
نوشته اصلی توسط
nanila
سلام دوستان
سه ماه پیش گفته بودم که
من و هم کلاسیم که هم سنیم بعد از چهار سال تحصیلمون که رابطه نزدیک داشتیم؛به عنوان همکلاسی نه بیشتر،ایشون گفتن که دو سه ساله به من علاقه دارن و ازم خواستگاری کردن.ازون جایی که شناخت خوبی روشون داشتم گفتن با خانواده بیان.که یک ماهی طول کشید و ما بیشتر آشناشدیم و علاقه بیشتر شد.اما خانوادم مخالفت کردن؛چون تکلیف خدمت و کارش مشخص نبود هنوز.و البته با قومیت ایشون که لر هستن هم مشکل داشتن.منم با توجه به مخالفت خانواده خواستم تا رابطمون تموم شه،سعی هم کردیم اما ایشون داشتن افسرده میشدن،منم دوسش داشتم و با دیدن عشق پاکش نمیتونستم ازش دست بکشم.رابطمون ادامه پیدا کرد اما ازون جایی که هردو افراد معتقدی هستیم برای شرعی بودن رابطمون عقد موقت کردیم.تو این مدت با هم معاشقه هم داشتیم چند بار اما دیگه بعد از عید کلا همدیگرو ندیدم.گفتش که تا نیام خواستگاریت دیگه همو نبینیم.
دنبال کارای امریش بود تا جور شه.وقتی اوکی شد قبل رفتن با خانوادم صحبت کردن و اونام راضی شدن فقط گفتن تو این مدت تحقیقات کنن.همه چیز خوب بود و دیگه منتظر تموم شدن آموزشی بودیم که واسم خواستگار اومد.حالا خانوادم زیرش زدن و میگن اون شرایط نداره و باهاش بدبخت میشی.چرا وقتی موقعیت بهتری هست اونو انتخاب نمیکنی؟همه فامیل مخالفن اونم به دلیل قومیتش!درضمن سطح علمی و اقتصادی خانواده من بالاتر از اونه.
نتیجه این شد که بابام کلا ردش کرد و رابطه تلفنی ما هم لو رفت و قرار شد قطع شه اما ازهم خبر داشتیم.تو این مدت اون سرد شد منم همینطور.البته اون همش میگفت که تو منو تنها گذاشتی و چرا رابطه رو قطع کردی.اما من واقعا آرامشمو از دست داده بودم و به خدا قول دادم قطع کنم رابطه رو تا تکلیفمون معلوم شه.این آقا با مادرم صحبت کرده و مامانم بهش گفته وقتی کار و ماشین داشتی بیا.اما من واقعا خستم.فراهم کردن اینا حداقل یکی دوسال طول میکشه.من ازینکه همه فامیل مخالفن میترسم.هیچ کس تائید نمیکنه این ازدواجو.پیش مشاور هم رفتم.
درضمن تو این مدت من از یک آقایی که سه سال از خودم بزرگتره و کار و خانواده خوشم اومده که احساس میکنم اون هم همین حسو داره.خواستگارای دیگه هم دارم.
اما نمیدونم تصمیم درست چیه؟همکلاسیم میگه نکیبخشمت رهام کنی.خدا حقمو ازت میگیره...
کمکم کنید
شما نشونه ی خاصی دارید که تو جامعه با دیدنتون بشه از دستتون فرار کرد؟
شما نمیدونی با خودت چند چندی از رو هوس با یکی بودی اسمشم گذاشتی عشقم، حالت رو بردی و بعدش که خواستگار بهتر اومده طرف رو ول کردی و از یکی دیگه خوشم اومده
واقعا با مثل شما میشه زندگی کرد؟چرا میخوای ازدواج کنی یکی دیگه رو هم بدبخت کنی؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)