخص خاص..منتظر راهنمایی و تجربه هاتون هستم
تشکرشده 2,912 در 637 پست
سلام
چرا اسم کاربریتو مصیبت گذاشتی ؟ خودتم بخوای سیاه نگاه کنی که نمیشه. تا حدودی تونستم بفهمم چی میگی . مادر بودن فلسفه خودش رو داره .اگر ازدواجتون همچنان پنهانی می موند شما این مشکلاتو نداشتین . اما حالا یک بحرانه و بحرانهای زندگی غیر از زمان و گذشت زمان دوای دیگری ندارن . زمان چیزیه که شما بهش نیاز دارید من میشناسم توی فامیلمون کسی رو که از همسرش جدا شد و دختراشو یکتنه به دندون کشید و بزرگ کرد باید توی دیدتون تجدید نظر کنید بچه ها بدون پدر هم بزرگ میشن و گاهی بدون پدر بزرگ شدن بهتر از داشتن اینچنین پدری که مال خودشون نیست و فکرش جای دیگریه اما بازم نمیشه گفت این ایده درسته گاهی شرایط از دست آدم خارج میشه و فقط زمان تعیین کننده است. شرایط سختی دارید این که به فکر بچه هاتونید خودش خیلی عالیه . ضمن اینکه گفتید برای شما دیگه ماهی وجود نداره تا از آب بگیرید اشتباهه اونجور که من فهمیدم شما هنوز جوانید و سنتون اون قدر نیست که شرایط ازدواج مجدد رو نداشته باشید .
نمی دانم چه کرده ام
اما
می دانم به تو نیاز مندم
roze sepid (جمعه 02 فروردین 92), میشل (جمعه 02 فروردین 92), صبا_2009 (سه شنبه 29 اسفند 91)
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)