با سلام
راستش من پارسال یه مشکلی داشتم که با توصیه دوستان توی فروم همدردی حل شد و الان یه مشکل دیگه ایی دارم که البته یه مشکل ریشه ایی هست ، اومدم اینجا تا درد و دل کنم ، شاید هم اصلا راه حل برای مشکل نباشه ولی حداقل خالی میشم .
من یه پسر 27 ساله هستم که تحصیلات دانشگاهی دارم و الان چند سالی هم میشه که مشغول به کار هستم . ولی مشکل من خانواده ام هستند . اونها علی رغم اینکه تحصیل کرده هستند ولی به شدت منو تحت کنترل قرار میدن ؛ هر کاری که میخام بکنم باید زیر نظر اونها باشه ، به عنوان یه پسر 27 ساله اگه یک ساعت از زمان معمول که میرسم خونه دیر تر برسم سریع زنگ میزنن به گوشیم که کجایی ؟ چرا نمیایی و ... .
ولی مشکل اصلیم عدم اعتماد اونا به من هست ، پدر و مادرم به خصوص پدرم هیچ اعتمادی به من نداره . من الان دارم یه قسمت کوچیکی را توی محل کارم میگردونم و مسئولیتی روی دوشم هست اما توی خونه عین یه بچه با من رفتار میشه .حتی برادر کوچیکم هم دیگه مثل چهار پنج سال قبل با من رفتار نمیکنه و یه جوری رفتار میکنه انگار من از اون کوچکترم .
9 ساله گواهینامه گرفتم ولی در حسرت این موندم که پدرم یه بار سوییچ ماشین را به من بده و بگه فقط استارت بزن ، تو این 9 سال 9 ساعت هم پشت ماشین نشستم همش میگه ماشینو میزنی به جایی یا اگر هم نگه با کارهاش و حرکاتش اینو نشون میده ، الان این قدر اعتماد به نفسم را از دست دادم که از ترس تصادف دیگه حتی جرات ندارم خودم ماشین بخرم .
از یه طرف جوری با من برخورد میکنن انگار دقیقا 10 یا 15 سال پیش هست و من هنوز 15 سالمه ، واقعا از این وضع خسته شدم ، وقتی جوون های 22 ، 23 ساله را میبینم که قدر خانواده روشون حساب میکنن از خودم بدم میاد ، کل زندگیم شده صبح برم سر کار و شب بیام خونه ، مثل یه ربات .
هر روز هم تو خونه جر وبحث دارم و میترسم این وضع نگاه به من طوری بشه که تا چند ساله دیگه هم عوض نشه . خودم
دوست دارم مستقل بشم تا شاید وضع عوض شه ولی میدونم نمیشه ، مگه با این وضع اقتصادی الان میتونم تشکیل خونواده بدم ؟ به خاطر همین یه مدت هست تصمیم گرفتم برای ادامه تحصیل برم خارج . حداقل اونجا اگه گارسونی هم بکنم ولی میدونم که روی پای خودم هستم و شاید بتونم بالاخره مستقل شم .
راستش نمیدونم تونستم چیزایی که مخام رو بگم یا نه ولی ممنون میشم اگه کسی میتونه منو راهنمایی کنه بهم بگه .
با تشکر
علاقه مندی ها (Bookmarks)