سلام دوستان
من قبلابهتون چندتاپست دادم
واولين پستم مشكل خودم كامل نوشتم
راستش خودمن هم بعضي وقتها نميدونم مشكل ازكجاآب ميخوره ومن چرا اخلاق وروحيه من اينطورميشه
من قبلا شكست عشقي خوردم وسراين شكست عشقي خيلي زجركشيدم وتاالان هم دارم تاوانش پس ميدم...پسرموردعلاقه بااينكه1سال ونيمه ازدواج كرده ولي الان باگذشت اين مدت دوباره دلتنگش ميشم...خصوصاازوقتي كه واردتالارشدم ومشكلات ديگران خوندم بدترشدم
من چندماهي هست كه فراموشش كردم.......بزاراحساسم كامل بگم شايداگه بگم فراموشي حساب نشه...ولي ميگم يعني به مرحله اي رسيدم كه باازدواج كردنش كناراومدم وآدمي كه اگه به يه هفته برسه وصداش نشنوم ديوونه ميشدم ولي ديگه برام عادي شده كه چندماه صداش نشنيدم...خلاصه روزي رسيد كه شايد هفته اي شايديك بارهم به فكرش نيفتم...خيلي هم ازاين موقعيتي كه بهش رسيدم خوشحال بودم ولي متاسفانه الان يه مدتيه كه دوباره به اون حالت روزاي اول قطع رابطم بااون برگشتم...يعني ازموقعي كه اومدم تالار ومشكلات دختروپسرخوندم حالتم اينجورشده
خيلي ناراحتم.......ميترسم باز زندگيم سياه بشه وبازروزاي زجرآور ودشواري سراغم بياد
بازدوباره اون حسرتها....اون گريه ها ودوباره ياد آوري خاطره هايي كه تموم شده ميكنم....ميدونم كه يادآوريشون روحيه من خراب ميكنن ولي بازم به ذهنم ميان وفكرش ميكنم وخيلي حسرت گذشته ميخورم...وحس ميكنم كه من يه شكسته خورده هستم واونوازذست دادم......خيلي وقتهاتوفكرم زندگي اون وزنش تصورميكنم وبعد زندگي كه من واون باهم تصورميكرديم روتجسم ميكنم وحسرت ميخورم كه چرا همچي بهم خورد............اعصابم خورده كه چراروحيم دوباره مثل سابق ميشه.....مشكلم اينه كه زوددلم ميگيره.......هركاري بكنم شادنميشم وهمچي برام بي مزس...
يه راهي بهم بگيدكه دلتنگ نشم ودلم نگيره........مشكل من اينه تروخدابه من راه درست بديد يه چيزي كه به دردم بخوره...من زندگيم دوست دارم نميخوام زندگيم بخاطركسي كه ازخيلي وقته رفته وديگه برنميگرده بخاطرافكاري كه ازگذشته ازش دارم...........تلخ بشه ميخوام ازشراين دلتنگيها واين بغضهاراحت بشم.......تروخداكمك كنيد
علاقه مندی ها (Bookmarks)