در تاپيك قبلم گفته بودم كه خانواده ي همسرم قولهايي زيادي به ما دادند ولي عمل نكردن به هيچكدومشون .و گفته بودم كه مادرم خيلي ناراحته و مدام به من قولهاي اونا رو ياداوري ميكنه.
هنوز اين مشكل ما حل نشده.
مدام ميپرسه كه خانواده ي شوهرت چيزي راجع به خريدن ماشين يا خونه يا خرج ادامه ي تحصيل تو نگفتن؟
هر چه قدر كه من ميگم مادر من ،من انتظاري از اونا ندارم به خرجش نميره و ميگه از خانواده ي شوهرت بدم مياد اونا دروغگو و مكار و بد هستند.
اين مسئله خيلي داره من رو اذيت ميكنه.
هر چقدر من موضوع حرف رو عوض ميكنم
بهش ميگم كه ما دوست داريم با تلاش خودمون موفق بشيم.
بدون منت هيچكس .
بازم حرف خودش رو ميزنه .
ميگه وظيفشونه،
بايد انجام بدن.
حقتونه.
شما ها زرنگ نيستين.
ازشون بگيرين .
ديوونه دارم ميشم رسما.
باعث ميشه بعضي وقتا از خانواده ي شوهرم متفر بشم.
خسته شدم.
چه كار كنم ايا رابطمو كم كنم با مادرم ؟اين موضوع خيلي داره اذيتم ميكنه.
علاقه مندی ها (Bookmarks)