سلام دوستان همدردي
ممنون ميشم با نظراتتون راهنماي خوبي برام باشين
يكي از همكاران يه قسمت ديگه تو شركت از طريق واسطه يكسال و خورده اي پيش خاستگاري رو مطرح كردن بلافاصله حرف زديم و1بار همديگرو ديديم.اما ديدم خبلي حساس هستن (خيلي بيشتر از من كه خودمو حساس و احساساتي ميدونم) گفتم نه.2روز بعد تماس گرفتن قهر كار خوبي نيس منكه شوكه شده بودم گفتم شوخي ميكنين ما كه تموم كرديم و قول داد رو حرفام فكر كنه و از حساسيتاش كم كنه كه زمان بره.موافق بودم تا اينكه 1روز تماس نگرفت منم نتماس گرفتم 2،3بار اما آنتن نميداد اونم ديد من تلاش ميكنم اما صدا نمياد بخودش زحمت نداد منو بگيره و به اين راحتي رابطه پرشور و عشق نابش تموم شد.شووووووووووووووووووووو وك
1سال بعد كه حدود 8ماهه پيشه بطور اتفاقي زنگ زده بود كه بعدا ديدم.چون شمارشو نداشتم زنگ زدم و ديدم اينه كه گفت دستم خورده بود و........و اين رابطه دوباره شكل گرفت .از لحاظ اون انگار نه انگار............متاسفانه به مرد ايده آلم حتا نزديك هم نبود.قيافه،تحصيلات،كار ،خانوادهو روابط اجتماعيشون پايينتر از من كه قبول نداشتن.نميدونم چرا اما ادامه دادم برخلاف نظر ديگران كه ميگفتن بدردت نميخوره.خودمو گول ميزدم نه عاشقمه خوشبختم ميكنه.....................اما اين آقا بسيار بيخيال بودن فقط وععععععععععععععععدددددددد ددددددده تا دلتون بخاد.اينجوري براتونبگم كه 6ماه با حرف منو بازي دادن.يه نمونش اينكه حرفا اصرار زودتر بريم خونه خودمون اينكارو ميكنم اون كارو ميكنم اما هييييييييييييييچ قدمي برنميداشتن.چندبار خاستم تموم كنم نذاشت آخر سرس 2ماه وقت خاست كارا رو بكنه وگرنه خودش بره.خيلي اميدوار بودم اما 2ماه تموم شد و هييييييييييييييييييييچي.ت وم كردم اما مثه ديوونه هام مثكه منتظرشم
فقط حرفاش بود منو تو رابطه نگه داشت اما توخاااااااااااااالي
علاقه مندی ها (Bookmarks)