به انجمن خوش آمدید

لینک پیشنهادی مدیران تالار همدردی:

 

"گلچین لینکهای خانواده، ازدواج و مهارتها(به روز شد)"

دانلود موسیقی و آرامش
دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 27
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 08 شهریور 93 [ 00:33]
    تاریخ عضویت
    1391-12-08
    نوشته ها
    18
    امتیاز
    1,212
    سطح
    19
    Points: 1,212, Level: 19
    Level completed: 12%, Points required for next Level: 88
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    31

    تشکرشده 7 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array

    Icon18 5سال دودلی و ناتوانی در تصمیم گیری ازدواج با پسری خوب

    سلام دوستان عزیزم
    خیلی وقته که تو تالار نبودم همه رو میشناسم اما با کاربری جدید اومدم
    دوستان شدیدا به کمک احتیاج دارم


    من دختری ام 23 ساله کارمند خاستگار زیاد دارم بدلیل شغلی که دارم ادمای زیادی منو برا ازدواج معرفی میکنن و تقریبا هفته ای یبار خاستگار میاد اما همشون ازون مدل بالان و خونه ما پایین شهره و بیشترشونم زنگ میزنن و دیگه نمیان

    من شرایط یزندگی خیلی خوبو دارم اما بدلایلی خارج از خودم نمیتونم با خاسگارای مطلوبم اشنا شم از جمله کلاس خانوادگی و خونه شیک .وپیک


    اصل مطلب:

    5سال پیش پسری که همشهریمون بود تو دانشگاه میدیدمش و ازش خوشم میومد هم سنم بود مثل داداش بود برام اون ی کلاس دیگه بود بالاخره ایشون ازم خاسگاری کرد اولش از ذوق سردرد گرفتم تا اینکه یه مدتی باهم اشنا شدیم

    و همچین جذابیتی برام نداشت و تند باش حرف میزدم تااینکه گفت : خیلی به هم نمیایم منم از خدام بود
    اما میدونستم که عاشقمه اما عاقل بود

    ترم بعد رفتم کلاس دیدم چندتا از درسای عمومی رو باما گرفته تقریبا تو کلاس لو رفت که بخاطر من اومده

    بازم اومد خاسگاریم و من رد کردم
    دست بردار نبود تو کلاس که میدیدمش حرس میخوردم از حرف زدناش ... اما وقتی اومد با خودم رودررو صحبت کرد خوشم اومدکمی ازش اما همیشه یه دافعه ای تو وجودم بود و هست این حس مزخرف ااز کجا میومد نمیدونم!!!!!!!!!!!!!

    چند بار اومد و گفتم نه حتی بعد از تموم شدن دانشگاه یچیزی منو ازش دور نگه میداشت احساس میکردم ازش بدم میاد
    اما اون ایرادی نداشت منظم و مرتب و درس خون و قیافه معمولی شاید دخترا حسرتشو داشتن اما من هرکاری میکردم نمیتونستم بعنوان همسر بش نگه کنم مثل داداشم بود انگار...نمیتونستم تصور کنم که میخامش...

    بعد ازینکه همه جی تموم شد بینمون یک سال بعدش فکرش عین خوره افتاد بجونم وقتی خاسگارا میومدن و با اون مقایسشون میکردم دیوونش میشدم بش احتیاج داشتم ....

    بالاخره بش اس ام اس دادم و کاری کردم که بهم پیشنهاد بده منم از خدام بود قبول کردم ...بش گاهی اس میدادم اما باز اون دافعه ی عجیب و ناشناخته و یه حس بد اومد سراغم داغونم کرد موندم که چی بش بگم ؟

    دعا دعا میکردم که بهم پیام نده اما اون حرف از مراسم عروسی و رویاهاش میزد(کاش منم دوسش داشتم)
    تا اینکه بش گفتم نمیتونم باهات باشم حسی بهت ندارم (غیر مستقیم)

    اون موقه که تموم شد احساس راحتی کردم اون گفت بذار خانوادگی ادامه بدیم و تو دیوونه ای...اما من نخاستم و ترس تو وجودم ریشه انداخت من تو این 5 سال فقط 2 بار حضوری باش حرف زدم

    از اون روز 1 سال گذشته و دوباره بش فک میکنم باز نمیدونم دوسش دارم یا نه باورتون شاید نشه چند کیلو لاغر کردم از بس فکر میکنم بش که دوسش دارم یا نه؟
    میترسم برم سراغش دوباره اون دافعه بیاد سراغم اون حس بد
    الان برا دکترا میخونه میترسم بش ضربه بزنم و از درس بندازمش

    اون پسری خوب و مومن و اهل تفکرو سازگار و خانواده داره.... بخاطر تردیدم ازش بگذرم یا بش فک کنم
    دوس دارم باشه و بی منت بهم کمک کنه که بفهمم میتونم دوسش داشته باشم یا نه؟ اما میدونم خودخواهیه



    در ضمن اون همه شرایط منو دوست داشت اما من همیشه ازش فراری بودم و وضع الانم شده این خاسگارایی که عقلشون به چششونه


    من تو این سرگردانی چه کنم ؟ نمیدونم دوسش دارم یا نه چرا باز بش فک میکنم؟

    هروقت میاد سراغم ازش بدم میاد هروقت میره میخام برم دنبالش

    خانوادمم ذله شدن از دستم کمکککککککککککککککککککککک


    از تجربه هاتو ن بگین کمکم کنید
    ممنونم که خوندید

  2. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    جمعه 03 مهر 94 [ 16:31]
    تاریخ عضویت
    1391-10-27
    نوشته ها
    991
    امتیاز
    7,073
    سطح
    55
    Points: 7,073, Level: 55
    Level completed: 62%, Points required for next Level: 77
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    2,771

    تشکرشده 1,881 در 749 پست

    Rep Power
    113
    Array
    سلام عزیزم . من که فکر می کنم دوسش نداری. عادت کردی که بهت علاقه مند باشه . عاقلانه نگاه می کنی می بینی خوبه . حیفت میاد از دستش بدی.اما وقتی پا پیش می ذاره می بینی اون حس عاشقانه رو نداری . من هم یه سال با کسی همین وضعیت رو داشتم و آخر نه گفتم. الان یه ماهه . اما دارم دق می کنم. به خاطر این که همه دوسش داشتن و قبولش داشتن و واقعا ایرادی نداشت. اما من نتونستم. بارها بهش جواب رد دادم. هر بار که می رفت از جواب ردم پشیمون می شدم. اما وقتی بر می گشت باز می دیدم بی احساسم. مشاور بهم گفت که من بهش عادت کردم. علاقه ندارم . فقط امیدوارم منو حلال کنه.
    در مورد توام فکر می کنم بی خیالش شو. اونم از این همه امیدواری و نا امیدی خسته شده مسلما. بذار پی زندگی خودش باشه . برای توام قرار نیست همیشه خواستگار اون مدلی که تعریف کردی بیاد. ایشالا یکی میاد که متوجه میشی احساس و علاقه داشتن خیلی بهتر از به زور خودت رو مجبور کردن به علاقه ست . :)

  3. کاربر روبرو از پست مفید asemani تشکرکرده است .

    SAREH 68 (سه شنبه 08 اسفند 91)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 08 شهریور 93 [ 00:33]
    تاریخ عضویت
    1391-12-08
    نوشته ها
    18
    امتیاز
    1,212
    سطح
    19
    Points: 1,212, Level: 19
    Level completed: 12%, Points required for next Level: 88
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    31

    تشکرشده 7 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام ساره جان مرسی از راهنمایییت

    اما یه حرفی است که میگه عقل وظیفه ش این هست که دست احساس رو بگیره و ببره بسمت مقصود بعد ااز اونه که عقل و احساس باهم توی مسیر زندگی همراه میشن... میام جامیدونی احساس هر روز یه خواسته ای داره ثابت نیست.من موردی داشتم که فک میکردم خیلی دوسش دارم برام جاذبه داشت همیشه منتظرش بودم وقتی اس ام اس میداد قلبم یجوری میشد دوس داشتم این حس رو ...اما اتفاقی افتاد که فهمیدم اهل زندگی نیس.

    چرا اینطوریه؟ اونا که خوبن ادمو جذب نمیکنن اونا که عاشقشون میشی نابکا از اب در میان

    خودت چقدر مطمانی که تصمیم درست رو گرفتی؟ مطمانی بهش فکر نخواهی کرد ؟ منم یسال همینو بکسی گفتم که شک داشت اما حالا باز شک دارم..

    دوستان نظر بدین لطفا ...صرفا با عقل میشه خوشبخت بود ؟ قبل از ازدواج دوست داشتن و جاذبه مهمه ؟ یا فقط با منطق تصمیم بگیرم؟ یا دنبال

    احساسم برم و فکر شرایط و خواسگارای از دست رفتم نباشم؟

    چرا همدردی کمکم نمیکنه؟ وای خدا


    منطق میگه از هر لحاظ به من میخوره و خاستگار اینجوری نخواهم داشت.

  5. #4
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    جمعه 03 مهر 94 [ 16:31]
    تاریخ عضویت
    1391-10-27
    نوشته ها
    991
    امتیاز
    7,073
    سطح
    55
    Points: 7,073, Level: 55
    Level completed: 62%, Points required for next Level: 77
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    2,771

    تشکرشده 1,881 در 749 پست

    Rep Power
    113
    Array
    نمی دونم تصمیمم درست بود یا نه . اما اینو مطمئنم که برای انتخاب همسر باید قطعی مطمئن بشی. با شک نمیشه وارد شد. من که نتونستم. وقتی اون خوشحال بود و تعریف می کرد و می خندید ، اما من با خودم فکر می کردم چقدر بی مزه ست ، حرفاش که خنده دار نیست ! و بهش بی محلی می کردم. هم خودم عذاب می کشیدم ، هم اون . نمی تونستم پایه رو بذارم رو احساسی که شاید به وجود نمی اومد. اون وقت یه عمر با چی زندگی می کردم. آدم هم نیاز داره محبت کنه ، هم نیاز داره محبت ببینه . من نمی تونستم محبت کنم. به صرف دلسوزی و ترحم و عقل هم نتونستم تصمیم بگیرم. به قول خودت بعضی ها هم هستن که آدم دوسشون داره ، اما عاقلانه نیست. عشق و احساس باید با هم همراه باشن. اگه یکیش نبود بدون یه پای قضیه می لنگه . همونطور که اون انتخاب ها عاقلانه نبودن و ازشون گذشتی ،اگه این هم عاشقانه نیست باید ازش گذشت
    خانمی نگفتی چرا از دستش حرص می خوردی و این چیزا ؟ درباره رابطه ت بیشتر توضیح بده . چرا فقط دو بار حضوری رفتی بیرون ؟ شاید اگه بیشتر می رفتی می دیدی علاقه داری بهش . از کدوم رفتاراش بدت می اومد؟ آیا ارتباطتون بیشتر تلفنی بود ؟ اینارو بیشتر توضیح بده

  6. کاربر روبرو از پست مفید asemani تشکرکرده است .

    SAREH 68 (سه شنبه 08 اسفند 91)

  7. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 08 شهریور 93 [ 00:33]
    تاریخ عضویت
    1391-12-08
    نوشته ها
    18
    امتیاز
    1,212
    سطح
    19
    Points: 1,212, Level: 19
    Level completed: 12%, Points required for next Level: 88
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    31

    تشکرشده 7 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نمیدونم چرا حرص میخوردم دوست نداشتم تو کلاس ما حرف بزنه

    مساله اینه که من خیلی بهش اعتماد داشتم و میشناختمش و بهش احترام قایل بودم و هستم اصلا دوس ندارم اذیتش کنم

    اولا چند روز یبار باهم تلفنی حرف میزدیم .حضوریم یبار تو دانشگاه اومد و ازم خاست که بیان خاسگاری اما نذاشتم دومین بارهم باهم رفتیم بیرون و

    خیلی زود تمومش کردم تقریبا نیم ساعت .حتی این فرصت رو از خودم گرفتم که بیشتر باهاش باشم و بفهمم.

    ازم خاست که برم از دوستاش دربارش بپرسم رفتم از دوست مشترکمون که همکلاسی دخترش بود. دوست نزدیک منم بود پرسیدم

    باورم نمیشد هرچی تونست دربارش گفت فک نمیکردم همچین ادمی باشه پسره. بعد ازون خیالم راحت شد که اونو نمیخام چون اون دوستم خیلی برام قابل اعتماد بود و همکلاسیشم بود

    اومدم قاطعانه ردش کردم بعد از دو سال فهمیدم که او دختر بهش پیشنهاد ازدواج داده باورم نمیشد وقتی فهمید که من اینو میدونم بستری شد از شدت

    استرس .این عاشقش بوده. دختری که خاسگار زیاد داشت با خانئاده ی عالی من چرا نخاستمش؟

    مگه دوست داشتن همین احترام و اعتمادو صداقت نیست؟

  8. #6
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    جمعه 03 مهر 94 [ 16:31]
    تاریخ عضویت
    1391-10-27
    نوشته ها
    991
    امتیاز
    7,073
    سطح
    55
    Points: 7,073, Level: 55
    Level completed: 62%, Points required for next Level: 77
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    2,771

    تشکرشده 1,881 در 749 پست

    Rep Power
    113
    Array
    یعنی دوستت در موردش بد گفت ؟ متوجه نشدم بعدش کی بستری شد ؟ دوستت یا این آقا ؟ این که تو بهش احساس عاشقانه داری یا نه هنوز مشخص نیست . اما اصلا و اصلا نباید فکر کنی که چون دوستت خواستگار زیاد داشت یا خانواده خوب داشت و از ایشون خوشش اومده بود ، دلیل بشه که تو هم بهش علاقه مند بشی ! دختر خوب مسطله شخصیت آدمهاست . ممکنه دوستت به خاطر شخصیت خاصی که داره عاشق این پسر بشه ولی تو دقیقا به علت شخصیت متفاوت از دوستت نتونی بهش علاقه مند بشی . من خودمم همین فکرو می کردم . اون آقا حتی از طرف خانم ها پیشنهاد می گرفت . اما خب در من توانایی علاقه مند شدن بهش نبود. در عین حال که می خواستم همچین آدم ارزشمندی در زندگیم باشه . دوست داشتن به همراه خودش اعتماد و احترام و صداقت رو میاره . اما دوست داشتن داریم تا دوست داشتن. این سه مورد که گفتی در همه دوست داشتن ها مشترکه . مثل علاقه تو به پدر یا مادرت . اما این نوع دوست داشتن همسر که من بهش میگم علاقه عاشقانه متفاوته. در واقع تو آرزو می کنی کنارش باشی. همسرش باشی . آیا این احساس رو داری ؟ می شینی تو خلوت خودت به در کنارش بودن گاهی فکر کنی؟
    امیدوارم بقیه دوستان هم شرکت کنن تا ما بهتر راهنمایی بگیریم.

  9. کاربر روبرو از پست مفید asemani تشکرکرده است .

    SAREH 68 (چهارشنبه 09 اسفند 91)

  10. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 08 شهریور 93 [ 00:33]
    تاریخ عضویت
    1391-12-08
    نوشته ها
    18
    امتیاز
    1,212
    سطح
    19
    Points: 1,212, Level: 19
    Level completed: 12%, Points required for next Level: 88
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    31

    تشکرشده 7 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    آره دوستم بد گفت و از چشم انداختش بعد که من بهش گفتم میدونم چیکار کردی مریض شد... من تو تنهاییام به زور سعی میکنم خودمو کنارش قرار بدم

    ببینم چه حسی دارم اما باز نمیفهمم بقول خاهرم اینکه بدونیم کسی رو دوس داریم یا نه جز اولیات و بدیهیات شایدم میدونمو خودمو زدم به اون راه.

    امیدوارم مشاوران ازدواج به دادم برسن تا به تصمیمی برسم.

  11. #8
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    جمعه 03 مهر 94 [ 16:31]
    تاریخ عضویت
    1391-10-27
    نوشته ها
    991
    امتیاز
    7,073
    سطح
    55
    Points: 7,073, Level: 55
    Level completed: 62%, Points required for next Level: 77
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    2,771

    تشکرشده 1,881 در 749 پست

    Rep Power
    113
    Array
    ناراحت نباش عزیزم . خواهرت راست میگه . دوست داشتن جزء بدیهی ترین چیزهاست. تو به شرایط اون داری نگاه می کنی و با خودت میگی حیفه همچین کسی رو از دست بدم ! همین که به زور در ذهنت می خوای خودت رو کنارش قرار بدی نشونه همینه . وقتی کسی رو دوس داری آرزوته که در کنارش قرار بگیری. یه سری تست هایی هم هستن که نشون میدن به فرد علاقه داری یا نه. یه تست آمریکایی هست که ترجمه شده . بگردی می تونی پیداش کنی. می خوای از اونم استفاده کن. من تست کردم. جوابش این شد که بهش علاقه نداری :|

  12. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 08 شهریور 93 [ 00:33]
    تاریخ عضویت
    1391-12-08
    نوشته ها
    18
    امتیاز
    1,212
    سطح
    19
    Points: 1,212, Level: 19
    Level completed: 12%, Points required for next Level: 88
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    31

    تشکرشده 7 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    چرا هیشکی کمکم نمیکنه؟

    همدردی مثل همیشه نیست!!!!

  13. #10
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 01 فروردین 98 [ 02:42]
    تاریخ عضویت
    1391-9-10
    نوشته ها
    485
    امتیاز
    9,513
    سطح
    65
    Points: 9,513, Level: 65
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 137
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    1,478

    تشکرشده 1,276 در 407 پست

    Rep Power
    74
    Array
    سارا جان
    امیدوارم از حرفم ناراحت نشی اما داری از احساس یه پسر به خودت سواستفاده میکنی! ایشون بهت ابراز علاقه کرد اما قبول نکردی با اینحال دلت نمیاد ولش کنی و به معنای واقعی اونو به عنوان زاپاس نگه داشتی. در واقع هیچ حس خواهرانه ای هم بهش نداری و تنها چیزی که بهش فک میکنی اینه که اگه یه روز کیس مورد نظرتو برای ازدواج پیدا نکردی یه نفر باشه که حداقل مطمئنی دوست داره و بتونی به ازدواج باهاش فکر کنی. امیدوارم فکرم اشتباه باشه

  14. 2 کاربر از پست مفید sara 65 تشکرکرده اند .

    اثر راشومون (دوشنبه 12 فروردین 92), سنجاب بازیگوش (چهارشنبه 14 فروردین 92)


 
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. ناتواني در تصميم گيري خانواده دختر
    توسط mohammadee در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: دوشنبه 24 اسفند 94, 17:01
  2. راه حلي برا خود ارضاي پسر5سال.نيم
    توسط سميرا66 در انجمن طــــرح مشکلات کودکان: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: جمعه 25 اردیبهشت 88, 19:46
  3. +توان تصمیم گیری
    توسط mersad32 در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: چهارشنبه 19 فروردین 88, 07:41
  4. چطورباپسر2.5ساله ام رفتارکنم
    توسط فرشان در انجمن طــــرح مشکلات کودکان: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 15
    آخرين نوشته: شنبه 28 دی 87, 18:51
  5. رابطم با پسرم ( 5ساله) خوب نیست
    توسط milad153 در انجمن مقالات و مطالب آموزشی در مورد خانواده
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: چهارشنبه 24 بهمن 86, 20:07

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1404 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 21:21 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.