سلام دوستان، من تازه با این سایت آشنا شدم. واقعاً عالیه. منم یه مشکلی دارم. ممنون میشم اگه منم از راهنمایی های خودتون بهره مند کنید. 23 سالمه و خیلی دختر حساسی هستم. من پسر عمه ام رو خیلی دوس داشتم. (یعنی الانم دوستش دارم!) الان 25 سالشه. هر دو دانشجوی کارشناسی ارشدیم. وقتی بچه بودیم خیلی باهم صمیمی بودیم ولی بعدها خب دیگه نمیشد مثل قبل بود... بهش علاقه داشتم ولی سعی میکردم که خودش متوجه نشه. تا اینکه دو سال پیش همین جوری یه دفعه ای گفت گاهی تماس بگیریم باهم حرف بزنیم. من خیلی شوکه شدم. خب بچه بودم و بچگی کردم گفتم باشه. نه که پسر بدی باشه یا مشکلی پیش اومده باشه. فقط بعداً من بهش ابراز علاقه کردم ولی جوابی ندیدم. پشیمونم که اون حرفها رو بهش گفتم. حس میکنم غرورمو بیخود شکستم. چیز خاصی نگفت، عکس العملی هم نداشت. کلا آدم ساکتیه. اگه نخواد در مورد چیزی حرف بزنه بکشیش هم حرف نمیزنه. به نظر شما الان در مورد من چه فکری میکنه. من که تا الان با هیچ پسری رابطه نداشتم الان فکر میکنه من چطور آدمی هستم که احساسم به یه پسر رو به زبون آوردم و بهش گفتم. الان بازم گاهی باهم حرف میزنیم البته وقتی کاری برامون پیش بیاد. مثلا درسی و کاری و ... چطوری میتونم این حسم رو بهش فراموش کنم؟ اصلا فراموشش بکنم؟ اصلاً میترسم بعدها که ازدواج کردم از این حرفهای من چیزی به همسرم بگه. البته آدم رازداری هست. ولی خب ...
اوایل فکر میکردم شاید از نظر شغلی یا مالی یا ... مشکلی داره. حداقل یه جوری بهم میگفت نه. ولی الان که وضع مالیش خوبه.
علاقه مندی ها (Bookmarks)