
نوشته اصلی توسط
hhhhhhh
سلام...
پسری 25 ساله هستم که حدود 4 ساله با دختری که بهش علاقه داشتم دوست هستم.توی دانشگاه اشنا شدیم و علاقه مند.از اول قصدم ازدواج کردن باهاش بوده...
اوایل خیلی دوستش داشتم ام به مرور احساس میکنم دیگه اون عشق اولیه وجود نداره و خیلی برام عادی شده...
رابطه ی جنسی نداشتیم با هم و همیشه نیاز بهش رو حس میکنم. واقا دختر خوبیه از هر جهتی ک فکرش رو میکنم اما حدود یکساله اندامش برام خیلی مهم شده..خودمم چاقم خیلی کم ایشون هم چاقه باز خیلی کم اما واقعا این چاقی برام ازار دهند ه شده. چند بار که با هم بری خرید لباس رفتیم و من تقریبا اندامش رو دیدم کاملا جا خوردم. حس میکنم اگر با این اندام ساعتها کنارم باشه تحریک نشم
و بعد از اون کلا ذهنم درگیر پیدا کردن عیب نقصها شده و روز به روز عیبهای بیشتری پیدا میکنم که شاید واقعا عیب نباشه اما من به عنوان عیب نگاه میکنم....
از همون ابتدا که این احساس رو نسبت به اندامش پیدا کردم بهش گفتم و خودشم گفت اره باید لاغر بشو و میشم و این حرفا اما هیچ.وقت این قضیه به حقیقت نپیوست...
سینه های بزرگی دارن و باسن کوچیک تقریبا چیزی خلاف اونی ک سلیقه ی منه...و کلا خانوادگی خانمهای چاق دارن (سن و سال دارهای بالا 40 سال خیلی چاق) و من از این قضیه وحشت دارم ک روزی با چنین زنی زندگی کنم
یه عیب دیگه بودی عرق ایشون هست که از من که پسرم بسیاز ازار دهنده تره . معمولا خودم بهشون اسپری ام رو میدم وقتی دارم اذیت میشم...حتی وقتی قبل از بیرون رفتنمون حموم میرن و عطر میزنن باز بعد از چند ساعت بیرون بودن این بو برای من اذیت کننده میشه و هر قدر بهشون توصیه میکنم برای این موضوع به دکتر مراجعه کنن بلکه دوایی شد رد میکنن
احساس میکنم گیر افتادم و اشتباه کردم که این رابطه رو شروع کردم
همه ی ذهنم درگیرشه ...اما واقعا نمیدونم باید تمومش کنم با همه ی خوبی هایی ک سراغ دارم ازش یا نه...اگر نه واقعا نمیدونم میتونم با این اندام کنار بیام یا نه...کلا ادم خیلی ایدهال گرایی هستم...
میدونم لاغر کردن هم کار ساده ای نیست چون گفتم خودم هم کمی چاقم و به سختی بعضی اوغات وزنم رو کم میکنم و معمولا باز میشم همونی ک هستم.
ممنون میشم راهنماییم کنید
علاقه مندی ها (Bookmarks)