به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 1 , از مجموع 1
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 08 تیر 00 [ 13:11]
    تاریخ عضویت
    1390-12-06
    نوشته ها
    19
    امتیاز
    8,294
    سطح
    61
    Points: 8,294, Level: 61
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 156
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    18

    تشکرشده 20 در 10 پست

    Rep Power
    0
    Array

    عدم اعتماد پدر و مادر به من

    با سلام

    راستش من پارسال یه مشکلی داشتم که با توصیه دوستان توی فروم همدردی حل شد و الان یه مشکل دیگه ایی دارم که البته یه مشکل ریشه ایی هست ، اومدم اینجا تا درد و دل کنم ، شاید هم اصلا راه حل برای مشکل نباشه ولی حداقل خالی میشم .
    من یه پسر 27 ساله هستم که تحصیلات دانشگاهی دارم و الان چند سالی هم میشه که مشغول به کار هستم . ولی مشکل من خانواده ام هستند . اونها علی رغم اینکه تحصیل کرده هستند ولی به شدت منو تحت کنترل قرار میدن ؛ هر کاری که میخام بکنم باید زیر نظر اونها باشه ، به عنوان یه پسر 27 ساله اگه یک ساعت از زمان معمول که میرسم خونه دیر تر برسم سریع زنگ میزنن به گوشیم که کجایی ؟ چرا نمیایی و ... .
    ولی مشکل اصلیم عدم اعتماد اونا به من هست ، پدر و مادرم به خصوص پدرم هیچ اعتمادی به من نداره . من الان دارم یه قسمت کوچیکی را توی محل کارم میگردونم و مسئولیتی روی دوشم هست اما توی خونه عین یه بچه با من رفتار میشه .حتی برادر کوچیکم هم دیگه مثل چهار پنج سال قبل با من رفتار نمیکنه و یه جوری رفتار میکنه انگار من از اون کوچکترم .
    9 ساله گواهینامه گرفتم ولی در حسرت این موندم که پدرم یه بار سوییچ ماشین را به من بده و بگه فقط استارت بزن ، تو این 9 سال 9 ساعت هم پشت ماشین نشستم همش میگه ماشینو میزنی به جایی یا اگر هم نگه با کارهاش و حرکاتش اینو نشون میده ، الان این قدر اعتماد به نفسم را از دست دادم که از ترس تصادف دیگه حتی جرات ندارم خودم ماشین بخرم .
    از یه طرف جوری با من برخورد میکنن انگار دقیقا 10 یا 15 سال پیش هست و من هنوز 15 سالمه ، واقعا از این وضع خسته شدم ، وقتی جوون های 22 ، 23 ساله را میبینم که قدر خانواده روشون حساب میکنن از خودم بدم میاد ، کل زندگیم شده صبح برم سر کار و شب بیام خونه ، مثل یه ربات .
    هر روز هم تو خونه جر وبحث دارم و میترسم این وضع نگاه به من طوری بشه که تا چند ساله دیگه هم عوض نشه . خودم
    دوست دارم مستقل بشم تا شاید وضع عوض شه ولی میدونم نمیشه ، مگه با این وضع اقتصادی الان میتونم تشکیل خونواده بدم ؟ به خاطر همین یه مدت هست تصمیم گرفتم برای ادامه تحصیل برم خارج . حداقل اونجا اگه گارسونی هم بکنم ولی میدونم که روی پای خودم هستم و شاید بتونم بالاخره مستقل شم .

    راستش نمیدونم تونستم چیزایی که مخام رو بگم یا نه ولی ممنون میشم اگه کسی میتونه منو راهنمایی کنه بهم بگه .

    با تشکر

  2. کاربر روبرو از پست مفید m-123 تشکرکرده است .

    m-123 (سه شنبه 19 دی 91)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. بی اعتمادی به شوهر
    توسط sayeh_m در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 11
    آخرين نوشته: سه شنبه 30 آبان 91, 11:47
  2. چه طور دوباره اعتماد کنم؟
    توسط a.a در انجمن تعدد زوجات، چند همسری، صیغه موقت
    پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: یکشنبه 07 آبان 91, 14:43
  3. چگونه به همسرتان اعتماد کنید
    توسط eghlima در انجمن شوهران و زنان از یکدیگر چه انتظاراتی دارند
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: شنبه 31 تیر 91, 13:58
  4. بي اعتمادي و بدبيني نسبت به ديگران (شناخت، اعتماد)
    توسط parse در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: پنجشنبه 29 مهر 89, 19:16

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 20:12 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.