سلام
دوستان من قبلا مشکلم رو مطرح کردم و راهنمایی هایی رو از شما گرفتم
اما احساس می کنم مشکل رو در یک بعد تعریف کردم و مساله رو به طور کامل باز نکردم
حالا می خوام به نوع دیگه ای مشکلم رو مطرح کنم . امید راهنمایی از جانب شما دوستان رو دارم
من دختری 27 ساله هستم و با آقایی 29 ساله که همکارم هستن آشنا شدیم. بیشتر از یک ساله که ارتباط داریم و این آقا از همون روز اول از من خواستگاری کردن و اجازه اقدام رسمی رو خواستن. اما من ازشون خواستم که مدتی با اخلاقیات هم بیشتر آشنا بشیم و بعد اقدام کنیم . تو این مدت خوبی ها و محسنات زیادی از ایشون دیدم که مایلم همسرم این ویژگی ها رو داشته باشه
مثلا ایشون بسیار با ایمان هستن و نماز و روزه هاشون هیچ وقت قضا نمیشه
بسیار خوش برخورد هستن و تقریبا در محل کار همه ایشون رو دوست دارن
رفتار اجتماعی دارن و با وجود اینکه محیط کار ما بیشتر خانم ها هستن اما رابطه خیلی خوب و در حد متعادلی با همه داره . به طوری که نه حرفی پشت سرش زده میشه و نه کسی از برخورداش احساس ناراحتی می کنه
وضعیت مالی نسبتا معمولی با پشتکاری بالا داره که به زودی می تونه پیشرفت زیادی کنه
از نظر کاری ، در کار بسیار بسیار بسیار فعال و باهوشه و توجه همه رو به خودش جلب کرده . و به اصطلاح نونی که درمیاره واقعا حلال هست
خیلی مهربونه و توجه ویژه ای به من داره به طوری که مثلا یک بار بیماری من هزار بار احوالپرسی ایشون رو به همراه داره
خیلی پاکه در این یکسال نه نگاه بدی ازش دیدم و نه رفتار بدی نه حرف بیجایی
به تحصیلات و ادامه دادنش علاقه داره
خانواده دوسته
اما با وجود همه این ویژگی ها ما به مشکلات زیادی برخوردیم
این مشکلات عبارتند از
بحث هایی رو به علت اختلاف سلیقه و اختلاف فرهنگ داریم . مثل ارتباط با آقایون ، حداکثر ساعت بیرون موندن از خونه ، بحث پوشش در منزل و خارج از اون
مشکل مهم دیگه ای که داریم بحث عدم توازن احساساته . این آقا به شدت احساساتیه و حتی از من که یک دخترم خیلی احساساتی تره و هرگز تو این مدت به من اجازه دلتنگی نداده . یعنی حتی در روز نشده که چند ساعتی به من پیام نده و تماس نگیره تا من نگران بشم و به طرفش برم و خبری ازش بگیرم . طوری که من به عنوان یه دختر واقعا جایگاه خودم رو گم کردم .
مشکل دیگه مون بحث زود رنج بودن و آسیب پذیری ایشونه . به طوری که دیر جواب دادن یه پیام یا اختلاف سلیقه یا بحث جواب رد دادن به ایشون شدیدا باعث ناراحتیش میشه و جملاتی بیان می کنه که من واقعا دچار عذاب وجدان میشم . جملاتی مثل اینکه زندگی منو به پایان رسوندی ، منو نابودم کردی ، من به غروب عمرم رسیدم و این موارد ...
گاهی هم سر اختلاف عقایدی که سر ارتباط با دیگران داریم توهین می کنه . مثلا اگه عکسی دسته جمعی با همکلاسی هام گرفتم ایشون میگن که حریم بین زن و مرد رو رعایت نکردم و ایشون رو به حد سکته رسوندم
مشکل هم هست که بحث رفتار کنترلگر ایشونه . یعنی انقدر روی مساله ای اصرار می کنه و در عمل انجام شده قرارت میده که عملا می بینی در نهایت خواسته ایشون انجام شده و نه تو
بحث خانواده شون هست که با توجه به اینکه اونها مذهبی تر از ما هستن میگن که خانواده مخالفت می کنن ، اما در نهایت روی حرف ایشون حرفی نمی زنن . اما بحث خانواده و توافق اونها برای من خیلی مهمه
ممنون میشم دوستان راهنمایی کنن . هرچند که قبلا هم راهنمایی کردن اما راستش من مساله رو اینطور واضح بیان نکرده بودم
میخوام ببدونم این انتخاب چقدر عاقلانه س ؟
ممنون از همگی
علاقه مندی ها (Bookmarks)